راه آسمان اینجا علامتگذاری شده
آخرین عصر آدینه اردیبهشتماه بود. طول پارک شهید رجائی را طی کردیم و با هم مثل آبی در خیابان چهارباغ عباسی روان شدیم. کمی پایینتر از خیابان آمادگاه، داخل موزه نگاه، نگاهمان را انداختیم روی تابلوهای نگارگری. عنوان نمایشگاه مکتب عشق بود
آخرین عصر آدینه اردیبهشتماه بود. طول پارک شهید رجائی را طی کردیم و با هم مثل آبی در خیابان چهارباغ عباسی روان شدیم. کمی پایینتر از خیابان آمادگاه، داخل موزه نگاه، نگاهمان را انداختیم روی تابلوهای نگارگری. عنوان نمایشگاه مکتب عشق بود و بیش از 40 هنرمند و هنرجو آثارشان را برای دیدن افراد مختلف به نمایش گذاشته بودند. اسم نمایشگاه مکتب عشق بود. بسیاری از کارها، تمرین و اجرای کارهای گذشتگان بود که البته خوب بود. در آغاز کار دو اثر استاد هوشنگ جزی زاده از نمایشگاه قبلی هنوز بر دیوار موزه خودنمایی میکرد. به پسر هشتسالهام گفتم خوب نگاه کن و او با پرسشهایش به من فهماند که بادقت بیشتری از من کارها را میبیند بااینوجود او گویا بیشتر جمعیت تماشاگر را نگاه میکرد و البته نقد صریح و کودکانه خودش را هم داشت. چند بار موزه را دور زدیم و بالاخره تصمیم گرفتم بیرون بیایم و آمدیم. هوا که غروب کرد و صدای زیبا و دلنشین اذان بلند شد با پسر راهی مدرسه چهارباغ شدیم تا در این بنای کمنظیر که بی شک، محصول مدرسه عشق حقیقی بوده، نماز بخوانیم. صفایی داشت در زیر گنبد مدرسه چهارباغ نمازخواندن. گویی راه آسمان اینجا علامتگذاری شده است و هنرمندان تابلوهایی را از کف تا گنبد چیدهاند تا چشمهای مخاطب، تاریخ را هنرمندانه و هنر را عاشقانه و عشق را عابدانه ببیند و بخواند. پاک و منزه است خداوند بزرگمرتبه. تسبیح هنرمندانه بنا مرا مانند دیگر افراد حاضر، وامیدارد که راحت در میان صف نماز جماعت جا بگیرم و درست در کنار پسر و در یک صف باشم. پس از نماز عشاء، اگر چه هوا تاریک شده است و ما هم قصد بیرون رفتن را داریم؛ ولی چشمهایمان سروهای ایستاده را نگاه میکنند که گویی خواب ندارد و دارند ما را بدرقه میکنند. با سروها خداحافظی میکنیم و دوباره در چهارباغ قرار میگیریم.