اینجا قبرها، یک تل خاکند

اهالی روستای کوئیک حسن، 4 روز بعد از زلزله هنوز بهت زده‌اند؛ جلوی خانه‌های شان کنار جاده نشسته اند و چشم شان به قطار ماشین های امدادی است که می‌آیند و می روند؛ ماشین هایی که پشت سر هم ردیف شده اند در دل جاده؛ آب معدنی می آورند و غذای گرم. لباس و پتو و لوازم بهداشتی.

اینجا قبرها، یک تل خاکند

به گزارش جام جم آنلاین، اهالی روستای کوئیک حسن، 4 روز بعد از زلزله هنوز بهت زده‌اند؛ جلوی خانه‌های شان کنار جاده نشسته اند و چشم شان به قطار ماشین های امدادی است که می‌آیند و می روند؛ ماشین هایی که پشت سر هم ردیف شده اند در دل جاده؛ آب معدنی می آورند و غذای گرم. لباس و پتو و لوازم بهداشتی.

شش نفر از ما یک شبه مرد

بدری آزادی، اما حواسش به هیچ کدام از اینها نیست. داخل چادر سفید رنگ هلال احمر ، با فامیل هایش نشسته. با زن هایی که آمده اند برای عرض تسلیت.

همسایه هایی که می دانند زلزله از این زن 60 ساله 6 قربانی گرفته. بدری ما را که می بیند، هق هقش بیشتر می شود، دست هایش را می آورد بالا، او با انگشت یکی یکی می شمرد، ما می‌نویسیم :«امین مرادی، هاجر آزادی، اسوه مرادی، بشری مرادی، طوبی مرادی و حسین صیفوری.» روی هم می شود 6 تا.

اینجا قبرها، یک تل خاکند


زلزله 7.3 ریشتری یک شنبه شب از بدری 6 قربانی گرفته : شش تا! بدری خودش هم باور نمی کند یک تکان کوچک زمین، اینطوری داغ روی دلش گذاشته باشد.

کریم پسر کوچکترش است؛ چشم هایش سرخ شده از گریه. می آید و می نشیند داخل چادر، می‌گوید:« حال مادرم را می بینید؟ نمی داند برای کدامشان گریه کند؟ برای برادرم با زن و بچه‌هایش یا خواهرم و پسرش؟!»

گورستان کوئیک پر از قبر تازه

کریم با بقیه مردهای فامیل خودشان آنها را یکی یکی از زیر آوار کشیده اند بیرون، خودشان برای آخرین بار صورتشان را دیده اند، کبود و خون آلود. خودشان آنها را توی قبر گذاشته اند:« چکار می‌کردیم؟ مرده هایمان بو می گرفت، نمی توانستیم نگه‌شان داریم. همه را همان موقع خاک کردیم.»


اینجا قبرها، یک تل خاکند


همان موقعی که کریم می گوید، همان روز اول است، صبح بعد از زلزله. وقتی آفتاب بالا آمد و اهالی چهار روستای کوئیک حاتمی، کوئیک عزیز صیفوری، کوئیک حسن، کوئیک مجید، جنازه ها را یکی یکی شمردند، از یک شروع کردند و رسیدند به 125 . از این 125 تا 6 تا سهم خانواده کریم بود. شش نفری که حالا همگی کنار هم در اولین ردیف قبرهای گورستان بزرگ کوئیک زیر خروارها خاک دراز کشیده‌اند؛ گورستانی که یک شبه پر شده از جنازه.

ظهر چهارمین روز زلزله، داخل گورستان، پرنده پر نمی زند. ماییم و ده ها قبر خاکی ساده. اینجا قبرها، یک تل خاکند. از سنگ قبر و نام و نشان خبری نیست. مردم جای مرده هایشان را از حفظند. روی تل خاک، یک سنگ می گذارند و همین سنگ می شود نشانه.

قبرهای تازه با بقیه فرق دارند، تل خاک های شان طولانی تر است، به اندازه قد سه تا آدم. عرض شان هم بیشتر است، به اندازه شانه های دوتا آدم. قبرهای تازه با بیل مکانیکی کنده شده اند، عمیق، گود و طولانی، همین است که چند جنازه را با هم دل دلشان جا داده اند. مثل همان شش عضو خانواده مرادی که قبل از زلزله چشم هایشان را بستند و خوابیدند و همانطور خواب به خواب رفتند.

این خانواده هنوز چادر ندارد

زلزله و پس لرزه هایش اینجا خواب را از چشم همه برده، حتی اگر چهار روز گذشته باشد؛ مریم مرادی و دخترش سعیده پالانی هم 4 روز است که یک خواب راحت نکرده‌اند. خانه آنها مرد ندارد، فقط خودشان هستند و خودشان ، مادر و دختر. مرد خانه شان ، 35 سال پیش در قصر شیرین شهید شده، تا آنها هم بشوند یکی از 27 خانواده شهید روستای کوئیک حسن. حالا نگرانی مریم این است که خانه شان خراب شده و همه مدارک شان مانده داخل خانه :« شناسنامه، کارت ملی، کارت بنیاد شهید. هیچ نداریم ،همه مانده آن داخل. جرات نمی کنیم برویم بیاوریم.»


