قهوه، هنر و سرسیلندر
از چند جوانی که ابتدای کوچه پشت مطبخ ایستاده بودند و عکاسی میکردند، آدرس «کافه رادیو» را پرسیدم. با دست چند متر جلوتر روبروی بیمارستان خورشید را نشانم دادند، تابلوی کوچک سیاهرنگی وسط پیادهرو آویزان و چراغش روشن بود. از پشت پنجرههای بلند و بزرگ کافه داخل را نگاه کردم، شلوغ و پر بود. خانم و آقای جوانی کنار دیوار نشسته بودند. مطمئن شدم که کافه را درست آمدهام.
اصفهان امروز - محمد فرمان آرا: از چند جوانی که ابتدای کوچه پشت مطبخ ایستاده بودند و عکاسی میکردند، آدرس «کافه رادیو» را پرسیدم. با دست چند متر جلوتر روبروی بیمارستان خورشید را نشانم دادند، تابلوی کوچک سیاهرنگی وسط پیادهرو آویزان و چراغش روشن بود. از پشت پنجرههای بلند و بزرگ کافه داخل را نگاه کردم، شلوغ و پر بود. خانم و آقای جوانی کنار دیوار نشسته بودند. مطمئن شدم که کافه را درست آمدهام.
وارد کافه که میشوی نخستین نکتهای که جلبتوجه میکند، سقف و دیوارهای بلند ورودی است. بهمحض ورود، یک اثر هنری بزرگ که روی دیوار سمت چپ نصبشده ناخودآگاه نگاه را به سمت خودش میکشد. مردی که ظاهرا لباس رزم و پادشاهی به تن دارد، برای زن زیبایی نوشیدنی میریزد. این اثر، بیشتر آدم را یاد نقاشیهای کاخ عالیقاپو میاندازد. سایر چیزها مثل همه کافهها بود؛ نور کم، موسیقی آرام، بوی قهوه، صدای دستگاه قهوه ساز، پچپچههای مشتریان، کافهمنهای خوشپوش و آراسته و هر چیز دیگری که از یک کافه خوب انتظار داری. مستقیم به سمت آقا و خانمی که کنار دیوار زیر اثر هنری نشسته بودند، رفتم. احوالپرسی کردم و کنارشان نشستم. ارتفاع دیواری که کنارش نشسته بودیم حدود 6 متر بود؛ با رنگ خاکستری تیره. روی سطح دیوار پیچهای فلزی ضخیم و بلندی با فاصلههای یکسان و منظم نصبشده بود. از این فاصله که نشسته بودیم تعداد زیادی واشر سرسیلندر، لنت ترمز، مهره، زنجیر دوچرخه، چرخدنده، صفحه کلاچ و قطعات یدکی خودرو پیدا بود که روی این پیچها با دقت زیاد سوار شده و اثری هنری را به وجود آورده بودند. تابلویی فلزی پایین اثر به دیوار بود که رویش نوشته بود: هنر
ترکیب مواد، برگرفته از طرح جلد شماره 5 مجله قهوهدان: اثر سحر آزادمهر، اجرا از محمدعلی خوشکام و لیلا ابوالحسنی؛ همان آقا و خانم جوانی که کنارشان نشسته بودم و قرار بود راجع به اجرای این اثر با آنها مصاحبه کنم. خوشکام جزو طراحان باسابقه اصفهان محسوب میشود که تجربه زیادی در عرصه کاریکاتور و طراحی مطبوعاتی دارد. او خوشبرخورد و کمحرف است و باوجوداینکه جزو جامعه مطبوعاتی محسوب میشود اما خیلی اهل مصاحبه نیست. خودش میگوید علت اینکه حاضرشده راجع به این اثر مصاحبه کند آن است که میخواهد راجع به حس خوب و مشارکت جمعی که در فرآیند اجرای این اثر هنری شکلگرفته صحبت کند. ابوالحسنی نیز جزو طراحان جوان و خوشذوق اصفهان است که در تصویرسازی و مجسمهسازی دستی بر آتش دارد. او هم خیلی اهل مصاحبه نیست، اما دختری است پرانرژی و فعال. این را میشد از اسکیت بوردی که با آن تا کافه آمده و هنگام مصاحبه هم زیر میز پارک کرده بود، فهمید. خودش هم از علاقه زیادش به دوچرخهسواری و کارهای فنی میگوید که او را از بیشتر دخترهای هم سن و سالش متمایز میکند.
