آموختههایی که به قهقرا میروند
ادغام به جای اینکه در دستگاههای عریض و طویل نظام اداری انجام شود تا نیروی مازاد و رسوبی در آنها به بخش خصوصی کوچ کنند و فرصتهای خالی باقیمانده را قبل از اشغال توسط مهاجران پر نمایند،
ادغام به جای اینکه در دستگاههای عریض و طویل نظام اداری انجام شود تا نیروی مازاد و رسوبی در آنها به بخش خصوصی کوچ کنند و فرصتهای خالی باقیمانده را قبل از اشغال توسط مهاجران پر نمایند، در نظام آموزش عالی کشور انجام میشود که کارشناس عمران عازم اخذ ارشد و دکترای اقتصاد شوند و یا لیسانس تاریخ تحصیل خود را در رشته شیمی ادامه دهد! و حالا این اشتباه بزرگ و گام کج در نهاد آموزشوپرورش هم در حال تکرار است تا با ادغام رشتههای نظری موجی از واکنشهای منفی را در شبکههای اجتماعی فرا گیرد و یکی از کاربران بنویسد «کاملا اشتباه است، این سه رشته در سطح دبیرستان نهتنها باید مجزا باشند بلکه باید تخصصیتر هم شوند. ادغام اینها همان اشتباهی است که در دانشگاهها مرتکب شدند» و کاربر دیگری اظهارنظر کند «رشته انسانی باید به اجزای تخصصی تقسیم شود، حالا میخواهند با ریاضی و تجربی ادغام کنند. واقعا مصداق هر دم از این باغ بری میرسد هستند دوستان» و دیگری ادامه دهد «وقتی افراد کاری جدی برای انجام نداشته باشند یا بلد نباشند کار مفیدی انجام دهند، به هدر دادن زمان و امکانات خود مشغول میشوند و خیلی هم به آن افتخار میکنند. این مشکل
هم اصلا جدید نیست، مسخره است، چه کاریه، تا بوده یک عده استعداد ریاضی داشتن، میرفتند ریاضی، اونی که استعداد حفظی داره، میرفت انسانی، اونی که استعداد هنری داشت، میرفت هنر و اونی که استعداد طبیعی و علوم زیستی و شیمی داشت، میرفت تجربی، هرروز پسرفت!» و کاربری دیگر که میگوید: «اختراع دوچرخه از نو و موش آزمایشگاهی شدن بچههای بیچاره مردم!» حالا این سرنوشت 12 سال آموزش در دبستانها و دبیرستانها است که بازهم بازیچه تصمیمات در اتاقهای دربسته و پشت دیوارهای بلند است که میتواند به بازی گرفته شود! و در این میان موافقان و مخالفانی هم دارد تا ابراز عقیده کنند ازجمله حمید رفیعی، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت که معتقد است «رسالت نظام تعلیم و تربیت بر اساس سند تحول آموزش عمومی است، یعنی کسب و رساندن افراد به سلسلهمراتبی از حیات طیبه که در این بستر مباحث مختلفی مثل جامعهپذیری، آموزش شهروندی و آماده شدن برای زیست اجتماعی و انواع اینها مطرح است، البته در قانون اهداف وظایف وزارت آموزشوپرورش، هدف از دوره متوسطه، آموزش نیمه تخصصی مطرح شده است؛ هم از باب رسالت آموزش عمومی هم از باب اینکه آموزش نیمه تخصصی داریم و نه
تخصصی. به نظر میآید تقسیمبندی رشتهها به حیطههای نظری و فنی و حرفهای کار عاقلانهای است. از ابتدای تحصیل دانشآموز تا پایان دوره متوسطه اول، رویکرد تربیت عمومی وجود دارد و در دوره متوسطه دوم رویکرد نیمه تخصصی میشود. اغلب بچهها در دوره متوسطه دوم شناخت دقیقی از رشتههایی که انتخاب میکنند، ندارند و عملاً فشار خانوادهها و گاه جو اجتماعی به هدایت و سوق دادن آنها به رشتهها منجر میشود (که البته ما ضعفهای جدی در حوزه هدایت تحصیلی هم داریم)، بنابراین اگر تحصیل در متوسطه دوم نیز بهصورت کلیتر صورت بگیرد و فرد این فرصت را داشته باشد که طی این سه سال تحصیلی آشنایی بیشتری با این رشتهها پیدا کند و علایق و استعدادهای خودش را بسنجد و بشناسد، احتمالاً به نحو مطلوبتری میتواند انتخاب رشته برای ورود به دانشگاه داشته باشد. در برخی مدارس به دلیل به حدنصاب نرسیدن تعداد دانشآموزان رشتههای مختلف نظری، کلاسها تشکیل نمیشود، مثلاً دانشآموزان 20 نفر هستند و هر شش یا هفت نفر از آنها تصمیم دارند به یکی از رشتههای نظری بروند، در چنین شرایطی معلم برای این کلاسها غیرقابل تأمین میشود و عملاً کلاسی برایشان تشکیل
نخواهد شد. این موضوع گاهی باعث رنجش و بعضاً بازماندگی از تحصیل و خروج دانشآموزان از منطقه خواهد شد که آسیبهایی را به دنبال دارد.» حالا بازهم صحبت از یک طرح جدید در آموزشوپرورش به میان آمده است تا دانش آموزان دبیرستانی بهصورت هماهنگ یک رشته را بخوانند، یعنی دیگری خبری از رشتههای ریاضی، تجربی و علوم انسانی نباشد که این طرح در سال 1389 نیز به صورتی مطرح شده بود اما دوباره به بایگانی رفت تا امروز پس از گذشت ۱۳ سال از زیر تل خاکهای گرفتهشده بیرون آمده و مجددا مطرح و با رسانهای کردن آن واکنشها سنجیده شوند درحالیکه به زمان و موفقیتهای فعلی ازجمله تعطیلات اجباری مدارس به دلیل آلودگی هوا توجهی نمیشود که میتواند تأثیرات منفی را به همراه داشته باشد و شوک ادغام رشتهها، آموختههای قبلی را هم به قهقرا ببرد! راستی یک نفر در شورای عریض و طویل و پرهزینه آموزشوپرورش پیدا نمیشود تا جلوی اینهمه آزمونهای پر خطا را بگیرد و دانش آموزان را از سناریوی تکراری موشهای آزمایشگاهی نجات بخشد؟
ادامه دارد