جغرافیا، اندیشه بشری را شکل میدهد
یکی از رویکردهای نقد هنری که بهتازگی شکلگرفته و زیرشاخههای آن در حال پدیدار شدن است، نقد جغرافیایی است. پیش از قرن بیستم، به عنصر جغرافیا توجه نمیشد، اما اتفاقات جدید موجب اهمیت یافتن جغرافیا شده است. با پیشرفت ارتباطات و حمل و نقل در دهههای اخیر، انسانها در جغرافیاهای مختلف باهم ارتباط برقرار کردند.
بهمن نامورمطلق(استاد نشانهشناسی) / اصفهان امروز:یکی از رویکردهای نقد هنری که بهتازگی شکلگرفته و زیرشاخههای آن در حال پدیدار شدن است، نقد جغرافیایی است. پیش از قرن بیستم، به عنصر جغرافیا توجه نمیشد، اما اتفاقات جدید موجب اهمیت یافتن جغرافیا شده است.
با پیشرفت ارتباطات و حمل و نقل در دهههای اخیر، انسانها در جغرافیاهای مختلف باهم ارتباط برقرار کردند.
در تفکر مدرن و ساختارگرا، جستجوی شباهتهای جهانی اهمیت داشت و در تفکر پستمدرن، تفاوتها ازجمله تنوع جغرافیایی، پررنگ است که موجب تنوع دیدگاهها و آثار هنری میشود. پس از توجه به عنصر جغرافیا، جریان نقد جغرافیایی با واژههای خاص خود ظهور کرد. در گذشته با نگاه تاریخی به جغرافیا نگاه میکردند و در تفکر امروز با نگاه جغرافیایی به وقایع تاریخی مینگرند.
متفکران این عرصه معتقدند جغرافیا در شکلگیری اندیشه و زبان بشری، سیاست، نوع روابط، ظاهر و پوشش افراد تأثیر دارد، برخی حوزههای جغرافیایی مثل شهر پاریس هم به اسطوره تبدیلشدهاند. از طرف دیگر، جغرافیا و آبوهوا بر شکلگیری ضمیر ناخودآگاه افراد مؤثر است و طبقات اجتماعی در جوامع واقع در منطقه خشک با جوامع کوهستانی فرق دارد.
جغرافیا بر هنر و زیباییشناسی هم تأثیر دارد و بیشتر از همه بر هنر معماری، چراکه آبوهوا و مصالح موجود در هر منطقه، نوع معماری خاص آن را رقم میزند، چیزی که در معماری جدید ایران از بین رفته و باعث یکنواختی آن در نقاط مختلف کشور شده است.
همچنین منظر جغرافیایی باعث شکلگیری نقاشی یک منطقه میشود و هنرهای سنتی هم براساس ویژگیهای یک جغرافیای خاص شکل میگیرد. جغرافیا و آبوهوای هر منطقه، حال و هوا، روابط انسانی و موسیقی خاص آن منطقه را هم رقم میزند.
نکته دیگر این است که هنر، کمبودهای انسان را جبران میکند و انسان با خیالپردازی درباره چیزی که ندارد، به تعادل روانی میرسد، درنتیجه کسانی که در نواحی بیابانی زندگی میکنند، درباره آب زیاد تخیل میکنند. در نقطه مقابل، شاعران روس هیچگاه درباره برف خیالپردازی نکردهاند و ایرانیها هرگز درباره کویر شعر نگفتهاند، بلکه از آن ترسیدهاند و کویر را مأمن جن و یکی از هفتخوان رستم بهحساب آوردهاند. البته بعدها که اروپاییها کویر را دیدند و دربارهاش شعر گفتند، ایرانیها شروع به تخیل درباره آن کردند. بهشت هم در تفکر ایرانی پر از گل است، چون در جغرافیای ایران، گل زیادی نداریم، در تفکر اروپایی اما بهشت، آفتابی است، به دلیل کمبود هوای آفتابی در اروپا.
از دید نقد جغرافیایی، شعاع دید هر هنرمند با اتفاقاتی که تجربه کرده یا نکرده، شکل میگیرد. برای مثال، در جنگ جهانی دوم، شهرهای زیادی در اروپا از بین رفت و مرزهایی جابهجا شد، این اتفاق، ثبات مکان و فضا را از بین برد، جغرافیا دینامیک شد و حس تازهای تولید کرد. این اتفاقات باعث شد در معماری پستمدرن، فضا به حرکت درآید و پویا شود، به این شکل که فضا در گذشته با مستطیل و مربع تثبیت میشد، اما امروزه در معماری از مثلث و دایره که حس حرکت دارند، استفاده میشود.
تاریخ، مادیت بخشیدن به زمان و جغرافیا، مادیت بخشیدن به فضا است. نقد جغرافیایی هم، گذر از ادبیات به فضا و از فضا به ادبیات است و بررسی جغرافیا در آیینه ادبیات و هنر، یعنی اینکه از طریق یک اثر هنری، یک منطقه جغرافیایی را بشناسیم و از طریق آن منطقه جغرافیایی، شناخت جدیدی نسبت به آن اثر هنری پیدا کنیم.
حافظه و خاطره، عنصر اصلی هویت است که ما را از دیگران متمایز میکند. طراحی یک محیط بر روابط آدمها در آن تأثیر دارد و اشیا هم میتوانند حافظه و خاطرات گذشته را حمل کنند و هم باعث شکلگیری حافظه شوند. برای دستکاری خاطرات یک جامعه هم ابژههای محیطی و عناصر خاطرهساز آن جامعه را تغییر میدهند.
ابژهها نزد افراد به میراث فرهنگی تبدیل میشوند، اما در شرایط فعلی، انقطاع بیننسلی در جامعه ما رخداده، چراکه آثار هنری مبتنی بر خاطرات جمعی خود کم داریم، گذشته خود را کنار گذاشتهایم و دچار خلأ شدهایم که این باعث از بین رفتن هویت جمعی و انسجام ملی جامعه شده است.