دستهای جان بخش
خیلی از افراد وقتی دوره جوانی را پشت سر میگذارند حسرت روزهای رفته را دارند و از این گلایه دارند که اگر میتوانستند آینده را ببینند از فرصتهای خود استفاده بهتری میکردند و کاری را انجام میدادند که به آن علاقه دارند.
خیلی از افراد وقتی دوره جوانی را پشت سر میگذارند حسرت روزهای رفته را دارند و از این گلایه دارند که اگر میتوانستند آینده را ببینند از فرصتهای خود استفاده بهتری میکردند و کاری را انجام میدادند که به آن علاقه دارند. اگر به آنها گفته شود اکنون دنبالرویاهایت برو، کمبود وقت و مشغله زیاد را بهانه میکنند؛ اما در لابلای این بهانهها میتوان معدود انسانهایی را دید که با پشتکار خود خط بطلانی بر تمام بهانهها کشیدهاند و رویاهایشان را به هیچ قیمتی رها نکردهاند. برای دیدن و شناختن این افراد حتما لازم نیست سراغ زندگینامه افراد مشهور آنسوی دنیا رفت، بلکه میتوان نمونههای وطنیاش را نیز پیدا کرد. آنها همینجا زیر گوش خودمان مشغول به زندگی هیجانانگیز و چندبعدیشان هستند، اما کمتر کسی از توانمندیهای چندگانهشان خبر دارد. دکتر جهانبخش اسلامی یکی از بارزترین نمونه آدمهایی است که با تلاش و پشتکار خود در 63 سالگی تمام قواعد زمان و مکان را درهمریخته است. او از جراحان موفق عمومی است که دستی بر هنر دارد. آنهم نهتنها یک هنر که چندین هنر در شاخههای مختلف. اگر نام او را در اینترنت جستجو کنید ممکن است در سایتهایی که اطلاعات پزشکان را ارائه میدهد اطلاعات او را بیابید اما جالب است بدانید که او تاکنون هشت نمایشگاه نقاشی با تکنیک مداد رنگی، آبرنگ و رنگ و روغن برپا کرده است. بهمنظور آشنایی با این پزشک اصفهانی گفتگویی با او انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
قصه نقاشی کشیدن برای شما از چه زمانی آغاز شد؟
از کودکی علاقه زیادی به نقاشی داشتم و از دوران دبستان و دبیرستان در کنار درسم نقاشی را تمرین میکردم. در دوران دبیرستان یکتنه کارهای نشریه و روزنامه دیواری مدرسه را انجام میدادم. پدر و مادرم به مدرسه میآمدند و اعتراض میکردند که چرا اینقدر کار اضافی به من میدهند و مسئولان مدرسه میگفتند خودش میخواهد انجام دهد. به خاطر دارم 13 ساله بودم و دبیر زیست ما آقای دولت شاهی یک کتاب طبیعی را به ما معرفی کرد و گفت اگر تصاویر آن را تا شش ماه آینده نقاشی کنید و خوب یاد بگیرید نمره اضافه میگیرید. من شاگرداول بودم و به نمره احتیاج نداشتم اما هیجان نقاشی کردن باعث شد همان روز کاغذ و قلم تهیه کنم و تمام آن شش ماه روی عکسها کارکردم. در این مدت کسی حتی این مسئله را به خاطر نداشت و همه چند روز مانده به امتحانات عکسها را چیدند و به دفتر 40 برگ چسباندند؛ اما دفتر من آنقدر خاص شده بود که مدرسه میخواست آن را بهعنوان یک کار نفیس در افتخارات مدرسه نگه دارد که البته قبول نکردم و پیش خودم نگه داشتم.
- ماجرای تحصیل و جراح شدنتان چطور اتفاق افتاد؟ این امر با نقاشی کردن تداخل داشت؟
من جراحی عمومی را خیلی دوست دارم چون جراحی وسیعی است. درواقع در شرایط خاص جراح عمومی باید توان انجام هر عملی را داشته باشد. خود جراحی داخل شکم دنیای بزرگی است و دارای جراحیهای مختلف است. چون علاقه بسیار شدیدی به جراحی داشتم شاخه عمومی را انتخاب کردم و تخصص خاصی را انتخاب نکردم به این دلیل که محدودم میکرد و من محدودیت را دوست نداشتم. به دلیل علاقه زیادی که به جراحی داشتم در سال 53 که محصل دبیرستان سعدی بودم پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و بعد از سپری کردن دوره رزیدنتی عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران شدم و در بیمارستان سینا مشغول بودم. سپس به شهرکرد مأمور شده و چون از بومیهای این منطقه بودیم چندین سال در این شهر ماندگار شدم. پسازآن خانوادهام هم از تهران به اصفهان نقلمکان کردند و در حال حاضر در بیمارستان سعدی کار خصوصی انجام میدهم. در مدت این دورههای جراحی کمتر کار هنری میکردم اما به خاطر دارم طرحهای پاتولوژی و بافتهای میکروسکپی را نقاشی میکردم. تمام دنیای سلولها را به روی کاغذ میکشاندم. درواقع هنر را از این طریق با خودم همراه میکردم. در دوره تدریس دانشگاه هم امکانات امروز نبود و من برای اسلایدهایم از نقاشی استفاده میکردم و اکنون حدود 2 هزار اسلاید دارم.
