
«در انتظار گودو»؛ تئاتری برای روزگار انتظار
امیرحسین جوانی با خنده میگوید: برای من پیام اصلی این اجرا این است که نباید فقط منتظر بود؛ باید برخاست و راه رفت. جملهای که شاید بهخوبی راز محبوبیت «در انتظار گودو» را روشن کند؛ نمایشی که هفتاد سال پس از نگارش ساموئل بکت هنوز نفس تازهای دارد و مخاطب ایرانی را جذب میکند.

اصفهان امروز_شهرزاد فلاح: امیرحسین جوانی با خنده میگوید: برای من پیام اصلی این اجرا این است که نباید فقط منتظر بود؛ باید برخاست و راه رفت. جملهای که شاید بهخوبی راز محبوبیت «در انتظار گودو» را روشن کند؛ نمایشی که هفتاد سال پس از نگارش ساموئل بکت هنوز نفس تازهای دارد و مخاطب ایرانی را جذب میکند.
«در انتظار گودو» داستان دو شخصیت اصلی، ولادیمیر و استراگون است که در مکانی بیزمان و بیمکان، زیر درختی خشک، روزهای خود را به انتظار آمدن شخصی به نام «گودو» میگذرانند. آنها برای پر کردن زمانِ انتظار، با گفتوگوهای طنزآمیز و تلخ، جدالهای کودکانه، و پرسشهای فلسفی درباره زندگی و مرگ، امید و ناامیدی، وقت میگذرانند. گودو هرگز نمیآید، اما وعدهٔ آمدن او در روزی دیگر، باعث میشود چرخهٔ بیپایان انتظار ادامه یابد. همین روایت ساده، نمادی از وضعیت انسان معاصر است؛ انسان گرفتار تعلیق، امید و بیپناهی.
امیرحسین جوانی این روزها با گروهش «در انتظار گودو» را در شهرهای مختلف روی صحنه میبرد؛ نمایشی که بیش از ۴۰۰ اجرا داشته و از تهران تا مشهد، تبریز و حالا اصفهان را درنوردیده است.
جوانی درباره انتخاب این متن توضیح میدهد: از سالها پیش به این نمایش علاقه داشتم. سال ۹۷ یک اجرای دانشجویی داشتم که زود متوقف شد، اما همیشه در دلم مانده بود یک اجرای مفصل روی این متن داشته باشم. سال ۱۴۰۳ بالاخره شرایط فراهم شد. با تهیهکنندگی سجاد افشاریان در تهران اجرا را شروع کردیم، یک سال ادامه پیدا کرد و بعد هم تور ایران را آغاز کردیم. فکر میکنم دلیل همراهی تماشاگران این است که ما هم امروز در فضایی شبیه دنیای بکت زندگی میکنیم؛ پر از انتظار و تعلیق.
او درباره شخصیت گودو نگاه خودش را اینطور شرح میدهد: بکت هیچوقت نخواسته گودو معنای ثابتی داشته باشد. من هم همین راه را رفتم. هرکس گودوی خودش را پیدا میکند؛ برای یکی ممکن است معشوق باشد، برای دیگری آزادی یا حتی پیوند ازدسترفته با مادر.
از او میپرسم تا چه اندازه به متن اصلی وفادار مانده است؟ جواب میدهد: خیلی معتقدم متن بکت کامل است و دستکاری به آن آسیب میزند. به همین دلیل هیچ اقتباسی در کار نبود.
صحنهای که برای نمایش ساختهاند هم ساده و خلوت است: تنها یک درخت روی صحنه داریم که اول شاید اصلاً شبیه درخت نباشد. اما در طول اجرا برای مخاطب معنا پیدا میکند. همین فضای خالی به مفهوم انتظار جان میدهد.
او تجربه همکاری با بازیگران را ارزشمند توصیف میکند: یک سال و نیم کنار هم بودیم و هر شبروی صحنه رفتیم. رسیدن به لحنی که هم طنز داشته باشد و هم تلخی، کار سادهای نبود؛ اما تجربهای بینظیر بود.
واکنش تماشاگران در شهرهای مختلف هم برای او جالب بوده است: بعضی شهرها خیلی سریع با صحنههای تعاملی همراه میشدند، بعضی دیگر کمتر. در اصفهان اما تماشاگران بسیار حرفهای بودند؛ سکوت، خاموشکردن تلفن همراه و توجه کامل.
او درباره جهانی بودن متن بکت میگوید: این نمایش درباره امید و ناامیدی انسان است و همین آن را نامیرا میکند. به همین دلیل است که هنوز روی صحنههای بزرگ دنیا، حتی با بازی کیانو ریوز در برادوی، اجرا میشود.
با همه تلخیها، برداشت شخصی جوانی همچنان امید است: پسربچهای که هر شب میآید و میگوید گودو امروز نمیآید، درعینحال نوید فردای دیگری را هم میدهد. این پیام من است: نباید فقط منتظر ماند.
او در پایان از آینده میگوید: در حال آمادهسازی نمایشی از آلبر کامو هستم که باز هم به دوران پس از جنگ جهانی دوم مربوط میشود. امیدوارم همان نگاه امروزی را بتوانم در آن هم پی بگیرم.
و درباره اصفهان اینطور جمعبندی میکند: این شهر و تماشاگرانش را خیلی دوست دارم. از حمایتهای سجاد افشاریان و کامران کریمی هم صمیمانه سپاسگزارم. امیدوارم دوباره با اجراهای تازه به اصفهان برگردیم.