نقد تئاتر اصفهان امروز
قصه تلخ آدمها در «سیاه، سفید، خاکستری»
هر چند نمایش طنز با محوریت کودک و خانواده است، اما در پس آن باز هم میتوان رگههای فلسفی را دید، فلسفه در نمایش نامههای «امید نیاز» تبدیل به عنصر جدانشدنی شده است مباحثی که هر چند با چاشنی طنز، خنده و شیرینی لهجه به مخاطب تئاتر ارائه میشود؛ اما حقیقت آن بهاندازهای تلخ است که حتی مخاطب در میان خنده و ابراز شادی از اجرای نمایش، به فکر میرود.
«سیاه، سفید، خاکستری» نمایش دیگر از امید نیاز است که نویسندگی آن را بر عهده دارد، هر چند امید نیاز در بروشور این نمایش آورده «پر از نور، رنگ، موسیقی و مهربانی... مگر غیر از این باید باشیم؟» اما این شادی، رنگارنگی و موسیقی نمیتواند از حقیقت تلخ نمایشنامه بکاهد.
با شروع تئاتر مخاطب با میزانسن شلوغی بر روی صحنه روبهرو میشود که شاید این میزانسن در نگاه اول برای مخاطب زننده باشد، اما کارگردانان این نمایش با زیرکی تمامی این شلوغی و بر همیختگی را با اجرای موسیقی شاد توسط بازیگران رفع میکند و شاید بهتر است بگوییم حواس مخاطب از این شلوغی و بههمریختگی صحنه معطوف به اجرای شاد بازیگران میشود.
در 10 دقیقه اول قبل از اینکه سروکله پلیس مبارزه با حیوانات موزی با ایفای نقش درخشان جواد مدنی شروع شود، اگر اجرای موسیقی شاد را از نمایش بگیریم، مخاطب بهویژه کودکان و نوجوانان مشاهده این تئاتر برای آنها کسالتبار بود، خط داستانی نمایش هر چند کاراکترها و شخصیتها مادام در حال تغییر است؛ اما در ده دقیقه اول خط یکنواخت دارد و این موسیقی و شاید اجرای دو فردی که نقش دو بچهگربه به نام «آرش» و «پنگول» را بازی میکنند، فضای تئاتر را کمی شاد و از یکنواختی در میآید.
بر خلاف نمایشهای قبلی که «لیلا شریفی» بازی میکرد این بار وی نتوانسته نقش «عمه خانم گربهها» را بهدرستی ایفا کند، هر چند شریفی در این نمایش زبان بدن مناسبی برای اجرا دارد؛ اما بهاندازهای نقش را مصنوعی باز میکند که مخاطب نمیتواند با این شخصیت آن طور که باید ارتباط برقرار کند.
از شخصیت و اجرای آنها که بگذریم تئاتر سیاه، سفید و خاکستری فقط در فضای دکور صحنه خلاصه نمیشود و امید نیاز سعی کرده با اضافهکردن شخصیتهایی همچون «خانم جبلعاملی» به نمایش نامه فضای محصور دکور را شکسته و به جمع تماشاچیان ورود پیدا کند، هر چند فردی نقش خانم جبلعاملی را ایفا نمیکند؛ اما جواد مدنی با اجرای خاص و طنزآلود وجود شخصیتی به نام خانم جبلعاملی را برای مخاطب یادآور میکند.
شاید بتوان گفت شخصیت این زن، همان شخصیت منفی برخی ما از ایرانیها است که حتی در بدترین شرایط ممکن که نیاز است به فرد یا جامعه کمک شود تا آن مشکل برطرف گردد، به دنبال حلکردن مشکل خود هستیم و دیگران برای ما هیچ اهمیت ندارد؛ اما این بار هم امید نیاز در نمایش نامه زیرکی به خرج داده و این صفت منفی را با یک مطالبه عمومی که به نفع همه مردم اصفهان است، گرهزده و آن چیزی جز دائمی شدن جریان آب زایندهرود نیست.
سیاه، سفید خاکستری یک نماد و نشانهای است از کل جامعهی امروز با تمام درهمریختگی و پریشاناحوالی آدمها که بهوضوح در پرداخت کارگردان بهویژه در طراحی و چینش میزانسنها و حتی نورپردازی خود را نمایان ساخته است.
نیاز خوبی و بدی را در دو کالبد انسانها و گربهها تعریف کرده است بهنوعی هر چه صفات و زشتی در دنیای انسانها و هر چه صفات خوب در دنیای گربهها نهفته است؛ اما آنچه که متن نمایش نامه را قابلتأمل کرده پرهیز از نگاه صفر و یکیبهدو دنیای آدمها و گربهها است در واقع هر چند دنیای آدمها نماد صفتهای بد انسان و دنیای گربهها نماد صفت خوب انسانها است؛ اما در هر دودنیا رگههای خوبی و بدی را میتوان دید و شاید بتوان گفت بهخاطر دید فلسفی که امید نیاز به تئاتر و نمایش نامههایش دارد «فلسفه یونگ» را بهخوبی در این نمایش نامه بازتاب داده است.
داستان نمایش از شخصیتی به نام «عبدالوهاب» کارمند شریف بازنشسته کشتیرانی شروع میشود که بنا به دیالوگ این شخصیت بعد از ۳۰ خدمت شریف در اداره کشتیرانی توانسته یکخانه ۹۵ متری از آن خود داشته باشد؛ اما شلوغی گربهها باعث شده که آرامشش به هم بخورد و به دنبال راهحلی برای رفتن گربهها از محله خود باشند، هر چند مخاطب در وهله اول فکر میکند مشکل عبدالوهاب شلوغی گربهها است؛ اما در نمایشنامه به شکل زیرکانهای توسط شخصیت گربه که عمه خانم است، عنوان میشود عبدالوهاب فردی مهربان بوده و بدی او بهخاطر مشکلی است که ما نمیدانیم؟ همین یک دیالوگ بار دیگر محتوای پیام این تئاتر را بیان میکند محتوایی که از عنوان تئاتر مشخص است و آن چیزی جز سیاه، سفید و خاکستری ما آدمها نیست در واقعنمایش نشان میدهد که نمیتوان نسبت به همه چیز بهویژه با قطعیت افراد را
قضاوت و درباره آنها نظر داد تنها چیزی که میتوان بهطورقطع درباره آن نظر داد، قصه دورشدن آدمها از یکدیگر است، قصه فاصلهگرفتنها، منفعتطلبیها و حتی ضدارزش شدن، ارزشها است.