همزمان با رونمایی از کتاب باغ و پرنده
گالری اکنون و خانه صفوی میزبان آثار رضوان صادق زاده شدند
هنرمند شیفته طبیعت، افق بی انتهایی را در می یابد که او را تا ابد کفایت می کند

عصر جمعه 19 بهمن ماه 1403 در گالری اکنون به تماشای آثار رضوان صادق زاده نشستم. دقایقی قبل از آن بخش های دیگری از کارهای او را در خانه صفوی هم دیده بودم. در گالری اکنون با خود هنرمند هم سلام و علیکی کردم. قرار بود همه برای مراسم رونمایی از کتاب «باغ و پرنده» به خانه صفوی برگردیم. از گالری اکنون بیرون آمدیم و از خیابان مارنان رد شدیم. پیاده از کوچه اسفندیاری و در مسیر قدم زدن، با استاد صادق زاده صحبت کردم. او خرسند از اینکه به اصفهان دوباره آمده بود. پیش از این او دوره دانشجویی کارشناسی را نیز در اصفهان و در دانشگاه هنر اصفهان گذارنده بود و به نوعی به شهری شناخته شده و پر از خاطره آمده بود. در این قدم زدن او درباره کارهایش گفت و به دو نکته تاکید کرد. نخست آنکه کارهایش شاید شباهت هایی از نقاشانی چون سهراب سپهری داشته باشد ولی به اذعان منتقدان، هوشمندانه از آن عبور کرده است و دلیل آن را خرید آثارش توسط مجموعه داران مختلف دانست. او کارهایش را به سه دوره تفسیم بندی کرد. دوره نخست که با موضوع زنان کار کرده بود. دوره بعد که موضوع کارهایش دیوار بوده است و دوره آخری که موضوع باغ و پرنده، را برای آفرینش هنری انتخاب کرده است. وی همچنین درباره یادداشت های شعرگونه اش در پای برخی از کارها هم اشاره ای داشت. او در زمان نقاشی یادداشت هایی می کرده و این یادداشت ها، ابتدا در صفحه مجازی اش منتشر شده و الان در کنار آثارش و در کتاب باغ و پرنده موجود است. با این همه و با توجه به تعلق خاطر به نوشته ها، او این نوشته ها را بخشی از آثارش نمی دانست. گفتگوی ما ادامه داشت که به خانه صفوی رسیدیم. پرده شب تقریبا همه جا را تاریک کرده بود. صدای اذان از مسجد موسی بن جعفر در نزدیکی خانه صفوی، فضا را زینت داده بود. تا شروع مراسم رونمایی از کتاب، فرصتی شد تا ضمن بازدید از مسجد و زیبایی های موجود در آن، فرضیه نماز مغرب و عشا را هم به جا بیاورم. به خانه صفوی بازگشتم و درست در سطر نخست ایوان صفوی و روبروی رضوان صادق زاده، مجری و سپس محمدرضا قربانی نشستم.
بنا به روایت های موجود آقای نقاش در 2 فروردین 1343 در روستای شیران از توابع اردبیل به دنیا آمد و در سه سالگی به همراه خانواده ساکن اردبیل شد. دوره ابتدایی را در مدرسه شاه اسماعیل به پایان برد و سپس در مدارس صفوی و ابومسلم به ترتیب دوره های راهنمایی و دبیرستان را گذراند. در سال 1363 با قبولی در رشته نقاشی وارد دانشگاه هنر اصفهان شد. از تاثرگذارترین استادان او در این دوران می توان به استاد جواد حمیدی، استاد مهدی حسینی و استاد محمدابراهیم جعفری اشاره کرد. آثارش در بیش از صد نمایشگاه گروهی در ایران، ژاپن، چین، کره، عربستان، کویت، فرانسه، انگلستان، آمریکا، کانادا و سوئد به نمایش در آمده اند. جوایزی همچون «جایزه سوم» مسابقه بینالمللی «کشور من» که در سال 2000 در لندن برگزار شد، در کارنامه این هنرمند به چشم میخورد. او همچنین جزو منتخبین دو دوره دوسالانه نقاشی جهان اسلام بوده است.او که به موازات نقاشی به تدریس هنر پرداخته، از سال 1380 به عضویت هیئت علمی دانشگاه هنر تهران درآمد.
رویین پاکباز درباره آثار این نقاش مینویسد: «صادقزاده زنان در جامگان گلدار و گاه سنگها و گیاهان را با پرداختی ظریف بر پسزمینهای از رنگهای ملایم در بومهای بزرگاندازه نقاشی میکند. این عناصر که در آثار او جنبهای نمادین مییابند و بهلحاظ صوری ریشه در سنتهای نقاشی خاور دور و نگارگری ایرانی دارند، بیتردید به مفاهیم اجتماعی امروزین ارجاع میدهند. خود او گفته که بهرهگیری از سنتهای تصویری شرقی کاملا با بیان احساسات و روحیهاش سازگار است».