این اثر فارغ از ارزش هنریاش از جنبه دیگری نیز قابلتوجه است. اینکه در اصفهان، یک کسبوکار حرفهای حاضرشده برای رونق کارش یک کار اورجینال آوانگارد به دو جوان هنرمند اهل همین شهر سفارش دهد. این اتفاقی است که کمتر در این شهر میافتد و مدیران کمی حاضرند در شرایط اقتصادی امروز و باوجود همه گرفتاریها دست به چنین ریسکی بزنند. پای صحبتهای خوشکام و ابوالحسنی نشستم تا برایمان از ماجرای خلق این اثر هنری از ایده تا اجرا و اینکه چطور برای اجرای آن سر از گاراژهای خیابان امیرکبیر درآوردهاند، بگویند. در ادامه بخشی از این گفتگو را میخوانید:
راجع به این اثر و فرآیند شکلگیری آن از ایده تا اجرا برایمان بگویید
خوشکام: این اثر به خاطر چند ویژگی برای من از اهمیت زیادی برخوردار است. این کار فارغ از جنبه مادی، برای من خیلی آورده حسی داشت. پس از پایان کار حس کردم اثر خیلی به من وابسته نیست و هویتی مستقل دارد. جنبه دیگری که برای من اهمیت داشت این بود که تجربهای اجتماعی و ارزشمند بود. مشارکت افرادی که در این پروژه دخیل بودند خیلی برایم جالب بود، این روند نگاهم را نسبت به اطراف تغییر داد. آدمهایی که بدون هیچ چشمداشتی با لطف به ما در تهیه کردن این ابزارها کمک کردند. مثلاینکه این افراد، خودشان یک گمکرده داشتند و هنگامیکه متوجه میشدند این ابزارها قرار است در ساخت یک اثر هنری به کار رود بدون اینکه بپرسند که چه اتفاقی قرار است بیفتد و چه اثری ساخته شود، همکاری میکردند. مثلاینکه دقیقا اشتیاق خلق یک اثر هنری در آنها خاموش و حالا با یک جرقه دوباره شعلهور شده باشد. با خانم ابوالحسنی هم از قبل در این حوزه کار مشترک داشتیم. ویژگی خوبی که در او وجود دارد این است که نگاه مثبتی به کار دارد و معتقد است همیشه برای هر مشکل راهحلی وجود دارد. زود ناامید نمیشود و دست از تلاش برنمیدارد. همچنین او به مهارتهای فنی و کار با ابزارها و یراقآلات خیلی علاقه دارد و نمود این خصلت هم را میتوان در علاقه او به دوچرخهسواری مشاهده کرد. این علاقه به دوچرخهسواری در زنجیرهای چرخی که بهعنوان ریش پادشاه در اثر بهکاررفته بروز پیدا کرده که پیشنهاد خانم ابوالحسنی بود. همین اتفاقات و تجربههای کوچک در خلال کار خیلی برای من جذاب بود و نمیتوانم این حس را با چیزی مقایسه کنم.
چرا طرح اولیه از طرح جلد مجله قهوهدان تهیه شد؟ و چرا از بین همه این طرحها، طرح جلد شماره پنجم مجله انتخاب شد؟
خوشکام : طرح جلدهای مجله قهوهدان همگی با موضوع قهوه طراحیشدهاند. ویژگی این طرح خاص، این بود که خیلی فضای ایرانی داشت. چون این کافه نزدیک میدان نقشجهان قرارگرفته و گردشگران خارجی زیادی از این منطقه عبور میکنند، به نظر میرسید که یک طرح ایرانی جذابتر باشد. علاوه بر این طرح اصلی از نظر هنری کیفیت بسیار بالایی داشت و این مسئله به ما کمک زیادی کرد و درنهایت باعث بهبود اثر شد. به معنای واقعی میتوان گفت که این یک اثر مشترک است که یک طراح اصلی داشته، دو نفر روی اجرای آن کار کردهاند و مسئولان کافه هم کمک کردهاند تا این اثری که الآن میبینید خلق شود.