زمانی بود که در شهرکرد گاهی اوقات در یک شبانهروز 25 عمل جراحی انجام میدادم یا خاطرم هست که در یک شبانهروز تنها 13 عمل آپاندیست انجام دادم چراکه این استان تنها یک بیمارستان داشت؛ اما منبعد از این حجم کاری نیمهشب که به خانه میرسیدم تازه سراغ نقاشی کردن میرفتم. من اعضای بدن را هم نقاشی میکنم. عملهای جراحی تکنیکهای مختلف دارد؛ مثلا برای جراحی معده سرطانی، باید بخشی از آن را بریده و در ادامه معده به روده وصل شود. این عمل چند روش دارد که من تمام این روشها را نقاشی کرده بودم و به دانشجوها نشان میدادم. حتی در شرح عمل هم با نقاشی روش عمل جراحی که انجام دادهام را میکشم. البته خیلیها این کار را نمیکنند اما من به آن اعتقاددارم چراکه در کار جراحی به من کمک کرده است. بویژه جراحیهای مربوط به شکم. چراکه جراحیهای دیگر خارج از بدن است اما جراحی داخل شکم خیلی مهم است که صحیح و بینقص انجام شود. خلاصه اینکه نقاشی برای من همیشه اهمیت داشته و با جراحی برای من عجین شده است. حتی باعث موفقیت در زندگیام بوده است.
-
- برای نقاشی آموزش خاصی دیدهاید؟
چون برای نقاشی کشیدن از کودکی اشتیاق آموزش داشتم کار استادکارهای مختلف را دنبال میکردم. بعدازآن نقاشی کشیدن به دلیل درس خواندن وقفهای پیدا کرد اما دوباره از چند سال پیش شروع به کارکردم و در کلاسهای استادان سرشناس ثبتنام کردم. برای آموزش حتی به شهرهای دیگر میرفتم و در کلاس استادان مختلف شرکت میکردم. بااینکه آنها میگفتند کار تو خوب است و نیاز به آموزش ندارد و فقط باید تمرین کنی؛ اما من دوست داشتم تکنیک استادهای مختلف در رنگ و روغن و آب رنگ را از نزدیک ببینم. بعد از نمایشگاه نخستم که خیلی شلوغ شده بود یکی از استادهایم به من گفت به تعداد آدمهای روی زمین تکنیک وجود دارد و در نقاشی شما میتوانید تکنیک خاص خود را داشته باشید.
- نخستین جراحیتان سختتر بود یا نخستین نمایشگاه نقاشی؟
نخستین جراحی که بابت آن استرس داشتم و مستقل انجام شد زمانی بود که رزیدنت سال اول بودم و یک عمل آپاندیست انجام دادم. البته کار جراحی اینطور نیست که یکباره و بیمقدمه کسی جراحی کند. بلکه در طول دوران آموزش زیر نظر استادهای مختلف جراحیهای کوچک انجام میدهیم تا روال کار را یاد بگیریم و برای عمل مستقل آماده شویم.
نخستین نمایشگاهم هم خاطره جالبی داشت. روزی در یک کلاس آب رنگ بودم و هنگام شروع کار تلفنم زنگ خورد و از بیمارستان برای جراحی فراخوانده شدم. چند جلسه همینطور سپری شد تا اینکه تصمیم گرفتم در خانه نقاشی کنم و آن را به استاد نشان دهم. بهاینترتیب اشتباهاتم کاملا مشخص میشد و خود استاد داخل نقاشی دخالتی نمیکرد. در همین دوران برای ثبتنام در نمایشگاه مراجعه کردم و چون شناختهشده نبودم به من تاریخ برگزاری ندادند. ماجرا را برای استادم تعریف کردم و او با مسئولان نمایشگاه تماس گرفت و خیلی از کار من تعریف کرد. من دوباره مراجعه کردم و این بار برای شهریور سال بعد نوبت گرفتم. این امر انگیزهای شد تا کار جدید تولید کنم چون برای نمایشگاه دستکم به 30 تا 40 طرح نیاز بود. خلاصه اینکه من روی این کار متمرکز شدم و سال بعد نمایشگاه برگزار شد که حتی فروش هم داشت و باعث شگفتی مسئولان نمایشگاه شده بود. بهجز این در کشور کانادا نیز نمایشگاه نقاشی برگزار کردم.
