شب اصفهان شناسی علی خدایی

بخش مهمی از شناخت هر شهر و به‌ویژه اصفهان، متکی بر شناسایی و بازخوانی دقیق متون ادبی آن شهر است. متن ادبی به گونه‌های مختلف این شناخت را تکمیل می‌کند و می‌تواند اطلاعات بسیار ریز، دقیق و انسان شناسانه‌ای از مردمان آن شهر در به مخاطب دهد. کتاب «نزدیک داستان» نوشته علی خدایی ازجمله آثاری است که این نقش را به‌خوبی و درنهایت لطافت داستانی و روایی ایفا کرده. گو اینکه در پشت جلد کتاب نوشته است: «تماشا و بازی و چیدمان کلمات، از شهرها، خیابان‌ها، جاده‌ها، آدم‌ها، سفرنامه‌ها، خاطرات، روزنامه‌نگاری‌ها، عکس‌ها، کتاب‌ها، داستان‌ها، مرده‌ها و زنده‌ها، کسانی که دوستشان دارم و با آنها از زندگی لذت برده‌ام، زندگی نگاره‌های این کتاب شده است.»

سعید آقایی/اصفهان امروز: عصر چهارشنبه ۱۹ مهرماه در شب بزرگداشت حافظ، در انتهای خیابان خاقانی وارد خانه صفوی می‌شوم. از راهروی نگارخانه و از رنگ و طبیعت کارهای نقاش جوان منوچهر سلطانی می‌گذرم تا به حیاط برسم. تازه شب شده است و می‌روم در بین جماعتی گم می‌شوم که نشسته‌اند تا پاسخ‌های داستان‌نویس معاصر را بشنوند. پاسخ‌هایی که قرار است برخی از آن‌ها از روی متون چاپ‌شده او باشد.

ردیف جلو، معماران قدیمی چون درویش و استاد کیوان، مورخ روبروی آقای نویسنده، نشسته‌اند. پشت سرم داستان‌نویس‌هایی مانند خانم شریعتی حضور دارند. آن‌طرف‌تر اهالی موسیقی را می‌بینم ولی همه ما یک گوش شده‌ایم و روایت خوانی علی خدایی را دنبال می‌کنیم. اینکه می‌گویم روایت، خودش روز قبل در ایوان گالری یک موزه هنرهای معاصر اصفهان به من گفت. آیین گشایش نمایشگاه عکس لهستانی‌های مقیم اصفهان بود. چنددقیقه‌ای او در کنار جمشید مظاهری و محمدرحیم اخوت نشسته بودند و من داشتم فکر می‌کردم که این سه‌گانه، چقدر کم‌نظیر و چقدر برای اصفهان ارزشمند هستند. موزه هنرهای معاصر اصفهان روبروی دانشگاه هنر اصفهان کمی بالاتر از بیمارستان خورشید، محل کار علی خدایی، شاهد لحظه‌های خوبی از همه علاقه‌مندان به اصفهان بود.

خدایی در این شب اصفهان شناسی از روی کتابش درباره بیمارستان خورشید می‌خواند: «اینجا که ایستاده‌ام تا چند سالی پیش عمارتی قدیمی بود. دوطبقه داشت. عمارتی آجری با دری بزرگ که در سمت شمالی باز می‌شد و راه‌پله‌ای سنگی که به دور خودش می‌چرخید و ما از آن بالا می‌رفتیم تا به طبقه دوم برسیم. اینجا همان بیمارستان قدیمی خورشید یا شفاخانه خورشید بود». نویسنده دارد از روی عمارت خورشید، هشتمین بخش کتاب نزدیک داستان خود می‌خواند. او در ادامه می‌خواند: «معمولاً روزهای جمعه هم سرکارم. صبح زود می‌آیم. کارهایم را راست و ریس می‌کنم و می‌روم دور بیمارستان می‌گردم. از کوچه پشت مطبخ می‌روم تا میدان نقش‌جهان، از کوچه مدرسه سعدی می‌آیم توی استانداری، می‌روم کنار کاخ هشت‌بهشت می‌نشینم. یا به جمعه‌بازار عتیقه‌فروش‌ها و چاقوفروش‌ها که در گوشه‌ای نزدیک هشت‌بهشت بساط پهن می‌کنند می‌روم» این متن آنقدر اصفهان دارد و زیباست که باید همه‌اش را گوش کرد آن‌هم با زبان نویسنده و بعد چند بار خواند از روی متن. باید همراه او شد و اصفهان را پیدا کرد و یک‌نفس عمیق کشید. در ادامه جایی می‌گوید: «چقدر به این اصفهان خودم خوش‌خیال شده بودم که می‌گفتم ازلی و ابدی است و جای پای آدم‌هایش را می‌بینم که می‌گفتم نقشه ۱۳۰۴ را با علامت قبرستان‌هایش می‌توانم بشناسم. پس نقشه یک سالی را هم می‌شود با حمام‌هایش مشخص بکنیم بدون قبرستان. حمام قصر منشی. حمام پشت مسجد. حمام کروی. حمام خواجو. حمام دوشنبه دین. حمام فروهر.» در این متن از حقوقی، آتشی، تاج اصفهان، الفت، گلشیری، کیوان قدرخواه و ... سخن آمده و چه خوب همه این اصفهان کنار هم نشسته‌اند.