در این اثر شاهد یک فضای رمانتیک میان یک آقا و خانم هستیم که در فرم کلاسیک ایرانی طراحیشده است. درعینحال المانهای بهکاررفته همگی صنعتی هستند و از لطافت خاصی برخوردار نیستند؟ خانم ابوالحسنی، روحیه شما بهعنوان یک زن چقدر در این اثر دخیل بوده و فکر میکنید آیا توانستهاید که این فضا را تلطیف کنید؟ابوالحسنی: در حقیقت، کار از ابتدا تا انتها بهصورت مشارکتی پیش رفت؛ از ایده گرفته تا انتخاب مواد و درنهایت نصب اثر. با توجه به اینکه من خیلی آدم کنجکاو و جستجوگری هستیم شاید اگر این کار پیش نمیآمد در آینده به هر حال از طریق دیگری به ابزارفروشیها و محیطهای صنعتی سر میزدم. ولی در کل باید بگویم که این اثر با روحیات من هماهنگ است و سعی نکردم خیلی تغییرش دهم.
راجع به ایده اولیه بگویید؟ چه شد که بین اینهمه مواد سراغ قطعات یدکی خودرو و دوچرخه رفتید؟ این تضاد بین یک طرح کلاسیک با مواد و المانهای مدرن و صنعتی از کجا شکل گرفت؟ابوالحسنی : باید بگویم که این اتفاق بیشتر یک جریان حسی بود و خیلی از قبل برنامهریزیشده نبود. شاید بخشی از آن به علاقه من به ابزار و یراقآلات بر میگشت که پیشازاین هم در سایر کارهای مجسمهسازی از آنها استفاده کرده بودم. دلیل دیگری هم که ممکن است در این موضوع دخیل بوده باشد، این بود که همیشه این ابزارها و محیطهای صنعتی در اختیار آقایان بوده و خانمها کمتر فرصت حضور در این محیطها و کار با این ابزارها را پیدا میکنند. همین عامل باعث شد که من بهصورت ناخودآگاه به این سمت کشیده شوم. نکته دیگر که در فرآیند انتخاب مواد تأثیر داشت، شیوه اتصال آنها به یکدیگر بود. این کار برای من تبدیل به یک معما و پازل شده بود که حل آن خیلی جذابیت داشت. از سوی دیگر با توجه به اینکه رنگ دیوار پسزمینه خاکستری بود، به فکر موادی بودیم که بتواند نور را بازتاب دهد. به همین خاطر فکر کردیم اگر بافت فلزی انتخاب شود میتواند بازتاب نرمی از نور داشته باشد. در نگاه نخست به نظر میآید که کار کلا با استفاده از مواد دورریز انجام شده و بهصورت رایگان تجهیزات تهیهشدهاند. درحالیکه اینطور نیست. شاید یکبخشی دورریز بود ولی بخشیهایی هم بود که نمیتوانستیم از مواد دورریز استفاده کنیم. نکته دیگری که برای من جالب بود، برقراری ارتباطهای جدید با افرادی بود که پیشازاین هرگز با آنها سروکار نداشتم و مهارتهایی را توانستم هنگام کار کسب کنم که پیش از این تجربه نکرده بودم. یکی از چالشهای اصلی اجرای کار، وزن اثر بود. مجبور بودیم از مواد و روشهایی استفاده کنیم که اثر خیلی سنگین نشود. با توجه به اینکه قرار بود این اثر در یک کافه نصب شود، باید نکات ایمنی زیادی را رعایت میکردیم که خداینکرده ریزش اثر باعث آسیب به کسی نشود. شاید در نگاه نخست به نظر نیاید اما تکتک قطعاتی که بهکاررفته با توجه به ماهیت صنعتیشان سنگین بودند و همین مسئله ما را واداشت که چندین بار این اثر را در کارگاه بهصورت کامل سرهم و دوباره باز کنیم. به طور دقیق همه نقاط بر اساس نقشه کاغذی اجرا و تثبیت شد، ولی هنگام اجرا متوجه شدیم که یک سری بخشها با هم همخوانی ندارند. مجبور شدیم دوباره از اول آن بخشها را روی دیوار بازسازی کنیم.
