این خانه دور است / سالمندان را به خانه دلتنگی نفرستیم
شاید تصور ما از سرای سالمندان آن چیزی باشد که تاکنون تنها در تلویزیون دیدهایم. خانهای بزرگ باحیاطی پر از درخت و گل که پیرمردان و پیرزنان بر روی نیمکتهای آن نشسته با هم حرف میزنند و از طبیعت اطرافشان لذت میبرندوشاید سالمندی غمگین هم در گوشه یکی از اتاقهای این خانه چشم انتظار آشنایی باشد.
شاید تصور هر کدام از ما از سرای سالمندان آن چیزی باشد که تاکنون تنها در تلویزیون دیدهایم. خانهای بزرگ با حیاطی پر از درخت و گل که پیرمردان و پیرزنان بر روی نیمکتهای آن نشسته با هم حرف میزنند و از طبیعت اطرافشان لذت میبرند و شاید سالمندی غمگین هم در گوشه یکی از اتاقهای این خانه چشم انتظار از راه رسیدن آشنایی باشد . تق تق عصایش بر سر موزائیک های سالن ضربه می زند، انگار منتظر است، هر بار که در باز می شود چشمان بی فروغش به سمت ورودی در می چرخد و گل لبخند روی لبانش خشک می شود. بیکار که باشی، منتظر که باشی و سرای سالمندان که باشی عاقبتش همین می شود .
آری اینجا سرایی است که تنهایی را از بدو ورود برایت هدیه می آورند، تنها که باشی گوشه بهشت هم تنهایی چه برسد گوشه دلگیر یک اتاق باشی و سهمت از زندگی فقط چند دست لباس و یک تخت خواب باشد . پیر زنی مهربان می گفت گاهی اوقات منتظر دیدنشان بودم که حتی یک بار هم شده به سراغم بیایند و احوالی از من بپرسند آنقدر چشم به راهشان بودم که چشمانم به راه خشک میشد و آنها نمیآمدند! صدای خندههای نوههایم گاهگاهی به گوشم میرسد. ولی هیچ امیدی ندارم که دوباره آنها را در آغوش بگیرم، سالمندی مرحلهای خاص در زندگی انسان است و اگر فرزندان در کنار ما باشند دوران سالمندی را هم میتوان مثل دوران جوانی و میانسالی زیبا کرد و بدون هیچگونه مشکل و ناراحتی آن را گذراند .
آری تردیدی نیست جای امن و راحت برای سالمندان در خانه و قلب ماست، چراکه نگهداری از سالمندان، خانواده ای مهربان و امکانات می خواهد و شاید قدری صبوری و سعه صدر، چرا که دوران سالمندی شباهت های عجیبی به دوران کودکی ما دارد، با همان ناتوانی ها، ترس ها، دلهره ها و نیاز به مراقبت ها و البته با این تفاوت که با هر روز قد کشیدن کودک از میزان این خصلت ها کم می شود ولی سالمندان با هر روز پیرتر شدن، ناتوان ترمی شوند و به مراقبت بیشتری نیاز دارند. برخی بر این باورند که باید درک کرد که گاهی چاره ای جز رفتن به سرای سالمندان نیست وچه بسا افرادی که به هر دلیل امکان نگهداری از سالمند خود را ندارند، او را به سرای سالمندان می سپارند. مگر می توان فراموش کرد که مادر، با کوچکترین صدای گریه ام از خواب بیدار میشد و تا مرا آرام نمیکرد سرش را بر روی متکی نمیگذاشت؟
مگر می توان به یاد نیاورد وقتی کلمه مامان را بر زبان جاری کردم او از خوشحالی ذوق میکرد و با شنیدن هر کلمه مامان مرا محکم در آغوش میکشید و بوسه میزد، او از جوانیاش گذشت تا من روی پای خود بایستم و هر روز من بزرگتر شدم، من قد کشیدم و او قدش خمیده شد . من بزرگ شدم و او قدش کوتاهتر شد حالا موهایش سپید شده اما هنوز من برایش همان کودکی هستم که با زمین خوردنم تیری بر قلبش فرو میرفت، اما امروز ما برای مادران خود چه کردیم؟ مادران و پدرانی که عمری را گذراندهاند تا فرزندان شان قد بکشند و برای خودشان کسی شوند و حالا که گذر روزها، گرد پیری را بر سر و روی والدین شان نشانده است، به هزار و یک بهانه از نگهداری و حتی یک سرزدن ساده به آنها طفره میروند و این در حالی است که پدران و مادران سالها برای رشد و پرورش فرزندانشان عمر خود را صرف می کنند و از این رو، فرزندان نیز باید در دوره سالمندی از حضور پدر و مادر که به حقیقت گنجینه هایی ناب محسوب می شوند، فیض و بهره کافی را ببریم و توجه داشته باشیم که تنهایی حق سالمندان نیست .
