اصفهان و مهاجران جنوبی‏

تأثیرات و تفاهم فرهنگی اصفهان و مهاجرانش سال‌به‌سال بیشتر می‏شود. اصفهان اگرچه باوجود فرهنگ صدها ساله همزیستی اقوام و مذاهب، هیچگاه مانعی برای مهاجران نبود، اما در دهه‏های اخیر فرهنگ بیش جوشیدن با مهاجران و اقوام را نیز در خود پرورده است.این نشانی مثبت از بازتر شدن دیدگاه‏های اجتماعی است.

الهام باطنی/اصفهان امروز: تازه دانشگاه قبول‌شده و باید برای ادامه تحصیل برود شهری به‌جز اصفهان و خوابگاه بگیرد. فامیل شروع کرده‌اند به نصیحتش که در شهر غریب چگونه رفتار کند. عمویش هم می‌گوید که در خوابگاه فقط با اصفهانی‌ها هم‌اتاق شود.
بااین‌همه اصفهان خود، حالا دیگر حسابی مهاجرپذیر شده و با ظهور خشک‌سالی و مشکلات دیگری که به بیکاری در شهرهای کوچک دامن زده، از اهالی شهرستان‌‌های استان و مردم استان‌های مجاور گرفته تا لرها و ترک‌ها و شیرازی‌ها به این شهر آمده‏اند.
در سال‌های ابتدای جنگ اما اصفهان بیش از هر زمان میزبان جنوبی‌های جنگ‌زده بود. مردمی که اغلب دل‌بستگی خاصی به جنوبی بودنشان دارند و پس از آمدن به اصفهان، بافرهنگی بسیار متفاوت‌تر از شهرهای بومی خود مواجه شدند.
به دلیل مرزی نبودن اصفهان و کویری بودن آن، این شهر تا سال‏های دهه 1340 شهری بود که عمدتا از آن مهاجرت می‏کردند تا مهاجرپذیر باشد. نخستین رگه‏های مهاجرپذیری اصفهان، با تأسیس ذوب‏آهن و حرکت به‌سوی صنعتی شدن رخ داد.
ازاین‌رو اصفهان به یکباره در دهه 1350 با خیلی از مهاجران از شهرهای دیگر که بلکه با مهاجرانی از آمریکا و شوروی هم مواجه شد که عمدتا در شهرک‏های اقماری چون شاهین‌شهر اسکان یافتند. چراکه شهر سنتی اصفهان، برای مواجهه با این مهاجران چندان آمادگی نداشت.
پس از جنگ نیز، سیل مهاجران جنوبی که به اصفهان آمدند، عمدتا در شهرک‌های اقماری خارج از اصفهان ساکن شدند و نوعی جدایی بین آن‌ها و اصفهانی‌ها افتاد؛ اما تجربه چندین دهه زندگی در اصفهان برای جنوبی‏های خونگرم در این شهر مهمان‏نواز چه روایاتی را رقم‌زده است و چگونه به حس تعلق‌خاطر به این شهر افزوده است. ‬
سیاوش نوری که کودکی‌‌اش را در اهواز گذرانده و چند سال پیش با خانواده‌اش به شاهین‌شهر و سپس اصفهان مهاجرت کرد و این روزها در آلمان به سر می‌برد، احساس بسیار خوبی به اصفهان دارد. او می‌گوید: «من عاشق اصفهان بودم و هنوز هم این شهر را خیلی دوست دارم. این‌همه خاطره خوب ازآنجا دارم، چطور می‌شود از اصفهان بدم بیاید؟!»
او معتقد است که ازنظر اجتماعی، در میان مردم جنوب، تنوع قومیت‌هایی چون لر، ترک، عرب، بختیاری، دزفولی و شوشتری سابقه فرهنگی طولانی دارد که نکات مثبت و احیانا منفی خود را داشته ولی در اصفهان چیزهایی وجود داشته که باعث می‌شده آرامش و پتانسیل فرهنگی بیشتری به نسبت اهواز را تجربه کند.
البته نوری در اهواز با همه در ارتباط بوده، همه نقاط شهر می‌رفته و همه جور آدمی می‌دیده، ولی در اصفهان به آدم‌هایی که دوست داشته با آن‌ها وقت بگذراند، محدود بوده است. او درباره تفاوت فرهنگ شهرهای مختلف جنوب هم می‌گوید که در اهواز هر قومیتی با لهجه خودش صحبت می‌کند و به دلیل این‌که اهواز مرکز استان است، به‌اندازه شهرهای اطراف سنتی نیست.
