واقعیت تلخ
لطفا ابزار پوسیده انگ را کنار بگذارید. زیرا بحث غربگرایی در کار نیست و موضوع و واقعیتی تلخ به نام بیتوجهی به نهادینهکردن فرهنگ ناب ایرانی و اسلامی است که نهادهای متولی آن از جمله وزارتخانههای آموزشوپرورش، آموزش عالی و تا حدودی فرهنگ و ارشاد اسلامی در تمامی سالهای گذشته نتوانستهاند موفق به زنده نگهداشتن و اجرای عملی آن شوند.
اصفهان امروز - حسن روانشید |لطفا ابزار پوسیده انگ را کنار بگذارید. زیرا بحث غربگرایی در کار نیست و موضوع و واقعیتی تلخ به نام بیتوجهی به نهادینهکردن فرهنگ ناب ایرانی و اسلامی است که نهادهای متولی آن از جمله وزارتخانههای آموزشوپرورش، آموزش عالی و تا حدودی فرهنگ و ارشاد اسلامی در تمامی سالهای گذشته نتوانستهاند موفق به زنده نگهداشتن و اجرای عملی آن شوند. شاهدیم هنوز هم از دست رفتگان مرحوم ارجوقرب بیشتری نسبت به زندگان فرهیخته دارند! باور نمیکنید ظرف چند روز گذشته چه تعداد از کسانی که با من برخورد حقیقی و مجازی داشتهاند اولین سوالشان پیرامون مرحوم امیرهوشنگ ابتهاج یا همان «ه - الف. سایه» است که در ردههای سنی مختلف و بیشتر نوجوانان و جوانان کشور هستند تا امروز با یک موج فزاینده تبلیغاتی در رسانههای مختلف داخلی پیرامون مرگ او مواجه
باشند. سوای آنکه ابتهاج که بود و چه کرد که در همین یادداشت خلاصهای پیرامون زندگیاش میخوانید، اما سوال اصلی آن است چرا حداقل طی چند دهه اخیر نامی بهصورت عمومی از او و امثال او که بعضی هنوز هم در قید حیات هستند، برده نشده تا حداقل کودکان، نوجوانان و جوانان نسل آینده و ادارهکنندگان بعدی کشور بدانند چه گنجینهها و جواهرات کمنظیری را در انزوا داشته و دارند؟ این روزها شاهد بودیم به جز یکی از روزنامههای مطرح، بقیه نشریات مکتوب و مجازی و همچنین شبکههای مختلف دیداری و شنیداری تیتر اول یا دوم خبرهای خود را به درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج در کلن آلمان و در سن ۹۵ سالگی اختصاص دادند، اما هیچکدام توضیح ندادند و از خودشان نپرسیدند که چرا طی همه این سالها نامی از او نبرده و شعر و غزلی را چه سنتی و چه نو به چاپ نرساندند و برای یادآوری نسلهای نو به معرفی او و دیگر وزنههای فرهنگ و هنر و ادبیات نپرداختند. زهی تأسف که بیش از توجه به زندگان فرهیخته و بخصوص کسانی که اسیر سراهای سالمندی هستند در اندیشه از دست رفتگانی هستیم تا پیش خود زمزمه کنند تا با تو بودم یادم نکردی/ رفتم ز کویت شادم نکردی. امیرهوشنگ ابتهاج از
همدورهایهای دو چهره معروف و معاصر یعنی فروغ فرخزاد و احمد شاملو «الف. بامداد» بود. او دوران دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند که حاصل آن اولین دفتر شعر با نام نغمهها بود. ازدواج ابتهاج در جوانی با دختری از رشت سر گرفت تا اولین سروده سیاسیاش با عنوان «دیرست گالیا» بعد از فشارها و بحران ایران در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه چهل ثبت شود. این شروع را میتوان نقطه عطف سایه دانست زیرا با اجرای شعرخوانی در آرامگاه حافظ به مناسبت جشن هنر، باستانی پاریزی را بر آن داشت تا در سفرنامه معروف خود در «از پاریز تا پاریس» با دیدن هیجان حاضران در جشنواره ضمن شنیدن اشعار هوشنگ ابتهاج اینگونه بنویسد «تا قبل از آن هرگز باور نمیکردم که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجانزده شوند.» ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیو ایران پس از کنار گیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه گلچین هفته بود. آنچه در این سالها از سایه بهجامانده غزلها، تصنیفها و سرودههای نیمایی اوست که توسط بزرگان عالم موسیقی ایرانی از جمله شجریان، افتخاری، ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی خوانده و اجرا شده است که معروفترین
آنها اثر تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده یا همان ایران ای سرای امید است. سایه پس از حادثه خونبار قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده به نشانه اعتراض به حکومت پهلوی از رادیو استعفا داد. اگرچه شغل اصلی هوشنگ ابتهاج مدیریت در کارخانه سیمان تهران بود اما شهرتش به دلیل هنر ارزنده سرودن اشعار و تصنیفهای ماندگار است. سایه که این سالها را در کلن آلمان به سر میبرد خانه شخصیاش را در تهران با نام سروده زیبای خود یعنی ارغوان در سازمان میراثفرهنگی به ثبت رساند که دلیل اصلی این اسم درخت ارغوانی است که در حیات آن انگیزه سرودههای متعدد ابتهاج شد. کتاب «حافظ به سبک سایه» حاصل زحمات ارزنده این مرد بزرگ بود تا به همسرش پیشکش نمود. سایه در مهرماه ۱۳۹۵ بیست و سومین جایزه ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی را در باغ موقوفات افشار به خود اختصاص داد و در مهرماه ۹۷ نیز در مراسم پایانی جشنواره بینالمللی هنر برای صلح نشان عالی را به دست آورد تا در ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ پس از 95 سال زندگی و تلاش دارفانی را وداع گوید و یکبار دیگر نسلهای نو و کهنه بدانند سایهای امن از فراز فرهنگ و ادبیات کشور کنار رفت تا
جوانان با واقعیتی تلخ روبرو شوند که این اسطورهها تا زنده هستند کمتر از آنها یاد میشود.
ادامه دارد