بدرود خانه پدری

اولین‌بار است که اسباب‌کشی می‌کند. سال‌ها در خانه بزرگ پدری نشسته‌بود و زندگی‌اش را می‌کرد. خانه کمی قدیمی بود اما محکم بود و ظاهر خوبی داشت. برادرها به خانه می‌رسیدند.

بدرود خانه پدری

اولین‌بار است که اسباب‌کشی می‌کند. سال‌ها در خانه بزرگ پدری نشسته‌بود و زندگی‌اش را می‌کرد. خانه کمی قدیمی بود اما محکم بود و ظاهر خوبی داشت. برادرها به خانه می‌رسیدند. بزگترین دلخوشی‌اش در این خانه باغچه پر از گل و گیاه و درختی بود که زیبایی فصل‌ها را سخاوتمدانه ارزانی‌اش می‌کرد. حوض جمع و جور وسط حیاط هم برایش یادآور خاطرات خوش کودکی و نوجوانی بود که در آن و کنار آن شکل گرفته و در ذهنش تا ابد نقش بسته‌بود. چه بار ظهرهای تابستان که با برادرانش در حوض پر آب نشسته و خنکی آب را در گرمای طاقت‌فرسا با دل و جان حس کرده‌بودند. عصرهای تابستان مادر حیاط را آب‌پاشی می‌کرد و بساط عصرانه روی فرش گوشه ایوان پهن می‌شد. خاطرات باصفا و خوش زیاد بودند و می‌شد کتابی قطور از آنها نوشت. حالا باید از این خانه می‌رفت و همه این خاطرات را در ذهنش بایگانی می‌کرد.
این چند ماهه دنبال خانه کوچکی می‌گشت تا اسباب و اثاثیه‌ای را که به او ارث رسیده‌بود به آنجا ببرد و در آن زندگی کند. خانه‌هایی که در توان مالی او برای اجاره بودند همه کوچک بودند و خیلی‌هایشان دلگیر و نیاز به رسیدگی زیادی داشتند تا وضعیت به نسبت خوبی را برای زندگی پیدا کنند. حالا شرایط مستاجران و آنهایی که خانه‌ای از خود نداشتند و هر سال دربه‌در دنبال خانه‌ای می‌گشتند را درک می‌کرد. در حیرت است از این همه بی‌منطقی و بی‌قاعدگی در بازار مسکن. می‌گوید که قیمت‌ها بیداد می‌کنند و از هیچ نرخ مشخصی ندارند و بسیاری از صاحبخانه‌ها بی کوچکترین ملاحظه‌ای هر نرخی را که خود می‌خواهند از مستاجر می‌گیرند. در این شرایط بسیار دشوار اقتصادی هرکس در تلاش است که گلیم خود را از آب درآورد و بتواند زندگی خود و خانواده‌اش را حفظ کند. در این میان بیش از همه فشار به مستاجران وارد می‌شود که بخش زیادی از درآمدشان را باید صرف هزینه مسکن کنند. او هم حالا به خیل جمعیت خانه‌به‌دوشان اضافه شده بود و باید به فکر اسباب‌کشی هرساله بود. خاطرات خانه بزرگ و باصفای پدری اما همیشه در ذهنش باقی بودند و او دلخوش به آنها به خانه نقلی جدیدش اسباب‌کشی کرد.

ارسال نظر