-
- این ماجرا چه طور پیش آمد؟
پسازاینکه چندین نمایشگاه در ایران برگزار کردم، خانوادهام به کانادا مهاجرت کردند و در شهر تورنتو مستقر شدند. این ماجرا مربوط به دو سال پیش است. من برای ملاقات خانواده رفته و حدود دو ماه آنجا بودم. نخستین بار در کلاس زبان بودم که استاد مشخصات هر کس و علاقهمندیهایش را پرسید. وقتی فهمید من به نقاشی علاقه دارم از من خواست در جلسه بعدی نمونهای از نقاشیهایم را بیاورم. برای آنها جالب بود که من جراحم و نقاشی میکنم اما فکرش را نمیکردند که بهطور حرفهای این کار را انجام میدهم. در جلسه بعدی با دیدن نقاشیهای من کلاس به همریخت و همه درخواست داشتند عکسهایشان را نقاشی کنم. جالبتر اینکه بابت هر پرتره به من 200 دلار دادند و من در مدت اقامتم هم کارکردم هم لذت بردم. این باعث شد به فکر برگزاری یک نمایشگاه نقاشی در آنجا بیفتم که با استقبال خوبی نیز مواجه شد.
- نقاشی کردن چه تأثیری در کار و زندگیتان داشته است؟
باید بگویم کار نقاشی باعث شد من علاوه بر دوستان پزشک و جراح، همراهانی در حوزه هنر پیدا کنم و آنها همیشه مرا به ادامه کارم تشویق کردند. حتی در برخی موارد استقبال و همراهی دوستان هنری بیشتر از دیگر دوستان بوده است. همانطور که در یک تابلوی نقاشی تعادل و توازن وجود دارد، خود نقاشی کردن به زندگی من تعادل داده و باعث شده حجم زیادی از فشار و استرهای مربوط به جراحی یا دیگر مسائل کاسته شود. من دو فرزند دارم که دخترم مهندسی شیمی و پسرم در رشته طراحی صنعتی تحصیلکرده است. استعداد نقاشی را در پسرم مشاهده کردهام که بهمراتب از من بهتر بوده است. او خلاقیت زیادی در طراحی دارد و بدون الگو قادر به طراحی است. اکنون نیز این استعداد را در طراحی خودرو به کار گرفته است.
- به نظر شما خانوادههای قدیمی بیشتر به تحصیل اهمیت میدادند یا خانوادههای امروزی؟
زمان ما اصلا اینجور نبود که بر توانمندیهای دیگر کودکان تأکید شود بلکه بیشتر تأکیدشان روی درس خواندن بود. من هم نقاشی را دوست داشتم هم خطاطی و آن زمانها بااینکه شاگرداول بودم میترسیدم کسی ببیند جز درس کار دیگری میکنم. به همین دلیل شبهنگام وقتی همه خواب بودند شروع به نقاشی و خطاطی میکردم. حتی به خاطر دارم استادی هم که داشتم همینجور بودند و برای کارهای هنری یا غیردرسی دور از چشم خانواده و دیگران این کار را میکردند. خب آن زمان امکانات خیلی کم بود و مردم موفقیت آینده فرزندان را تنها در تحصیل میدانستند.
- فکر میکنید اگر جراح نبودید چه جایگاهی در نقاشی به دست میآوردید؟
مطمئنم اگر پزشک نمیشدم در کار نقاشی بسیار موفقتر بودم چراکه کسانی که کار هنری میکنند شب و روزشان وقف این کار است اما من بخشی از زمانم را به این کار اختصاص دادهام و با شناختی که از خودم دارم به هرچه میخواهم میرسم. همینطور که الآن میبینید باوجود مشغله زیاد که جراحی دارد من نقاشی را با این جدیت دنبال کردهام.
- بین نقاشی و جراحی کدام را بیشتر دوست دارید؟
این انتخاب اصلا کار سادهای نیست. من هر دو را بهشدت دوست دارم و برای موفقیت در هرکدام تلاش زیادی کردهام. این طور نیست که جراحی را به اجبار برگزیده باشم و خودم تنها به نقاشی علاقه داشته باشم. بلکه در کار جراحی از جانودل مایه میگذارم و سعی میکنم بهترین عمل را برای مراجعهکنندگانم انجام دهم. به یاد دارم یک روز در اینترنت دنبال یک پزشک میگشتم که بهطور اتفاقی در یک سایت نام خودم را دیدم که مردم کامنتهای زیادی گذاشته بودند و نظر مثبت داده بودند. این برای من خیلی جالب و هیجانانگیز بود. جراحی درواقع عارضه و استرس زیادی دارد اما تاکنون من نه بازخورد منفی و بازگشت عوارض از جراحیهایم داشتهام و نه حتی خودم را بیمه مسئولیت کردهام. چون معتقدم باید کارم را درست انجام دهم و نیازی به بیمه نخواهم داشت. من زمانهایی که خارج از ایران هستم بهشدت دلتنگ اینجا و اتاق عمل میشوم. حتی گاهی اوقات به زمان خودمان تماس گرفته و سراغ پزشکان اتاق عمل را میگیرم. چون واقعا نمیتوانم از جراحی دل بکنم. علت اینکه در کانادا مقیم نشدهام هم این است که ریشه من سالها در ایران بوده و تمام زندگی و دوستان من اینجا هستند. من اینجا خاطراتی دارم که نمیتوانم از آنها دل بکنم؛ اما در کانادا هویتی ندارم و بهجز تجدید دیدار با خانواده نمیتوانم از دیگر امکاناتش لذت ببرم. به نظر آنجا برای جوانها خوب است.