در گفتوگو با سید محمد بهشتی شیرازی مطرح شد
اصفهان در میان زندهماندگی و آرمانشهر
رشد شهر همیشه یکی از مباحث مهم در حوزه شهرسازی بوده و است و درواقع میتوان با بررسی این عامل و حتی سیاستگذاری صحیح در این حوزه شاهد توسعه پایدار شهر باشیم؛ اما آنچه متأسفانه از آن غفلت شده است توجه به رشد فرهنگی شهرها است درواقع مولفههای فرهنگی و تاریخی در بررسی رشد شهرها کمتر موردتوجه قرار میگیرد و بیشتر بعد جمعیتی، عمرانی و زیرساختی در نظر گرفته میشود درصورتیکه اگر این مؤلفه ازلحاظ فرهنگی و تاریخی بررسی رشد، نتایج راهگشایی را پیشروی سیاستگذاران حوزه شهری میگذارد.
رشد شهر همیشه یکی از مباحث مهم در حوزه شهرسازی بوده و است و درواقع میتوان با بررسی این عامل و حتی سیاستگذاری صحیح در این حوزه شاهد توسعه پایدار شهر باشیم؛ اما آنچه متأسفانه از آن غفلت شده است توجه به رشد فرهنگی شهرها است درواقع مولفههای فرهنگی و تاریخی در بررسی رشد شهرها کمتر موردتوجه قرار میگیرد و بیشتر بعد جمعیتی، عمرانی و زیرساختی در نظر گرفته میشود درصورتیکه اگر این مؤلفه ازلحاظ فرهنگی و تاریخی بررسی رشد، نتایج راهگشایی را پیشروی سیاستگذاران حوزه شهری میگذارد.
جدا از سیاستگذاران شهری باید متولیان فرهنگی و هنری شهری و مردم از روند رشد شهر خود از بعد تاریخی و فرهنگی اطلاع داشته باشند تا علاوه بر افزایش تعلق شهری در بین شهروندان متولیان حوزه فرهنگی و هنری شهر بتوانند سیاستگذاری راهبردی فرهنگی و هنری برای عموم شهروندان بر اساس این سیر رشد داشته باشند، باتوجهبه اینکه شهر اصفهان یکی از کلانشهرهای مطرح فرهنگی و هنری کشور است میطلبد که این رشد فرهنگی و تاریخی مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
مسئله اصلی شهر در ایران، دروغ است
سید محمد بهشتی شیرازی، عضو پیوسته فرهنگستان هنر به اصفهان امروز میگوید: مسئله اصلی شهر در ایران، دروغ است. اعم از آنکه بخواهیم شهری را از نوبنیاد نهیم، یا اسباب رشد و گسترش آن را فراهم آوریم و یا در اصل بهعنوان یک نفر شهروند در آن بزییم؛ خواه امروز و خواه در طول تاریخ. امروزه دروغ را بیشتر به معنی حرف ناراست میفهمیم که محصول اوقاتی است که برای رفع یک نیاز آنی، بیتوجه به پیامدهای ناگوار آن، واقعیت را پنهان میکنیم. اما کمی تأمل در این معنا ما را بدان سو میراند که هر نوع به گمراهی درانداختن کسی یا چیزی که از ما انتظار صداقت و حقیقت دارد معادل دروغ است و این مفهوم میتواند درباره تمام رفتارها و کردارهای ما در مقیاس شهر و حتی سرزمین و به روزگاران مصداق داشته باشد. او میافزاید: به همان ترتیب که دروغ گفتن به یک نفر ما را به تداوم دروغگویی برای پوشاندن اولین دروغ وامیدارد و به طور مستمر سبب کمشدن غنای روابطمان میشود و بهسوی آشفتگی ره میبرد، دروغ عملکردن نیز به محیط خسارت وارد کرده و ما را در محظور تداوم آن قرار داده و میان انسان و پیرامونش فاصلهای کاذب ایجاد میکند که به فروپاشی پیوندهای حیات منجر خواهد شد. عضو پیوسته فرهنگستان هنر تأکید میکند: شهری که مسئله اصلیاش دروغ است اگر خواهان پایداری و شکوفایی است گریزی ندارد جز آنکه از دروغ بپرهیزد. چراکه