همراهی ادبیات در ساختن دنیایی دوستداشتنیتر
«جامعه آزاد و دموکراتیک باید شهروندانی مسئول و اهل نقد داشته باشد، شهروندانی که میدانند ما نیاز به آن داریم که پیوسته جهانی را که در آنیم به سنجش درآوردیم و هرچند این وظیفه روزبهروز دشوارتر میشود،
«جامعه آزاد و دموکراتیک باید شهروندانی مسئول و اهل نقد داشته باشد، شهروندانی که میدانند ما نیاز به آن داریم که پیوسته جهانی را که در آنیم به سنجش درآوردیم و هرچند این وظیفه روزبهروز دشوارتر میشود، بکوشیم تا این جهان هرچه بیشتر شبیه دنیایی شود که دوست داریم در آن زندگی کنیم. باری، برای شعلهور کردن آتش اینهمه ناخشنودی از هستی، هیچچیز کارآتر از مطالعه ادبیات خوب نیست. برای شکلبخشیدن به شهروندان اهل نقد که بازیچه دست حاکمان نخواهند شد و از تحرک روحی و تخیلی سرشار برخوردارند، هیچ راهی بهتر از مطالعه ادبیات خوب نیست.» اینها جملاتی از کتاب «چرا ادبیات؟» نوشته ماریو بارگاس یوسا با ترجمه عبدالله کوثری است.
درباره اهمیت ادبیات و اینکه چرا باید ادبیات بخوانیم؟ این کتاب خواندنی و مفید است. «چرا ادبیات؟» چهار فصل دارد، شامل دو مقاله، یک سخنرانی و یک مصاحبه. چرا ادبیات/ فرهنگ آزادی/ امریکای لاتین: افسانه - واقعیت/ سرخوشی و کمال، عنوانهای کتاب هستند.
در مقاله نخست که عنوان کتاب هم از آن گرفتهشده، نویسنده توضیح میدهد که چرا ادبیات پدیده مهمی است و فقدان آن چگونه میتواند باعث فروپاشی فرهنگی یک جامعه شود. بسیاری معتقدند که ادبیات برای فراغت است و سرگرمی، یوسا در رد این برداشت در بخش اول کتاب میگوید که ادبیات نه سرگرمی، بلکه یک نیاز ضروری است. او با طرح مثالهای بسیار سعی در تبیین این امر ضروری دارد: «هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمیآموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوتها را که تجلی قدرت آفرینش چندوجهی آدمیست بزرگ بداریم. مطالعه ادبیات خوب بیگمان لذتبخش است؛ اما در عینحال به ما میآموزد که چیستیم و چگونهایم، با وحدت انسانیمان و با نقصهای انسانیمان، با اعمالمان، رویاها و اوهاممان، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم میپیوندد، در تصویر اجتماعیمان و در خلوت وجدانمان»
در مقاله دوم «فرهنگ و آزادی» به مدرنیزاسیون و جهانی شدن که بسیاری را نگران کرده تا انتقادهای زیادی کنند در خصوص خطر از بین رفتن فرهنگهای بومی و آداب و رسوم در جوامع مختلف. یوسا اگرچه وجود این شرایط را امری ناگزیر میداند؛ اما آن را بهعنوان تهدید یا خطری برای انسانها تلقی نمیکند، بلکه میکوشد امکانهایی را که جهانی شدن در اختیار ما قرار میدهد بررسی کند: «ترس از آمریکایی شدن جهان بیشتر هراس ایدئولوژیکی است و ربطی به واقعیت ندارد. البته، تردیدی نیست که همزمان با جهانی شدن، زبان انگلیسی زبان مشترک زمان ما شده است، همچنان که در قرون وسطی زبان لاتین زبان مشترک بود. گسترش این زبان ادامه خواهد یافت، زیرا وسیلهای ضروری برای دادوستد و ارتباط بینالمللی است. اما، آیا این بدان معنی است که گسترش زبان انگلیسی الزاماً به زیان زبانهای دیگر بوده است؟ مطلقاً چنین نیست. در واقع عکس این گفته صادق است. از میان رفتن مرزها و پیدایش جهانی بیش از پیش مستقل، انگیزههایی برای نسلهای جدید پدید آورده است که، نه فقط محض سرگرم شدن، بلکه به ناچار، فرهنگهای دیگر را بیاموزند و خود را به آنها نزدیک کنند، زیرا آموختن چند زبان و سیر
و سفر در فرهنگهای مختلف نقشی اساسی در موفقیت حرفهای یافته است».
در مقاله سوم «آمریکای لاتین: افسانه - واقعیت» به بررسی تاریخی و نگاه البته متفاوت یوسا از این ناحیه، فرهنگ و هجوم بیگانگان به آن پرداخته میشود و سعی دارد توضیح دهد که علت عقبماندگی مردم این ناحیه فقط دیگران نیستند.
در آخرین بخش کتاب «سرخوشی و کمال» که مصاحبه رابرت بویرز و میل ویادا با یوسا است به مسیر مطالعات، سبک نوشتار، نویسندههای محبوب و ریزهکاریهای ادبی یوسا پرداخته میشود.