اینجا قبرها، یک تل خاکند


آنها هم زلزله را خوب به یاد دارند؛ سعدیه یادش است که قرص های مادرش را داده بود که زلزله آمد. اول برق رفت و بعد خانه شان ترک برداشت. یادش است که خودش را از پنجره پشتی خانه انداخت بیرون، بعد مادرش را از چهارچوب فلزی پنجره کشید بیرون. یادش است که همه جا خاک بود، که نفس می کشیدند خاک می رفت و می نشست توی گلویشان. نصیب سعدیه و مادرش اما در این چهار روز هنوز یک چادر هم نشده، آنها هنوز شب را تا صبح بیرون می خوابند، جایی نزدیک جاده اصلی. همانجا که از صبح ماشین ها بار کمک های مردمی و نهادی می آیند و می روند. چشم سعدیه و مادرش به دست تک تک آدم هایی است که از جلویشان رد می شوند، برایشان فرقی نمی‌کند، مردم عادی باشند یا نیروهای امدادی، آنها به هرکسی می رسند چادر می خواهند، فقط یک چادر کوچک که سقف بشود بالای سرشان.

لاشه دام ها ضدعفونی می شوند

کوئیک عزیز، هم حالا پر از آدم است، بیل مکانیکی‌های سپاه از راه رسیده‌اند و همان ابتدای روستا، مشغول آوار برداری‌اند. ما کنار جاده‌ایم و آنها 20 متر جلوتر از ما داخل حیاط یک خانه. از جایی که ما ایستاده‌ایم هم خیلی راحت می شود آوارها را دید که زیر چنگ بیل مکانیکی خراش می خورند، زخمی می شوند و از جا کنده می شوند. آن وقت کوه آوارها، با هر بار حرکت بازوی مفصلی بیل مکانیکی گودتر می‌شود. بیل ها که از حرکت می ایستند، اهالی جلو می آیند، زیر آوارها دنبال وسیله‌های شان می گردند، چیزهایی که شاید سالم مانده باشند.


کمال صیفوری اما، قاطی اهالی نمی شود، سرش به دام هایش گرم است. دام هایی که جنازه هایشان پشت نیسان دراز به دراز افتاده؛ کمال دهانش را با شال بسته، ما نزدیک می شویم، مگس‌ها از روی جنازه‌ها بلند می شوند، بوی تند لاشه ها می زند توی صورتمان. برمی گردیم عقب. بوی تعفن اما رهایمان نمی کند. کمال می گوید:« از دیروز تازه رسیدم دام هایم را بیاورم بیرون. »


اینجا قبرها، یک تل خاکند


کمال 16 تا از دام هایش را به خاطر زلزله از دست داده؛ تا امروز لاشه 7 تا از دام هایش را کشیده بیرون، بقیه اما هنوز زیر آوارند. می پرسیم لاشه ها را کجا می بری؟ کمال با دستش آن طرف جاده را نشان می دهد، یک گودال بزرگ که می گوید بقیه اهالی هم لاشه دام هایشان را آنجا می ریزند :« فقط دام های من که تلف نشدند، اینجا خیلی ها دام از دست دادند. اینجا شاید دیگر جنازه زیر آوار نباشد، اما دام زیاد است. از یکی از همسایه هایم 40 تا دام مرد، از یکی دیگر 23 تا. از من هم 16 تا...اما تنهایی نمی توانم جنازه هایشان را بکشم بیرون. روزی سه چهارتا بیرون می‌آورم. »


اینجا قبرها، یک تل خاکند



لاشه گوسفندهایی را که کمال از زیر آوار بیرون کشیده، بچه های تیم دامپزشکی شهرستان صحنه کرمانشاه ضدعفونی می کنند.؛ نیروهایی با لباس و ماسک مخصوص. سیدعلی ابراهیم پور یکی از همین نیروهاست. می گوید ما برای دفن بهداشتی دام های تلف شده آمدیم. چند نفرمان اینجا هستیم، چند نفر هم در روستاهای دیگر پخش شده اند. از مردم هرکسی دام دارد، با شماره 3091 تماس بگیرد تا ما بیاییم و محل را ضدعفونی کنیم. »

حضور نیروهای امدادی و مردمی

باد بلند می شود و بوی تعفن لاشه هایی که چهار روز زیر آوار مانده اند، می پیچد توی هوا. ابراهیم پور و همکارانش سریع می روند سراغ دام ها. بو، ما را عقب می راند به سمت روستای کوئیک حاتمی. همان جایی که داخل حیاط خانه امام جمعه روستا، بچه های جمیعت امام علی (ع) مستقر شده اند.

اینجا قبرها، یک تل خاکند


بچه هایی که مدام بین مردم می چرخند و هرکدام یک وسیله کمکی با خودشان دارند. مثعب نیریزی مسئول نیروی انسانی جمعیت امام علی کرمانشاه، با صدای بلند بچه هایش را هدایت می کند؛ هرکدام را پی کاری می فرستد و همان طور که مشغول جابه جایی بطری های آب معدنی است به ما می گوید:« ما از ساعت 8 روز بعد زلزله، فرمانداری سرپل ذهاب بودیم و با آنها برای امداد رسانی وارد مذاکره شدیم، یک سری نامه هم رد و بدل شد اما به جایی نرسیدیم، چون شهر شدیدا در حالت نابسامانی قرار داشت. با این حال ما را به سمت چند روستا مثل کوئیک حاتمی، تپانی و...راهنمایی کردند و گفتند که اینها بیشتیر تخریب را دارند.»













ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار