راهی برای رفتن، جایی برای ماندن
خانواده آقای رحیمی سال هفتاد و نه به ایران آمدهاند. شوهر اول خانم ارشد خانواده در جنگ با طالبان کشته شده است.
خانواده آقای رحیمی سال هفتاد و نه به ایران آمدهاند. شوهر اول خانم ارشد خانواده در جنگ با طالبان کشته شده است. رسم خانواده بر این بوده که خانم بیوه شده، یا باید فرزندان خود را به خانواده شوهر تحویل داده و خانواده را ترک کند، و یا با برادر شوهر خود ازدواج کرده و در کنار فرزندان خود بماند. افسانه به ناچار، برای ماندن در کنار سه فرزند خود با برادر شوهری که سالها از او کوچکتر است ازدواج میکند.افسانه امروز 3 فرزند دیگر از شوهر دوم دارد و فرزند چهار، یا در حقیقت فرزند هفتم خود را نیز حامله است. مرد خانواده اما همسر دومی دارد که در خانهای دیگر زندگی میکند و 4 فرزند دارد. فرزند پنجم از همسر دوم مرد نیز در راه است. یکی از دختران خانواده، سال گذشته در سن شش سالگی در اثر سانحه تصادف از دنیا رفته است.مرتضی- پدر خانواده، در یک گلخانه شاغل است. پسر بزرگ همسر دوم خانواده که 18 سال سن دارد نیز در یک کارگاه تولید و بستهبندی کارتن میوه مشغول به کار است. یکی از فرزندان همسر اول نیز در گلخانه دیگری مشغول است. 3 فرزند دیگر همان همسر که 25 تا 16 سال سن دارند، طول روز را مشغول بسته بندی سبزیجات برای فروش هستند.اختلافات فرهنگی مهاجران با جامعه زمینه، یکی از دلایلی است که به مهاجرت را برای بسیاری از افراد سخت میکند. پیچیدگی این خانواده در فرهنگ افغان عادی و پذیرفته شده است اما در جامعه ایرانی قدری عجیب به نظر میرسد. شاید برخی از خرده فرهنگهای مهاجران ایرانی در دیگر کشورهای جهان نیز برای جامعه هدف، عجیب به نظر برسد.