«پدر»، سریالی که با گافهایش مشهور شد
سریال تلویزیونی «پدر»، بیش از اینکه بخواهد بهدلیل داستان یا بازی بازیگرانش مشهور شود، بواسطه گافهای فیلم و انتشار سکانسهای بحث برانگیز آن در فضای مجازی به شهرت رسیده و محتوای سریال و رفتار کاراکترهای آن با جامعه ایرانی فاصله زیادی دارد.
سریال تلویزیونی «پدر»، بیش از اینکه بخواهد بهدلیل داستان یا بازی بازیگرانش مشهور شود، بواسطه گافهای فیلم و انتشار سکانسهای بحث برانگیز آن در فضای مجازی به شهرت رسیده و محتوای سریال و رفتار کاراکترهای آن با جامعه ایرانی فاصله زیادی دارد.
روی کاغذ همه چیز در حد متوسط است
«حامد تهرانی» قهرمان مرد داستان که نقشاش را پسر دوم سعید سهیلی کارگردان و برادر کوچکتر ساعد سهیلی ایفا میکند و لابد باید باورمان هم بشود که با تلاش و کوشش خود و بدون استفاده از روابط پدر و برادرش به نقش اول یک سریال تلویزیونی رسیده است، قرار است شمایل یک چهره مثبت متشرع و با اخلاق را برایمان به نمایش بگذارد از همان قهرمانانی که در سالهای ابتدای دهه شصت و در سینمای موسوم به گلخانهای آن سالها زیاد میدیدیم
و البته کمی بعدتر اغراقآمیز بودن این قهرمانان دست ساخته و عدم تطابقشان با آدمهای واقعی اجتماع مورد انتقاد همه مخاطبان عام و خاص قرار گرفت، حالا اینکه چطور در نیمه دوم دهه نود و بدون درس گرفتن از آن تجارب ارزنده دوباره فیلمنامهای نوشته میشود که قهرمانش را اینچنین غیرواقعی، باورناپذیر و کارتونی ترسیم کرده را باید از مسئولان فیلم و سریال شبکه دو و در جایگاهی بالاتر از کلیت تلویزیون پرسید!!!
پدر، از ما خیلی دوری!
اینکه در بحبوحه اجتماعی فعلی که هجوم غیرقابل کنترل تکنولوژی و رنگ باختن سنن و آداب مورد احترام و پسندیدهای از جمله قیدیت به دین و اخلاق، پاس داشتن حرمت بزرگتر و... به یکی از شومترین و مذمومترین پدیدههای مبتلا به نسل جوان بدل شده، کاراکتری ترسیم شود که برخلاف این طرز فکر و سلوک مسموم گام بردارد که بعید است مورد اعتراض و انتقاد کسی باشد
ولی نباید از این نکته غافل شد که تلویزیون در یک فضای جغرافیایی واقعی بهنام ایران و برای مخاطبان واقعیای که همان مردم این سرزمین هستند سریال میسازد نه برای جمعی بیننده در زمان و مکانی خیالی و رعایت همین نکته ایجاب میکند که اجزای داستان از سوژه گرفته تا پرسوناژها و دیگر ارکان داستانی از حداقل باورپذیری و احترام به درک بیننده برخوردار باشند.
در کدام آموزه اخلاقی، عرفی و شرعی گفته شده که فرد مقید به این آموزهها، باید در برابر هجمههای اجتماعی نظیر همان اتفاقی که در دانشگاه برای «حامد» رخ داد به جای واکنشهای معقول و منطقی از خود یک چهره پاستوریزه بیخاصیت و یک قهرمان کارتونی که براحتی توسط دیگران دست انداخته میشود ترسیم کند؟ در طراحی این شخصیت کدام انطباق با واقعیات اجتماعی مورد نظر قرار گرفته که به چنین خروجیای منتهی شده است؟
این همه انفعال و ضعف در برابر جنس مخالف به بهانه حفظ اخلاقیات از کجا میآید؟ آن به میان حیاط دانشگاه پریدن را چگونه میتوان پشت سنگر اخلاق مداری توجیه کرد؟ شگفت آور است که حتی از قهرمانان سریالهای دو دهه پیش هم عقبتر رفته ایم، محمد منصوری مثبت و با اخلاق سریال «درپناه تو» که زنده یاد حسن جوهرچی به زیبایی نقشاش را بازی میکرد،
یک نمونه واقعی و قابل باور از پسر دانشجوی متعلق به یک خانواده شهید در میانههای دهه هفتاد را به ذهنمان میآورد ولی آیا «حامد تهرانی» به جز گریم معصومانهای که برایش در نظر گرفته شده شباهت دیگری با محمد منصوری و دیگر قهرمانان قابل باور آن دوره زمانی دارد.