صادق زاده در دوره دیگری از نقاشیهایش به سراغ موضوع دیوار میرود. بخش اعظم از بومهای بزرگ او با خشتهایی که لایهلایه کنار هم مینشینند، پوشیده میشود. از گوشهوکنار این دیوارهای وسیع، گاهی سروکله عناصر قدیمی نقاشی او (درخت، انسان و پیکرههای نگارگرانه) داخل صحنه پیدا میشود. این دیوارهها از سویی بهعنوان یک بافت بصری عمل میکنند و از سوی دیگر با زوایا و برشهای تند و تو در توی این اشکال هندسی تداعیگر جداره ساختمانها در نگارههای تیموری هستند.
مهدی حسینی در یادداشتی با تأکید بر تأثیر سنتهای شرقی، دائو و ذن در آثار این هنرمند، از سکون و سکوت بهعنوان یکی از مولفههای اصلی آثار صادقزاده یاد میکند: «نیروی عظیم سکوت که مخاطب از ورای آن به خلوت اندیشه و درون سوق داده میشود». درختهای صادقزاده در عین حال که ظرافت و پیچش درختان نگارگری را دارند، وجوهی از نگاه ابوالقاسم سعیدی و سهراب سپهری را نیز تداعی میکنند. ریتم شاخ و برگ و ردیف درختان وی تلفیقی از سنت نگارگری و رویکرد مدرنیستی است. آثار این دوره فضایی بسیار شاعرانه و خیالانگیز دارند؛ چنان که در اشعار وی نیز بارها سخن از درخت به میان آمده است.
پیکرهای سنگی پرندگان که از آثار اخیر وی هستند، نشاندهنده دقت نظر و وسواس هنرمند در برخورد با فرم و مادهاند. او پرندگانی را از دل سنگهای مختلف به گونهای بیرون کشیده که گویی هیچ کدام توان کندن از زمین و پرواز را ندارند. این مجسمهها با ظرافتی چشمگیر ساخته و پرداخته شدهاند و در عین حال ناتمامی تامل برانگیزی دارند؛ پرندگانی برآمده از سنگ و مانده در سنگ.
در مراسم رونمایی از کتاب باغ و پرنده، او با اشاره به اتفاقی که باعث شد سراغ ساخت پرنده برود کرد و توضیح داد که دوسال تمام، پنج شنبه ها طول کشید تا این پرنده ها خلق شوند. با این وجود او خود را مجسمه ساز و شاعر و ...نمی داند. او حرفه اش نقاشی است. او از نقاشی های شرق دور تا نگارگری و ...را همه دیده و در کارهایش به خوبی استفاده کرده است. ذهن نقاش و طراح او بیش از دست هنرمند او در کارهایش نشان داده می شود. کارهایی که عین خودشان است. درست همان چیزی که او از طبیعت و باغ و پرنده دیده و فهمیده است. فلسفه کارهای او در درون کارهایش و درون خود او قرار دارد و نباید دنبال چیزهایی دیگر در جاهای دیگر بود.مجموعه دو نمایشگاه او در گالری اکنون و خانه صفوی تا 24 بهمن ماه، در معرض دید همه علاقمندان به هنرهای تجسمی به خصوص نقاشی و مجسمه و همچنین دوستاران باغ و پرنده است. در ابتدای کتاب باغ و پرنده متنی با عنوان برایر فریبا دیده می شود: «اگر سیاهی موی تو نبود/ من شاعر/ اگر سبزی چشم تو نبود/ من نقاش/ اگر سپیدی گل های پیراهنت نبود/ من هرگز عاشق نمی شدم». کتاب در 168 صفحه رنگی و با همت گالری عصر و مدیریت هنری آرش تنهایی تهیه و منتشر شده است. در ضمن کتاب با متنی از اردشیر رستمی آغاز می شود.
در خانه صفوی بیانیه نمایشگاه به قلم زروان روح بخش وجود دارد. در این بیانیه آمده است:«هنرمند شیفته طبیعت، افق بی انتهایی را در می یابد که او را تا ابد کفایت می کند؛ مواجهه و مداقه مداوم در عناصر متفاوت آن، چه نقاش ها که عیان نکرده و چه شعرها که بر زبان جاری نساخته است. رضوان صادق زاده هم از همین هنرمندان شیفته طبیعت است. او که سالها نسبت انسان و طبیعت را موضوع کار خود قرار داده، حالا به گونه ای دیگر و در غیاب انسان این معنی را پررنگ تر جلوه می دهد، گویی که همچون بیدل شاعر چنین می اندیشد که «طبیعت چون رسا افتد به معنی بیشتر پیچد». درختان رضوان که در عین سادگی به یکدیگر پیچیده اند، منظره شاعرانه ای از حضور هستی را عیان می کنند. درختان که در امتداد ابدی خود همواره نوید بخش بهاری از پی زمستان بوده و هستند. در کنار سنگ هایی که بنیان هستی بر آن سوار شده و پرندگانی که گویی از دل این سنگ ها جان گرفته و در باغ نشسته اند. باغ و پرنده رضوان امید به زندگی را سرودی دوباره می خواند».