بر خسارتهای ناشی از آن اشراف دارد. زمانی که به سال ۱۰۰۶ق (۱۵۹۸م) شاهعباس اصفهان را به پایتختی برگزید، جمعیتی کمتر از ۸۰ هزار نفر داشت و با رودخانه بهاندازه فاصله میدان نقشجهان تا زایندهرود فاصله داشت. این در حالی بود که یکی از مهمترین موانع رشد شهر، مشکل تأمین آب بود. او اظهار میکند: ایران سرزمینی خشک و گرم است و مسئله آب همواره نخستین معادله هر زیستگاهی است که باید حلوفصل شود تا بقیه مسائل جای طرح بیابد. از سوی دیگر تنها رود دائمی مرکز فلات ایران زایندهرود است؛ اما اصفهان از دوره پیش از اسلام تا پیش از دوره شاهعباس نزدیک به دو کیلومتر از رودخانه فاصله داشته و با بحران آب مواجه بود؛ حتی در دوره سلجوقی که پایتخت آن دولت بود و عنوان دارالسلطنه داشت. در ظاهر غیرمنطقی به نظر میرسد؛ اما درواقع نوسانات شدید و نامنظم رودخانه و خاک رسی آهکی و فقیر از مواد آلی کرانه آن، مهمترین دلایل این دوریگزینی بودند. عضو شورایعالی میراثفرهنگی و گردشگری ادامه میدهد: اما پس از دوره شاهعباس توسعه شهر از طریق باغسازی بهسوی رودخانه و افزایش جمعیت طی یک سده تا ۶۵۰ هزار نفر، اصفهان را به شهری بلندآوازه و خلاق و الهامبخش تبدیل کرد. این تحول چگونه رخ داد؟ از همان ابتدا دو رویکرد مختلف بهموازات هم و طی سالیان برای حل مشکل شهر به جریان افتاد: رویکرد نخست تدبیر اندیشی برای انتقال آب از سرچشمههای رود کارون در زاگرس به زایندهرود بود. پس به پشتیبانی قدرت و ثروت پادشاهان، کارگران و مهندسان و تجهیزات، راهی منطقه بختیاری شدند تا به ایجاد شکاف در کوهرنگ بپردازند. هدف آن بود که با سرازیر کردن منابع بیپایان آب زاگرس به صحرای اصفهان، پایتخت جدید را با دستکاری در محیطزیست منطقهای دیگر و مبتنی بر منابع فراوان، فارغ از دغدغه مسائلی که ذاتاً داشت برای تبدیلشدن به کلانشهری باشکوه آماده سازند. او تأکید میکند: این رویکرد بهواقع یک دروغ بود. انتقال آب از کوهرنگ نهتنها موجب پدیدارشدن پیامدهای غیرقابلکنترل در محیطزیست کارون و مردمان وابسته به آن میشد؛ بلکه به اصفهان مجال میداد از طریق منابع بیزحمت اما در ظاهر بیپایان، مصرفزده و بیملاحظه توسعه یابد، و بیآنکه متوجه شود در تعامل با محیط خود ناتوان باشد و بهسوی آشفتگی رانده شود. بهشتی میگوید: بهموازات آن، رویکرد دیگری نیز دنبال شد که میکوشید مسئله شهر را مبتنی بر قوهها و ظرفیتهای ناپیدای اصفهان رفعورجوع کند. مدبران دولت در گام نخست به مهندسانی رجوع کردند که بستر طبیعی اصفهان را بهخوبی میشناختند. آنان میدانستند که شهر بر روی لایههای گوناگونی از خاک با تخلخل و نفوذپذیری مختلف واقعشده. مهندسان اصفهانی به این نتیجه رسیدند که با آبیاری زمینهای بالادست رودخانه میتوان آهک و شوره آن را شسته و به عبارتی PH خاک را کم کرد. برای شستشو و احیای خاک مادیها را به ترتیبی هوشمندانه و نوین به خدمت گرفتند. همچنین کمبود ازت خاک را با کود حاصل از فضولات انسانی و کبوترخانههایی تأمین کردند که برای تحصیل آن سازوکارهای مدیریتی و اقتصادی و... پیچیدهای تدارک دیدند و بستر تزایدشان را فراهم ساختند؛ طوری که بهزعم شاردن تعدادشان حدود ۳۰۰۰ باب بود.
