فقط خاطره‌ها دست‌ناخورده به جا می‌مانند

در میان انبوه کاغذها و پوشه‌های مدارک و نوشته‌های قدیمی در کشوی میز، سررسیدی دست‌نخورده‌ای پیدا می‌کنم. رنگی بین قهوه‌ای و زرشکی دارد و روی آن نوشته‌شده «سالنامه جاودانه‌های ایران»، از ده سال پیش، سال 1391 ‌. طرح سه‌تاری روی آن کشیده شده و در حاشیه‌اش نقاشی‌های مینیاتور ایرانی نشسته است

در میان انبوه کاغذها و پوشه‌های مدارک و نوشته‌های قدیمی در کشوی میز، سررسیدی دست‌نخورده‌ای پیدا می‌کنم. رنگی بین قهوه‌ای و زرشکی دارد و روی آن نوشته‌شده «سالنامه جاودانه‌های ایران»، از ده سال پیش، سال 1391 ‌. طرح سه‌تاری روی آن کشیده شده و در حاشیه‌اش نقاشی‌های مینیاتور ایرانی نشسته است. چیزی در آن ننوشته‌ام. ورق می‌زنم. در پایین بسیاری از صفحات آن زادروز یکی از اهالی فرهنگ، هنر، ادب و علم کشور نوشته‌شده است. در دیباچه آن می‌خوانم: «باگذشت روزگار و در ازای زمان، آنچه از آدمی خواهد ماند، تنها یک نام است و یک نشان که خوب و بد این نام با خود اوست و به یادگار ماندنش با دگران. دگرانی که بانی ارج‌نهادن هستند و یاددادن. اینک در این سالنامه رنگین 2 شده به نام‌های نکو و جاودان، بناست ارج نهیم و بزرگ پنداریم نام فرزانگان این خاکدان پهناور و ورجاوند را و یادی کنیم از فرهنگ و هنر و دانشی که از ایشان به‌یادگارمانده است.»
نکته جالب این سررسید این است که نام هنرمندان ناشناخته شهر اصفهان را هم در خود دارد؛ از کاشی‌کار، گچ‌بر و معمار گرفته تا نقاش، نوازنده موسیقی و نویسنده. صفحه 17 آذر را می‌آورم. زادروز داریوش مهرجویی، کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس و زادروز مرتضی مطیفی‌فرد، استاد گچ‌بر اصفهانی در این روز ثبت‌شده است.
یاد خاطراتم از فیلم‌های مهرجویی می‌افتم که در دوران دانشجویی با چه هیجان و شوری به سینما می‌رفتیم و تماشایشان می‌کردیم و بعد با دوستان و هم‌کلاسی‌ها درباره‌شان حرف می‌زدیم، مجله‌های سینمایی را می‌خواندیم و نقد و تحلیلی هم برای خودمان داشتیم. می‌گفتند که مهرجویی از فیلم‌سازان برجسته و از چهره‌های اصلی موجِ نوی سینمای ایران است. برایمان جالب بود که فارغ‌التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه کالیفرنیا است. فیلم «گاو» که با فیلمنامه‌ای با همکاری غلامحسین ساعدی، نویسنده داستان گاو به موج نوی سینمای ایران شکل داد، به گفته بسیاری مهم‌ترین فیلم اوست. مهرجویی با فیلم‌های دیگرش مثل اجاره‌نشین‌ها، هامون، سارا، پری، لیلا، درخت گلابی، مهمان مامان و سنتوری هم خاطرات زیادی از سینمای آن روز ایران برایمان به یادگار گذاشته است. به قول نویسنده دیباچه سالنامه، نام او با کارهای شاخصی که در سینما انجام داد در هنر این سرزمین ماندگار شده و به نیکی از او یاد می‌شود.
استاد مرتضی مطیفی فرد، هنرمند اصفهانی گچبر و آشنا به هنرهای وابسته به معماری را هم می‌شناسم. همین یک هفته پیش بود که با او مصاحبه کردم. هنرمند اصیل و متواضعی که همچنان مانند جوانی‌اش کار می‌کند و با عشق و علاقه، دانش و هنر خود را سخاوتمندانه به هنرجویان دانشگاهی و دیگر هنرآموزان علاقمند یاد می‌دهد. او از هنرمندانی است که به تمام فوت‌وفن گچبری آشناست و گنجینه دانش او اگرچه در سه کتابی که درباره هنر گچبری به یادگار گذاشته، جاودان شده؛ اما برای این بزرگان، به‌دشواری و شاید هرگز نشود جایگزینی در سال‌های آینده یافت. نام این هنرمند هم با آثار زیبایی که در بناهای تاریخی اصفهان و ایران و نیز در موزه‌های فرانسه، اتریش، سن‌پترزبورگ و کلیساهای مختلف در نقاط مختلف دنیا انجام داده است به یادگار می‌ماند و از او به نیکی یاد خواهد شد.
اما دیروز و امروز تولد دو عزیز دیگر هم بوده است. تولد دوست صمیمی و قدیمی‌ام که در روزهای خوشی و ناخوشی به یادم بوده و از محبت و کمک در حد توان خود دریغ نکرده است. دوست خوب، سرمایه و ثروتی است که داشتن آن افتخاری است که در این روزگار پرمشغله و پیچیده غنیمت است و باید قدر او را که رفیق گرمابه و گلستان است، دانست و حفظش کرد.
تولد اعضای خانواده را هم باید به یادداشت و با تماسی هرچند کوتاه و چه‌بهتر دیداری تازه و اگر ممکن بود با هدیه‌ای هرچند کوچک، مثل شاخه‌ای گل یا کیکی کوچک یادآور شد. خانواده هم نعمت بزرگی است که گاهی قدر آن را فراموش می‌کنیم و در میان دلخوری‌ها و کینه‌های سطحی و کوچک که گاهی پیش می‌آید، گرفتار می‌شویم تا زمانی که شاید عزیزمان با مشکلی دچار شود یا او را از دست بدهیم و تازه بفهمیم که چه‌ کسی را از دست داده‌ایم و با خود چه کرده‌ایم. دست‌به‌کار درست‌کردن کیکی کوچک و ساده برای برادرزاده زیبایم می‌شوم که تولد مرا به یادداشت و با آمدنش به خانه‌ام خوشحالم کرد. کاش غنیمت بدانیم بودن دوستان و نزدیکان را تا زمانی که هستند که به قول مهدی اخوان ثالث:
در گذرگاه زمان،
خیمه‌شب‌بازیِ دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می‌گذرد،
عشق‌ها می‌میرند،
رنگ‌ها رنگ دگر می‌گیرند،
و فقط خاطره‌هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست‌ناخورده به جا می‌مانند!

ارسال نظر