قربانی اسیدپاشی اصفهان : روزگارم سخت است، ولی زندگی می‌کنم

هنوز هیچ خبری نیست. خیلی وقت است که همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است. نه متهمی دستگیر شده و نه حتی مشخص است که این جنایت، کار چه کسی بوده؛ پرونده‌ای که چهار‌سال تمام طول کشید اما همچنان روی میز پلیس خاک می‌خورد. دیگر کسی سراغی از آن نمی‌گیرد. آن‌همه خشم و هیجان برای پیداشدن عاملان اسیدپاشی اصفهان فرو ریخت و قربانیان آن هرکدام در گوشه‌ای به زندگی خودشان ادامه می‌دهند. زندگی سخت اما با امید؛ سهیلا همچنان به عمل‌های جراحی در آمریکا ادامه می‌دهد تا شاید بتواند دنیایش را آن‌طور که دلش می‌خواهد ببیند. مینا و سارا به زندگی آرامی که داشتند، ادامه می‌دهند.

هنوز هیچ خبری نیست. خیلی وقت است که همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است. نه متهمی دستگیر شده و نه حتی مشخص است که این جنایت، کار چه کسی بوده؛ پرونده‌ای که چهار‌سال تمام طول کشید اما همچنان روی میز پلیس خاک می‌خورد. دیگر کسی سراغی از آن نمی‌گیرد. آن‌همه خشم و هیجان برای پیداشدن عاملان اسیدپاشی اصفهان فرو ریخت و قربانیان آن هرکدام در گوشه‌ای به زندگی خودشان ادامه می‌دهند. زندگی سخت اما با امید؛ سهیلا همچنان به عمل‌های جراحی در آمریکا ادامه می‌دهد تا شاید بتواند دنیایش را آن‌طور که دلش می‌خواهد ببیند. مینا و سارا به زندگی آرامی که داشتند، ادامه می‌دهند. مرضیه هم که چندماه پیش زندگی مشترکش را آغاز کرده و سرکار می‌رود، خانه‌داری می‌کند، اسید عشق و زندگی‌اش را از بین نبرده و در کنار شوهرش روزگار می‌گذراند. او تنها کسی بود که با جدیت دنبال پرونده و پیگیر پیداشدن عامل این اتفاق بود، ولی حالا او هم دیگر پیگیری نمی‌کند. انگار او هم از این‌که عامل نابودی زندگی‌اش پیدا شود، ناامید شده است. مرضیه معتقد است که اسید نتوانسته عشق و روند زندگی‌اش را متوقف کند.
او که مثل همیشه امید و انرژی مثبت در صحبت‌هایش موج می‌زند، در گفت‌وگویی تازه با خبرنگار «شهروند» گفت: «هنوز نه کسی دستگیر شده و نه خبر جدیدی از پرونده به دست ما رسیده است. تا چندماه پیش هم پیگیر این موضوع بودم. آرزویم پیداشدن عامل این اتفاق دردناک بود، اما دیگر دغدغه‌هایم تغییر کرده؛ دیگر به دنبال این پرونده نمی‌روم. هربار می‌رفتم، کسی پاسخگو نبود. هیچ‌کس جواب روشنی به ما نمی‌داد. انگار در طول گذر زمان این اتفاق فراموش شد. ماه‌های اول همه پیگیر بودند، ولی دیگر کسی پیگیری نمی‌کند. ناراحتی من از این است که در اتفاقات دردناک دیگری که در کشور رخ می‌دهد، مسئولان عالیرتبه کشور دستور پیگیری و اجرای اشد مجازات می‌دهند، ولی در پرونده ما از همان روزهای اول هم هیچ مسئول عالیرتبه دستور پیگیری نداد. درصورتی که این اتفاق، کوچک نبود. ما قربانی‌ها، همگی زندگی‌هایمان نابود شد. اسید به یکباره نمی‌کشد، ولی کم‌کم و ذره‌ذره از بین می‌برد. اسید زنده‌زنده می‌سوزاند و می‌کشد. کسی که قربانی اسیدپاشی می‌شود، نمی‌میرد اما زندگی‌اش نابود می‌شود.»
او که همچنان آرزو دارد چشمانش سهیلا را ببیند، در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «من تنها با سهیلا در ارتباط هستم. او الان آمریکاست و برای چندمین‌بار عمل جراحی می‌کند. چشمانش فقط در حدی بینا شده که جلوی پایش را ببیند. او تا الان عمل‌های جراحی زیادی انجام داده است. مرتب به آمریکا می‌رود و برمی‌گردد. گویا هزینه‌های درمانش را هم دولت می‌پردازد. خودم هم که تحت‌نظر هستم و مرتب باید به پزشک مراجعه کنم. مثلا برای چشمانم ٦ماه یک‌بار و برای پوست صورتم هر سه‌ماه یک‌بار باید به پزشک مراجعه کنم و درمان شوم. با این حال خوشحالم و از زندگی‌ام راضی‌ام. در کنار شوهرم زندگی خوبی داریم.
او هیچ‌وقت رفتارش با من تغییر نکرد و مثل گذشته به من احترام می‌گذارد. خداراشکر اسید نتوانست زندگی و عشقم را از بین ببرد. من پیش از این حادثه سرکار می‌رفتم و با نامزدم رابطه خوبی داشتیم. بعد از این اتفاق هم همچنان نامزدم را داشتم و سر همان کار قبلی رفتم. همچنان هم در آن‌جا کار می‌کنم. همیشه سعی می‌کنم خدا را شکر کنم. با این‌که روزگار سختی است و دیگر مثل گذشته زندگی خوبی ندارم، اما با این حال از این‌که همه عزیزانم در کنارم هستند و هیچ‌کس را از دست ندادم، خوشحالم.
سعی می‌کنم به هیچ چیزی فکر نکنم و کنج عزلت نگزینم. با انرژی به زندگی‌ام ادامه دادم. تا پیش از این دغدغه‌ام پیداشدن عامل این حادثه بود، دلم می‌خواست از او بپرسم به چه جرمی ما را مستحق چنین مجازاتی دانسته است. اما دیگر دغدغه‌هایم تغییر کرده، الان بزرگترین آرزویم در زندگی ازبین‌رفتن اسیدپاشی است. دوست دارم هیچ‌وقت هیچ اسیدپاشی در کشور رخ ندهد. برای همین در انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی عضو شده‌ام و داریم تمام تلاشمان را می‌کنیم که فروش اسید ممنوع شود. در کشور ما این اتفاق خیلی زیاد شده و من هربار با شنیدن این خبر بشدت ناراحت می‌شوم. قلبم می‌گیرد و با تمام وجود قربانی را درک می‌کنم. می‌دانم که این اتفاق تا چه حد زندگی را نابود می‌کند. تو ٥٠ یا ٦٠‌سال هم می‌توانی زندگی کنی، اما تا آخر با بقیه فرق داری و روزگارت پر از دلگیری و ناراحتی است. کاش دیگر شاهد این حادثه نباشیم.»
منبع: روزنامه شهروند

ارسال نظر