او اظهار میکند: برای حل مشکل کمشدن آب زایندهرود در اوقات گرم سال، سعی کردند آب را در کاسه زیرزمینی اصفهان همچون آبانباری ذخیره و راههای فرار آن را مسدود کنند. یکی از گریزگاههای سفره زیرزمینی آب در اصفهان در محل پل خواجو است. طراحی این پل به نحوی است که شالوده آن پردهای نفوذناپذیر ایجاد کند و اجازه ندهد که آب بهسادگی از زیر اصفهان خارج شود. بهشتی ادامه میدهد: تدبیر دیگر کاهش سرعت آب رودخانه برای ایجاد فرصت بیشتر نفوذ آب در سفره زیرزمینی بود؛ بندهایی که بر روی رودخانه بستهشده در راستای همین هدف است. باغهای حاشیه رودخانه و بیشه ناژوان، بهخصوص در مواقع طغیان فرصتی برای جذب آب فراهم میکرد. از سوی دیگر در اوقاتی که سطح آب رودخانه به هر علتی کم میشد بستن راهآب در نقطه پل خواجو آب را در کاسه اصفهان نگه میداشت و بهاینترتیب به طور محسوسی آب در چاههای نواحی مسکونی اصفهان بالا میآمد و مشکل کمآبی و پایینرفتن سطح ایستابی در تابستانها حل میشد.
او تصریح میکند: با این تمهیدات معادلات محیط نیمهبیابانی چنان تغییر کرد که اصفهان به شهری تبدیل شد پنهان در میان باغات و بهتدریج با توسعه باغات و احیای زمینها مقدمات توسعه شهر به سمت رودخانه فراهم شد؛ تا جایی که در سفرنامهها از آغاز صفوی هرقدر پیشتر میآییم اصفهان شهری مشجرتر توصیف شده است. اینهمه در حالی اتفاق افتاد که پروژه الحاق آب به زایندهرود باوجود تلاشهای مکرر در زمان شاهعباس اول، شاهعباس دوم و شاه سلیمان به نتیجه نرسید. عضو پیوسته فرهنگستان هنر اظهار میکند: شاید اگر شاهعباس دینامیت و بولدوزر و کامیون و درآمد نفتی داشت، خیلی زود از طریق رویکرد اول به نتیجه رسیده و به عقلایی که رویکرد دوم را در پیش گرفتند مجال نمیداد. اما بههرحال رویکرد دوم عملیاتی شد که مبتنی بر پرهیز از دروغ بود؛ یا همان چیزی که در آموزههای کهن ایرانی به اَشَه تعبیر شده است. برای زرتشت بالاترین ارزش در زندگی نه نیل به شادی و آرامش بلکه گستردن اشه است؛ یعنی نظم حقیقیای که در جهان جاری اما پنهان است. او میگوید: کمک به دیگر عناصر طبیعت برای آشکارکردن اشه موجب شادشدن جهان خواهد شد. او در «گاتِ انتخاب» انسان را توصیه به برگزیدن اشه از میان اشه و دروگ میکند و این انتخاب را یک مسئولیت فردی میداند و بدین ترتیب مسئولیت روح خود و سرنوشت جهان را بر عهده تکتک افراد میگذارد. درواقع اعمال هرکس و نه نیت و نظر اوست که تعیین میکند به اهورای روشنایی تعلق دارد یا اهریمن تاریکی. معارفی آشنا که در تبیین اسلامی در قالب «عدل و ظلم» و «صراط مستقیم» به بیانی متفاوت تحکیم و تقویتشده است. بهشتی تصریح میکند: تأملی در سیر حیات و توسعه اصفهان نشان میدهد که این شهر طی برنامه طولانیمدت مدیریتی خود چون دانهای بود که کاشته و داشته شد تا بهتدریج همچون گلی شکفته شود. این شکوفایی، بهویژه در محیطی سختگیر و حساس چون سرزمین ایران، میسر نیست مگر با پرستاری و پیروی از آن. پدیدآوردن چنین گلهایی راهکارهای خلقالساعه و آمرانه از نوع دروغین را برنمیتابد. به سخن دیگر هرچه هم ارباب قدرت و ثروت میل به ایجاد مستحدثاتی عظیم و دخل و تصرف نا بهجا در محیط داشته باشند، چیزی جز شهری که بر مبنای دروغ ساخته و توسعهیافته و در آن سکونت که چه عرض شود، زندهماندگی، گزیده شده، به وجود نخواهد آمد.