برای مثال عرب‌های اهواز نسبت به عرب‌های ماهشهر متفاوت اند و البته این تفاوت‏ها به غنای فرهنگی کمک کرده است. او درباره فرهنگ خاص آبادان پیش از جنگ هم می‌گوید: «معمولا به‌اشتباه می‌گویند آبادانی‌ها اهل مبالغه‏اند. علت این است که اگر تاریخ آبادان را نگاه کنی، می‌بینی که انگلیسی‌ها بعد از تأسیس پالایشگاه، به این شهر می‌آیند و با خودشان، زندگی انگلیسی را به این شهر می‌آورند و هنوز هم‌خانه‌های سبک انگلیسی در آبادان هستند. در آن سال‌ها، مردم آبادان در شرکت نفت کار می‌کردند و درآمدهای خیلی خوبی داشتند. هنوز عموی من که اصلا انگلیسی بلد نیست، در مورد آبادان که حرف می‌زند، می‌گوید که عاشق Store های آبادان بوده است. آن روزها رفاه عجیبی به این شهر آمده بود که هنوز به بقیه ایران نرسیده بود و به همین دلیل، خیلی از این اتفاقات برای مردم ایران آن زمان خالی‌بندی محسوب می‌شد، درحالی‌که آبادان را پاریس خاورمیانه می‌نامیدند؛ و در شهری با 200 هزار نفر جمعیت ده‏ها هزار مهندس عالی‏رتبه زندگی می‏کردند.»
او آبادان امروز را این‌گونه توصیف می‌کند: «امروزه شهر شرایط مناسبی ندارد، آب نیست، کار نیست و یک‌بار که در دوران راهنمایی آبادان رفتم، در آبشان تخم هندوانه بود.» او خونگرمی جنوبی‌ها را خیلی دوست دارد، اما ازنظرش اصفهانی‌ها هم خیلی خوب هستند و با آنها مشکل نداشته ‌است.
مصطفی مجیدی اما نظری نسبتا متضاد نسبت به نوری دارد. او که اصالتا بوشهری است و در اصفهان به دنیا آمده و بزرگ‌شده و اکنون برای کارش مدام به عسلویه و ماهشهر می‌رود، می‌گوید که جنوبی‌ها نسبت به اهالی شهرهای مرکزی، بیشتر آدم‌ها را به زندگیشان راه می‌دهند که دلیلش، سبک معیشت و جغرافیای متفاوت آن‌ها است. معیشت مردمی که در بندر زندگی می‌کنند و لنج دارند و حتی کسانی که در روستاهای اطراف بوشهر هستند، از طریق جنس واردکردن از کویت یا دوبی و تجارت در خلیج‌فارس تامین می‌شود. ماهی‌گیرهای این منطقه هم هیچ‌وقت دچار قهر طبیعت نیستند و به همین دلیل آدم‌های دست‌ودل‌بازتری هستند، برخلاف اهالی کویر که شاید با خشک‌سالی برخورد کنند. او اهالی این دو منطقه را چنین مقایسه می‌کند: «جنوبی‌ها حتما به‌اندازه نیاز خانواده خود می‌توانند مواد غذایی تامین کنند. مردم شهرهای کویری مثل یزد و اصفهان اما به دلیل کمبود آب برای تولید کشاورزی آنها، قناعت‌گر و حسابگر هستند.» او معتقد است که این تفاوت فرهنگی باعث می‌شود کسانی که از جنوب به اصفهان می‌آیند، ابتدا دچار سرخوردگی شوند، اما بعد با فرهنگ اصفهان تطبیق می‏‌یابند. او درباره احساس خود نسبت به فرهنگ اصفهانی و جنوبی هم می‌‌گوید که شخصا نه به فرهنگ بوشهر و نه به فرهنگ اصفهان تعلق‌خاطر ندارد، با این‌که در اصفهان بزرگ‌شده و هردوی این فرهنگ‌ها بر او تاثیر داشته‌اند. مجیدی معتقد است جنوبی‌هایی که به اصفهان مهاجرت می‌کنند، اغلب هم را پیدا می‌کنند و کلونی جداگانه از اصفهانی‌ها تشکیل می‌دهند که فولادشهر و شاهین‌شهر، نمونه‌های آن هستند و در منطقه مسجد لنبان و مناطق سنتی و مرکز شهر اصفهان هم، مهاجران زیادی زندگی نمی‌کنند. ازنظر مجیدی، جنوبی‌ها علاقه‌مند هستند حوزه روابطشان را گسترش دهند. مجیدی می‌گوید: «اصفهان به من بدی نکرده، خوبی هم کرده و همین‌حالا، من هم دوست اصفهانی و هم دوست غیراصفهانی دارم. البته با غیراصفهانی‌های اصفهان راحت‌تر دوست می‌شوم.» مشخصا نوع درک شهروندان از همشهریان و مهاجران ممکن است در پس‏زمینه‏های تاریخی و فرهنگی تا حدودی با خطاهایی نیز آلوده باشد، اما زندگی در تک‏تک شهرهای ایران با ملاتی از قرن‏ها همزیستی و انسجام ملی و مراودات اقوام و قبایل، حس خوشایندی است از یک تفاهم فرهنگی ریشه‏دار.
ارسال نظر