چراکه جوانان امروز سالمندان فردا هستند، از سوی دیگر بر اساس روایتها و آیات قرآنی موجود، والدین در اسلام دارای جایگاه رفیعی هستند و این درجه و رتبه همواره باید حفظ شود . روزگاری نچندان دور، سالخوردگان را برکت زندگی میدانستند؛ آنوقتها که زندگیها هنوز به این سختی نبود و ارتباطات هم به اسام اس و تلگرام و اینستاگرام محدود نمیشد. آنوقتها که دلمان غنج میزد برای اینکه آخر هفته شود و مهمان خانه پدربزرگ و مادربزرگ شویم. شب یلدا و روز اول عید را هم که نگو! حالا شنیدن صدای آدمها از پشت تلفن حتی، حکایتی شده برای خودش. مکالمات گاه خلاصه میشوند در فینگیلیش نوشتهای تلگرامی و شکلکهای خنده و دلتنگی.
حالا حساب مادربزرگ و پدربزرگهایی که تلفن همراه هنوز هم به نظرشان غریب است و فوق فوقاش با آن شماره عزیزشان را در شماره گیری سریع میگیرند و گاهی هم جواب آشنای آن سوی خط را میدهند . تمام اینها، به علاوه دیگر مشکلات این دوران، گاه میشود گره کوری بر اعصاب و روان سالمندان که ظاهراً باید دورانی آرام و دور از تنش را سپری کنند اما در عمل اینطور نیست . در شرایطی که در حال گذر به سمت جمعیت سالمندی به دلیل پیشرفتهای پزشکی و کاهش موالید هستیم، شاید توجه بیشتر به امور این قشر ضروریتر از همیشه به نظر میرسد. چراکه سالمندان امروز ما، همانهایی که گاه آنقدر تنها هستند که روزها و شبهای زیادی را در خانه به تنهایی سر میکنند و گاه سر از خانههای سالمندان درمی آورند، روزی در گذشته برای خودشان کیا و بیایی داشتند با چندین و چند سر عائله. تعداد فرزندان هم دیگر ۴ و ۵ که عادی بود و کمتر از آن افت داشت.
با وجود این حالا هرکدام از همان بچههایی که گاه عددشان به ۱۰ هم میرسید، آنقدر برای خودشان مشغله دارند که سر زدن و رسیدگی به پدر و مادر پیر، دیگر پیشکششان ! حالا حسابش را بکنید که با این روند کاهشی جمعیت و خانوادههایی که فوقش و در بهترین حالت، دو بچه دارند، حال و روز سالمندان آینده چه میشود؟ سالمندانی که ما قرار است آن را تشکیل دهیم؛ آن وقت است که دیگر دل بستن به ته تغاری خانه و خدماتش هم چیزی دور از ذهن به نظر میرسد . با این شرایط باید از حالا فکر روزهایی را کرد که تعداد پیرمردان و پیرزنان بسیار بیشتر از امروز میشود و دغدغههایشان هم متفاوتتر از امروز؛ کسی چه میداند، شاید آن روز، همین شبکههای اجتماعی به کمک سالمندان تنها بیاید و ساعات تنهایی شان را پر کند!! سالمندانی که به احتمال زیاد، دیگر تفریحاتی مانند پارکنشینی دیگر در دایره سرگرمیهایشان جایی نخواهد داشت .