خدایی حالا به‌شدت اصفهانی است. وی در دومین خوانش خود از روی متن «روزهای من و اصفهان» تصاویری از روزهای سوم تا هفتم مهرماه را پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد. او در این نگاه به عکس‌های هولستر اشاره می‌کند و می‌گوید: «در تصویرهای هولستر اغلب بناها ویران است. توده‌ای از خاک و غبار، گل و سنگ، همه‌جا را گرفته و انگار فقط بناهای تاریخی شهر را سرپا نگه‌داشته‌اند. در کنار این بناهاست که هنوز زندگی جریان دارد. در سی‌وسه‌پل قلمکارها را می‌شویند. در میدان، در کنار قیصریه حمالان منتظر بردن بارند. در کنار مدرسه مادرشاه درختان بلند و قطورند. در جلفا مدرسه وجود دارد. در بازار زرگرها. نمدمال‌ها، نجاران، آهنگران و پارچه‌فروش‌ها مشغول کارند. در کلیسا دعا خوانده می‌شود...». شب اصفهان شناسی به روایت خدایی ادامه دارد و او می‌خواند: «بخشی از زندگی من در شب می‌گذرد، بخشی در شب گذشت. شاید درست باشد بگویم که شب می‌تواند زندگی مرا دونیم کند. شب بر سر هر کلمه که بیاید، می‌تواند روح تاریکی به مفهومی بیفزاید؛ می‌تواند تنهایی و اندوه را نیز با خود بیاورد اما شب همه تاریکی نیست. می‌توان ناگفته‌ای را در دل شب به زبان آورد یا خواند که هیچ‌گاه دیده نشود.» خوانش‌ها و گفتگوها ادامه پیدا می‌کند. در انتها علاقه‌مندان کتاب نزدیک داستان را می‌آورند تا آقای نویسنده امضا کند؛ و نوبت من که می‌شود چقدر خوشحالم تا دست خط یک اصفهان شناس داستان‌نویس را با خودم می‌توانم داشته باشم. در روایت من از اصفهان، کنار همه آن‌هایی که وی آورده است، علی خدایی هم نقش پررنگی دارد. بی‌اختیار یاد نخستین دیدار و گفتگوی من با او سال‌ها پیش در بیمارستان خورشید می‌افتم.

او درباره این مراسم می‌گوید: «امشب در برنامه اصفهان شناسی روایت خودم را از اصفهان خواندم در برنامه‌های دیگر هم روایت‌های مختلفی خواهد بود از اصفهان» و البته درباره نگاه و علاقه خودش در کارهایش به اصفهان می‌گوید: «خب اینکه من خیلی دوست دارم از اصفهان بنویسم. به این دلیل است که هر بار متنی نوشتم کلمه اصفهان مرا به جاها، نکته‌ها، رمزهای تازه‌ای رساند که مشتاق‌تر و حریص‌ترم می‌کند که باز از اصفهان بنویسم. در حال حاضر هم اتودهایی درباره تکه‌های شب در گوشه‌ها و محله‌های اصفهان می‌زنم.»

امیر پروسنان در یادداشتی درباره کتاب «نزدیک داستان» خدایی نوشته: «کتابی با عنوان «نزدیک‌ داستان» که خدایی آن را ناداستان طبقه‌بندی کرده است، با 17 متن که اگر بخوانید موافق خواهید بود که با 17 داستان، مواجه هستیم. قلمی تصویرساز که مخاطب، برشی از کودکی خود را حتی در آنها می‌بیند. جایی که خدایی از کودکی خود در اصفهان آغاز می‌کند و بعد به زاون می‌رسد. نویسنده خاطره‌هایی برش خورده را می‌نویسد و در طول کتاب در ذهن مخاطب به‌مرور داستان می‌سازد. داستان‌هایی که نویسنده طرح آن را تعریف کرده و مخاطب باید چفت‌وبست روایت را با بیش و کم‌های خود بسازد و پیش برود. او بارها به کودکی می‌رود و از شب یلدا می‌گوید و تصویرهایش را بدون کلمه‌های اضافی و جان‌گرانی معمول در رمان‌ها و داستان‌های کوتاه فارسی، می‌سازد و پیش روی مخاطب می‌گذارد. گلایه‌های زاون از فیلم‌هایی که بیشتر از عاشقانه‌های ناب، درگیر مثلث‌ها شده‌اند تا شب قدری که در مسجدی در اصفهان می‌گذرد. نویسنده به گواه خودش، کلمه‌ها را می‌بارد. روایت او از آب دوغ خیار درست کردن عبدالخالق در دکان لبنیاتی در دروازه دولت اصفهان را می‌شود به سادگی در ذهن ساخت. وقتی نویسنده طعم خنک ماست و خیار را به دهان مخاطب می‌کشاند، نمی‌شود آن را روایتی ساده دانست که هنوز توی طرح مانده و ناداستان است. نمی‌شود زندگی روزمره و البته اصفهان را از داستان‌ها گرفت... اصفهان تقریباً توی همه کتاب با نویسنده همراه است و درواقع اصفهان شخصی خود را بازآفرینی می‌کند و در کلیشه‌ها غرق نمی‌شود و روایت‌هایش را با تک اشاره‌ها و اسم مکان‌ها پیش می‌برد. بسیاری از داستان‌های این کتاب با جمله و فضایی از حال آغاز می‌شوند و بعد نویسنده غرق در خاطرات می‌شود و دوباره به حال بازمی‌گردد...«نزدیک داستان» را می‌توان یک کارگاه کوچک داستان دانست. کارگاهی که داستان‌هایی را تعریف می‌کند و نکته‌های تازه‌ای به مخاطب خاص می‌آموزد و مخاطب عام را هم از یاد نمی‌برد.»

از خدایی همچنین دو اثر دیگر هم با موضوع اصفهان به دست ناشر سپرده‌شده است. کتاب «سفر دوم»، مجموعه داستان درباره اصفهان و کتاب «پل نوشته‌ها، چهارباغ نویسی و اخوانیات» که قطعات کوتاهی درباره اصفهان است.

ارسال نظر