از کوچه‌باغ‌های اصفهان تا دنیای مطبوعات

حسین خامین مانند همه کودکان دهه 20 پابرهنه در کوچه‌باغ‌های اصفهان در کنار نهرهای پرآب آن روز و در زیر درختان توت و گاه سنجد روزگار می‌گذراند. فاصله نسبتاً کوتاه خانه پدری تا خانه کاه‌گلی مادربزرگ از پیچ‌وخم چندین باغ و مزرعه می‌گذشت که هرکدام را جویباری سیراب می‌کرد.

اکبر خامین (کارگردان سینما) / اصفهان امروز: حسین خامین مانند همه کودکان دهه 20 پابرهنه در کوچه‌باغ‌های اصفهان در کنار نهرهای پرآب آن روز و در زیر درختان توت و گاه سنجد روزگار می‌گذراند. فاصله نسبتاً کوتاه خانه پدری تا خانه کاه‌گلی مادربزرگ از پیچ‌وخم چندین باغ و مزرعه می‌گذشت که هرکدام را جویباری سیراب می‌کرد.

حیاط خانه مادربزرگ درخت انگور پیر و قدیمی را در خود جای‌داده بود که در میان شاخ و برگش گنجشک‌ها آواز می‌خواندند و فاخته‌ها نغمه‌سرایی می‌کردند؛ و این همخوانی نخستین صداهایی بودند که کودک عاشق طبیعت را که در زیر سایه خنک درخت انگور در بعدازظهر تابستان دراز می‌کشید و از لابه‌لای برگ‌ها و خوشه‌های انگور بازی نور و خدا را تماشا می‌کرد، به دنیای موسیقی علاقمند ساخت. دهه 20 و دهه 30 شهر اصفهان پر بود از صداهایی که هرکدام گوشه‌ای از دستگاه‌ها رنگارنگ موسیقی را رقم می‌زدند.

سوت کارخانه‌های صنعتی در ساعات مختلف، صدای ریزش آب زاینده‌رود بر سنگفرش‌های پل خواجو می‌ریخت، نوای فروشندگان دوره‌گرد که هر یک آواز مخصوص خود ر برای جلب مشتریان سر می‌دادند، صدای تبر زدن هیزم‌شکن‌های دوره‌گرد، مرثیه خواندن دراویش و پرده‌خوان‌ها، نقالی نقال‌های به نام آن روزها مانند مرشد حبیب اله ایزدخواستی، آوای سنج و دهل تعزیه‌خوان‌ها و یورتمه رفتن اسب‌های درشکه بر آسفالت داغ خیابان‌های تاز تأسیس‌شده، ریزش آبشارگونه صدای جوی و جویبار که از هر محله‌ای عبور می‌کرد و در هر گُدارش(گُدار یا آبنما به بخشی از سطح یک راه گفته می‌شود که دارای ارتفاع کمی است و آب از روی آن عبور می‌کند. گدار به طور طبیعی ایجاد می‌شود و حاصل عبور یک نهر یا جویبار از روی سطح جاده است) ده‌ها مرغابی آواز می‌خواندند و زن‌های چادربه‌سر که در حال شستن رخت و لباس و دیگ و سه‌پایه در کنار این جویبارها، قیل و قالی راه می‌انداختند و عاقبت آواز جیرجیرکی که بر شاخه‌ای از درخت، پناهگاهش را لو می‌داد تا پرنده‌ای از راه برسد و او را به منقار بگیرد و پرپرزنان در دل آسمان گم شود و آواز جیرجیرک همچنان در حال دور شدن شنیِده می‌شد و این‌همه کافی بود تا حسین را در میان کودکی و نوجوانی به موسیقی و دنیای اغواکننده‌اش دعوت کند.

آرام‌آرام سروکله رادیو پیدا شد و خواننده‌های کوچک و بزرگش؛ بنان، تاج اصفهانی، دلکش، فاخته‌ای و ... و نوازندگان چیره‌دست به نامش: حسن کسایی، جلیل شهناز، مهدی خالدی، عبادی و یاحقی و ترانه‌سرایان بزرگش: نواب صفا، سیمین بهبهانی، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری و ...

حسین را پدر به شغل‌های گوناگون فرستاد؛ بقالی، خیاطی، کفاشی و ... اما او به قول علی حاتمی بلبل مرغزار بود نه حجره‌دار بازار؛ و عاقبت نقاشی را خود پسندید که بنشیند و نقش مینا را بر ظروف مسی بنشاند و این آغاز کاری بود که به کارستان کشیده شد.

نوجوانی اصفهانی را به همراه چند نفر دیگر به تهران بردند تا از دست و قلمشان در راه چاپ و نشریه بهره ببرند، نه با سوءاستفاده که با حسن استفاده؛ و حسین خامین که دل در موسیقی و ترانه و طرب داشت، دستش به‌سوی صنعت چاپ و روزنامه نیز دراز شد و این هر دو را باهم می‌خواست؛ و این روزها که روزهای پیری و عزلت است هرچند ساکن تهران است اما علایق و ریشه‌اش در شهر هنرپرور اصفهان به‌جامانده و گاه‌وبیگاه او را می‌بینی که در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر به‌تنهایی قدم می‌زند و شاید درحالی‌که ترانه‌ای قدیمی زیر لب زمزمه می‌کند به دنبال آن جویبارها، باغ‌ها و مزرعه‌ها و آن زنان چادربه‌سر و قیل‌وقالشان در حال شستن رخت و لباس روزگار می‌گذراند.

ارسال نظر