خوشکام : در ابتدای راه با بچههای کافه که توی جمع خودشان هم دیدگاههای مختلفی نسبت به کار داشتند، چالشی داشتیم. برخی از دوستان به کارهای غیرمرسوم و خلاقانه و جدید تمایل داشتند و برخی دیگر روی کیفیت کار و زمانبندی تحویل آن تأکید میکردند. در جلسهای که با حضور آقای شاهین رسولی، گرافیست مجله قهوهدان برای مشورت برگزار شد، خیلی جالب بود که هر آنچه ما بهعنوان مجریان طرح روی آن تأکید داشتیم، ایشان بر همان موارد تأکید داشت، بدون اینکه هیچ هماهنگی یا شناخت قبلی بینمان وجود داشته باشد. درنهایت پسازاین جلسه موفق شدیم رضایت مسئولان کافه را جلب و کار را آغاز کنیم. درواقع این یک فرصت هم برای ما و هم برای مدیران کافه بود که بتوانیم یک کار جدید و منحصربهفرد را تجربه کنیم.
یکی از نکاتی که در همان نگاه اول جلبتوجه میکند، سایههاست که به اثر حجم و یک بعد اضافی میدهد. برداشت شخصی من هنگام مشاهده اثر این بود که نور و سایههای روی دامن زن بهنوعی تداعیکننده طرحهای بتهجقه در لباسهای سنتی ایرانی است. آیا روی این موضوع هم تأملی داشتهاید؟ابوالحسنی: بله درواقع تلاشمان بر این بود که دامن خانم بهصورت تور یا چیزی شبیه آن به نظر برسد. در مرحله طراحی اولیه کار هنگامیکه با مسئولان کافه راجع به نورپردازی اثر صحبت میکردیم، بحث سایهها را نیز در نظر داشتیم. البته باید توجه داشت هنگامیکه ما برای نخستین بار محیط را دیدیم، طراحی داخلی کافه هنوز آماده نشده بود و با آنچه حالا هست خیلی تفاوت داشت. بیشتر دیوارها بهصورت خاکی بود و هیچ ذهنیتی از رنگ و نور نداشتیم؛ بنابراین مجبور بودیم برای طراحی اثر همه جزئیات ازجمله نور، رنگ و حتی لوازم کافه مثل میز و صندلیها را بهصورت ذهنی تصور کنیم.
خوشکام : یکی از نکاتی که مدنظر داشتیم این بود که تراکم اثر خیلی فشرده یا خیلی خالی به نظر نیاید؛ مثلا قرار شد که نور از بالا تابیده شده و پیش از نصب نهایی تنظیمات نور را بررسی کردیم.
موقعیت کافه و مکان آن که در بافت تاریخی اصفهان واقعشده تأثیری روی فضای طراحی شما داشته است؟ابوالحسنی: قطعا داشته است. هم برای ما و هم برای صاحبان کافه خیلی اهمیت داشت که اثر نهایی برای گردشگران خارجی نیز جذاب باشد و بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. ظاهرا هم خوشبختانه بازخورد خوبی از سوی گردشگران خارجی در همین مدتی که نصبشده داشته است.
اگر بخواهیم از دیدگاه حرفهای و تجاری به این اتفاق نگاه کنیم، باید گفت که در این فرآیند مسئولان یک کسبوکار محلی در اصفهان تصمیم میگیرند که از یک اثر اورجینال برای تزیین محیط استفاده کنند و در این زمینه حتی با نگاهی پیشرو و آوانگارد وارد میشوند و درنهایت منجر به یک همکاری حرفهای با دو نفر از هنرمندان شهر میشود. این موضوع را از جنبه اقتصاد هنر چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این اتفاق میتواند الگویی برای سایر کسبوکارها برای توجه بیشتر به هنر اصیل باشد؟خوشکام : شاید یکی از نکاتی که باید به آن بیشتر بپردازیم این است که ضروری است ظرفیت ریسک و تجربه را داشته باشیم. این در همه موارد صادق است، چهبسا خود ما بهعنوان هنرمند نیز باید این نکته را در نظر بگیریم. کافه رادیو یک کافه شاخص در اصفهان است و بر اساس قدمتی که دارد تجربه و فرهنگی ویژه برای خودش ساخته است. استانداردهایی را برای خودش تعریف کرده و بهطورکلی میتوان گفت که گردانندگان این کافه در برنامهریزیهای کسبوکارشان بلندنظری و نگاه بلندمدت دارند. مسلماً این موضوع در شکلگیری و به سرانجام رسیدن این پروژه خیلی تأثیرگذار بود. از سویی دیگر ما هم بهعنوان مجریان پروژه حاضر نشدیم بهصورت حداقلی و با کیفیت پایین کار کنیم. ما به این دیوار کافه به چشم یک فرصت نگاه کردیم. فرصتی که در هرلحظهای امکان شکست در آن وجود داشت و میتوانست آن را به یک تجربه ناموفق تبدیل کند. بهطورکلی باید گفت که سلسله اتفاقهایی در کنار هم رخ دادند و وفاقی شکل گرفت تا این کار شکل بگیرد. کمتر پیش میآید که چنین شرایط مساعدی فراهم شود.