سریالهایی با فیلمنامههای بیچفت و بست
گذشته از نارسایی پررنگ شخصیت پردازی، سریال پدر، در ابعاد دیگر هم لنگ میزند. طراحی خانواده عموی لیلا هیچ نشانهای از خلاقیت و تلاش برای یک پرداخت هنرمندانه به دست نمیدهد.
همان دستمایه از مد افتاده عشق یک طرفه پسرعمو به دخترعمو که سالهاست است از دایره فیلمنامهنویسی تلویزیون و سینما خارج شده بدون آنکه پیش زمینه خوب و مناسبی برایش صورت بگیرد و چفت و بستهای دراماتیک آن طراحی شده باشد به بدنه داستان تزریق شده است آن هم با انتخاب نامناسب نیما رئیسی در نقش پسرعمو که با بازیگر لیلا (ریحانه پارسا) دست کم دو دهه اختلاف سنی دارد و انتخاب خیلی بدتر مسعود فروتن در نقش عموی خانواده که با بازی ضعیف متکی بر حفظ دیالوگ خود تنها به کارنامه موفقش در کارگردانی تلویزیونی لطمه وارد کرده است.
از پرداخت تخت و سطحی نوع ارتباط کاری پدر لیلا با برادر بزرگش هم که چیزی نگوییم بهتر است، آیا واقعاً در سیما مقولهای بهنام نظارت کیفی وجود دارد؟
از لیلای قصه تا لیلای پدر
جبار آذین منتقد پیشکسوت، درباره فیلمنامه ضعیف سریال «پدر» میگوید: روزگاری فرهادها و مجنونها برای رسیدن به شیرینها و لیلاهای خود به هر در میزدند و کوهها و بیابانها را روی دوش و زیر پا میگذاشتند، ولی حالا و در دوران ما، لیلاها برای دستیابی به حامدهای اشرافزاده ماشین شوی و حافظ قرآن! کفش آهنین به پا میکنند و آواره کوچه و خیابان و کارخانه و مسجد و بیابان و راهروهای تلویزیون میشوند و به دختران جامعه ما میآموزند که باید سر وجان وعزت و آبرو را در راه عشق! فدا کرد و برای رسیدن به معشوق مایه دار، از همه چیز وحتی خانواده دست کشید!
این منتقد با مقایسه میان فیلمنامه «قصه غصه لیلا» نوشته مرحوم نعمتالله اسداللهی و مقایسه آن با سریال پدر، تصریح میکند: آدمهای اسداللهی بهدنبال لیلای آزادی و آزادگی بودند و آدمهای لیلای تلویزیون با تزئین در ودیوار و تیتراژ به آیات الهی! درپی رساندن لیلا به حامد! آدمهای لیلای شادروان اسداللهی، همچنان برای وصل به لیلای خود تلاش میکنند و لیلای تلویزیون درکنار حامد خود فالوده میخورد.
قصه غصه حامد و لیلا در تلویزیون با «تنهاییهای لیلا» پیشینه دارد و با ساخته شدن بخش های؛«لیلا ازدواج میکند»، «لیلا بچه دارمی شود»، «لیلا فارغ میشود»، «لیلا...» ادامه خواهد داشت! باید از تلویزیون اسپانسری ایران تشکر کرد که با پول و امکانات ملت، برای رفقا و آقازادهها و نورچشمیها فرش قرمزپهن کرده است تا آنها لیلا بازی کنند.
سیدرضا صائمی منتقد فیلم نیز در گفتوگو با «ایران»، موفق نبودن سریالهای تلویزیونی از جمله مجموعه پدر در جذب مخاطب را ناشی از عوامل درون متنی و عوامل برون متنی میداند و میگوید: از عوامل درون متنی فامتورهای مهم تکراری بودن قصهها و فیلمنامهها و تمام فاکتورهایی که ملیت فیلمنامه را تشکیل میدهند، عدم گردش درست بازیگران و استفاده بیش از حد از چهرههای تکراری.
عوامل برون متنی بیاعتمادی عمومی نسبت به سیما که در مخاطبان ایجاد شده بهعنوان مثال بیاعتمادی نسبت به بخشهای خبری سیما به بخشهای نمایشی این رسانه هم سرایت پیدا کرده است. ضمن اینکه مخاطب امروز با مخاطب دیروز تفاوتهای اساسی دارد و از یک تماشاگر منفعل، به یک کنشگر فعال تبدیل شده است که بواسطه نرم افزارها و پیام رسانهای اجتماعی، خودش صاحب رسانه و تولیدکننده پیام محسوب میشود.
منبع: روزنامه ایران