کوه به کوه میرسد!
علیرضا صلواتی
مجری قطار سریعالسیر تهران-قم-اصفهان
«إِذَا سَمِعْتُمْ بِجَبَلٍ زَالَ عَنْ مَکَانِهِ فَصَدِّقُوا، وَ إِذَا سَمِعْتُمْ بِرَجُلٍ تَغَیَّرَ عَنْ خُلُقِهِ، فَلَاتُصَدِّقُوا بِهِ، وَ إِنَّهُ یَیِیرُ إِلَى مَا جُبِلَ عَلَیْهِ» اگر شنیدید کوهی از جای خود تکان خورده باور کنید و اگر شنیدید کسی از خوی خویش دست بر داشته باور مکنید!
این حدیث پیامبر مهربانیها، مصداق خلقوخوی رایج در برخی از مدیران و تصمیمگیران کشور است، بهتر بگویم تِمِ غالبِ بسیاری از مدیریتها!
مدیرانی که نیتشان پاک است و دلشان میخواهد کاری کنند که هم بمانند و هم بماند؛ «بمانند» که بیشتر خدمت کنند و «بماند» آنچه برایش زحمت کشیدهاند؛ بااینوجود تغییر ذهنیت برایشان کاری دشوار است؛ حتی از جابهجاکردن کوهها هم سختتر!
باور به اینکه پروژههای ملی، منافع ملی دارند و محاسنشان برای یک استان و یک شهرستان و یکزبان و یک لهجه و یک گویش نیست، بلکه برای یک ملت است؛ برای ثبت در تاریخ و برای نسلهای بسیار.
نسلهایی که بعد از رفتن ما میآیند و میروند؛ حتی آن وقتی که دیگر نام و نشانی هم از ما باقی نمانده اما آیندگان، قضاوت خواهند کرد.
قطار سریعالسیر (High Speed Rail) یا به قول ایرانیهای فرنگنرفته، HSR، یکی از همان اَبَرپروژه هاییست که هر سانتیمتر آن، با هزار کوهِ سخت روبهرو شد که بسیاریشان را جابهجا کردند و جابهجا کردیم، لکن هنوز هم باقیست؛ با مسئولان دلسوزی که اقناع آنها از جابهجاکردن کوهها هم سختتر بوده و هست.
به آنها حق میدهم؛ از اینکه نگران باشند که چه میشود؟ اصلاً میشود یا نمیشود؟ آیا درست قدم بر میداریم یا نه؟
بارها به تکتکشان گفتهام مطمئن باشید که اگر درست نبود، پیشرفتهترین کشورهای جهان مثل ژاپن، آلمان، فرانسه، چین، انگلستان و... HSR را اینگونه جدی دنبال نمیکردند و اکنون به فکر Maglev و Hyperloop نمیافتادند و برایش میلیاردها دلار هزینه نمیکردند!
اما ما چه کردیم؟
این سوالِ خیلیها از شخصِ من است!
شهادت میدهم و بدهند که در این چهار سال از تمام ظرفیتهایی که برایم و برایمان مقدور بود، با همراهی مدیران استان و تنها یک نمایندهی مجلس، بارهاوبارها پیگیری کردیم و تا گرهها را یکییکی باز کنیم: شخصِ رئیسجمهور شهید که مردانه پیگیر اجرای طرح بود، شخصِ رئیس عدلیه شخصِ معاون اول که تا آخرین لحظات اداری روز ۶ مرداد جلسه گذاشت و پیگیری کرد،
معاون اجرایی رئیسجمهور، چهار رئیس بانک مرکزی، سه رئیس سازمان برنامهوبودجه و معاونینشان، دو وزیر امور خارجه، وزیر کشور، وزیر اقتصاد، رئیس صندوق توسعه ملی، شورایعالی اقتصاد، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مدیریت شهری، شهرستانی، استانی و پایتختی!
حتی سراغ رئیس مرکز ارتباطات مردمی و رسیدگی به شکایات ریاستجمهوری رفتیم و شِکوهی کارشکنیها را برایشان گفتیم و او هم مدیران مربوطه را احضار که چرا اینهمه ترکِ فعل؟
و حتی خارجیهای چشمباریک که همهشان را با لفظ «محترم» میخوانم و میخوانیم، استفاده کردیم تا بشود «ایران عزیز» به فناوری HSR دست یابد و این قطارِ تندرو، تحولی در صنعت حملونقل میهن و دیگر صنایع و عرصههای گوناگون علم و تولید ایجاد کند؛ تحولی که از مزایای آن میتوان به کاهش مصرف سوخت، زمان سفر، پیامدهای زیستمحیطی تا افزایش رضایت و سهولت سفر، بهبود دسترسی به امکانات و ارتباطات میان قطبهای مختلف کشور نام برد.
منصفانه است که آمدن این قطار را به معنای پارادایم شیفت و تغییر نسل در حوزه حملونقل کشور و نقطهی عطفی در توسعه ایران عزیزمان قلمداد کنیم.
باورتان شود هنوز که در ابتدای راهیم قطار سریعالسیر حتی در کیفیت سیمان و کابل برق تولیدی کشور هم تاثیر گذاشته و خروجی آنها را با نیاز خود کیفیتر کرده است؛ به همین سادگی و البته بسیار مهم حدیث مفصل را بخوانید که با ورود تجهیزات هوشمند سیگنالینگ و واگن و... چه اتفاقی خواهد افتاد!
اکنون از من میپرسید: «آخرش چی میشه؟ پس کی راه میفته؟»
جواب من این است که تا مقصد، راهِ زیادی باقی نمانده؛ شاید چندماهی به تکمیل روسازی و شروع ریلگذاری! چشمهایی منتظر به پیچِ جاده و دلهرههای دلهای پاکی که باور دارند میشود.
پایانِ تونلِ تاریکِ تحریم و تنگنا را از اکنون با نوری که از دور، چهره خندان میکند را میتوان دید و صدای سوتِ رسیدن به مقصد را پیشاپیش شنید؛ تونلی به طولِ سه دهه به عرضِ پنج دولت اصلاحطلب و اصولگرا که هرچه زحمت کشیدند تمام نشد این ماجرا؛ اینک با همتّی مضاعف میتوان پایان این راهِ ریلی را جشن گرفت.
این زمانِ دقیق و لحظهی وصال، اینکه چند ماه و چند سال، شاید یکی دو سال، به خیلی چیزها بستگی دارد؛ اما مهمتر از همه به «اراده» صدرنشینان و بستنِ راه «نفوذیها» وابسته است.
ارادهای که با «ارادت به ملت»، کارها میکند کارستان!
بِعَونالله