یعنی فکر میکنید امکان فراهم شدن چنین شرایطی در اصفهان کم است؟
خوشکام : اگر همدلی اولیه وجود داشته باشد و گفتمان سالمی بین آنها اتفاق بیفتد امکانپذیر است؛ اما با همه این مواردی که گفته شد، همین تجربه فعلی هم هرلحظه ممکن بود با شکست مواجه شود و به پایان نرسد. از دیدگاه من کمی هم بخت یار ما بود.
ابوالحسنی : بین زمانی که شما یک طرح دوبعدی را در نرمافزاری طراح میکنید با وقتیکه قرار است یک اثری با استفاده موادی که از پیش هم مشخص نیست، کار کنید خیلی تفاوت است. اینطور نه هنرمند ذهنیت روشنی از ماجرا دارد و نه سفارشدهند،. به همین خاطر این کار به آدمهایی نیاز دارد که هم خیلی به خودشان اعتماد داشته باشند و از طرفی خیلی هم اهل ریسک باشند.
در روال طراحی و اجرا، هیچوقت نشد که از کار خسته شوید یا قصد داشته باشید که بهطورکلی ماهیت آن را عوض کنید؟ابوالحسنی : من بهشخصه بارها هنگام کار انگیزهام را از دست دادم و قصد داشتم کار را کنسل کنم.
در کدام قسمت کار بیشتر دچار تردید میشدید؟ابوالحسنی : اگر قرار بود این کار بهصورت شخصی برای خودم انجام شود، کار خیلی راحتتر میشد اما هنگامیکه قرار است کار فردی دیگر را بازآفرینی کنید، یک نفر دیگر آن را بپسندد و در کار او رونقی ایجاد کند؛ بار مسئولیت و فشار کار خیلی بیشتر میشود.
خوشکام : مرحلهای در وسط کار بود که قصد داشتم کار را کنسل کنم. حتی این موضوع را نیز با خانم ابوالحسنی نیز در میان نگذاشتم؛ اما خوشبختانه در همان روز خانم ابوالحسنی خیلی با انرژی سر کار حاضر شد و کار پیشرفت رفت. این اتفاق یکبار در مرحله ایده پردازی افتاد که نمیتوانستیم با مسئولان کافه به توافق برسیم و یکبار دیگر هم هنگام نصب و اتصال اجزای اثر، که نمیدانستیم واقعاً چگونه کار را اجرا کنیم.
سفارشی بودن کار چقدر میتواند روی خروجی نهایی یک اثر هنری تأثیرگذار باشد؟
ابوالحسنی : پیشازاین تصور من بر این بود هنگامیکه هنرمند یک اثر سفارشی را خلق میکند، کیفیت کار یک گام پسرفت میکند. ولی حالا نظرم تغییر کرده است. اتفاقا هنگامیکه آدمها کنار هم قرار میگیرند و هر کسی از یک زاویهای به موضوع نگاه میکند خیلی کار پیشرفت میکند.
خوشکام : اصولاً در هر پروژه سفارشی حتی در حد طراحی یک لوگوی کوچک، به مرحلهای میرسم که احساس میکنم به هیچ نتیجه نخواهم رسید و بهشدت از اینکه کار به نتیجه برسد ناامید میشوم؛ اما امروز با گذشت زمان و افزایش تجربه متوجه شدهام که این حس عادی و همیشگی است که در همه کارها پیش میآید. بیشتر هنرمندان با حس ناامیدی در جنگاند. همیشه صدایی درونی هست که میگوید این کار به درد نمیخورد؛ اما این جزو سختترین مراحل کار است و میگذرد. نکته مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که در چنین کارهایی باید پذیرش داشت. ما همدیگر را در این پروژه پذیرفته بودیم؛ یعنی قبول کردیم در برخی مواقع از موضع خودمان عقبنشینی کنیم نه اینکه تنها روی دیدگاه خودمان پافشاری کنیم.