مهمانی کوتاه آسمان آبی اصفهان
در روزهای گذشته که دانههای سفید برف بر سر و روی اصفهان نشست، انگار شهر خسته ما دوباره جان گرفته بود؛ مردم بعد از مدتها سرشان را بالا گرفتند و بهجای آن گنبد خاکستری همیشگی، دانههای برف و آسمان را دیدند. اما زهی خیال باطل! هنوز برفها در گوشهوکنار خیابان آب نشده و هنوز شادی برف تهنشین نشده که آن بختک سیاه، دوباره و با خشم بیشتری برگشته. اصفهان ما این روزها شبیه بیماری است که با یک مسکن (بارش برف) چند ساعتی دردش ساکت شده، اما حالا که اثر دارو رفته، درد با شدت استخوانسوزی بازگشته است.
اصفهان امروز_ راضیه چنگیز نائین:
در روزهای گذشته که دانههای سفید برف بر سر و روی اصفهان نشست، انگار شهر خسته ما دوباره جان گرفته بود؛ مردم بعد از مدتها سرشان را بالا گرفتند و بهجای آن گنبد خاکستری همیشگی، دانههای برف و آسمان را دیدند. اما زهی خیال باطل! هنوز برفها در گوشهوکنار خیابان آب نشده و هنوز شادی برف تهنشین نشده که آن بختک سیاه، دوباره و با خشم بیشتری برگشته. اصفهان ما این روزها شبیه بیماری است که با یک مسکن (بارش برف) چند ساعتی دردش ساکت شده، اما حالا که اثر دارو رفته، درد با شدت استخوانسوزی بازگشته است.
خودمان را گول نزنیم و دلمان را به این مسکنهای موقتی خوش نکنیم. آنچه بلافاصله پس از بندآمدن بارشها، نفس نصف جهان را دوباره به شماره انداخته حقیقتی تلخ، چسبناک و سمی است که راه گلو را میبندد. شهروندانی که صبح علیالطلوع از خانه بیرون میزنند، سوزش عجیبی را در چشمها و حلقشان احساس میکنند که نه ربطی به سرما دارد و نه اگزوز پراید و پژو. این طعم گس و تلخ که ته حلق میماند، طعم «گوگرد» است؛ امضای شوم سوختن مازوت که انگار قرار است هوای پاک را برای اصفهانیها به یک رؤیای دستنیافتنی تبدیل کند.
در واقع، ما اصفهانیها در یک محاصرهی ناجوانمردانه گیر افتادهایم. ازیکطرف طبیعت با تمام سخاوتش برف میفرستد تا ریههای شهر را بشوید، و از طرف دیگر، صنایع مستقر در شعاع شهر و نیروگاهها، بهمحض اینکه خیالشان از وزش باد یا بارش راحت میشود، شیر مازوت را باز میکنند. پزشکان و متخصصان بارها فریاد زدهاند که ذرات گوگرد حاصل از مازوتسوزی، فقط هوا را کدر نمیکند؛ بلکه مثل اسید بر بافت نرم ریهها مینشیند و دستگاه ایمنی را در برابر هر ویروس سادهای خلع سلاح میکند. سرفههایی که این روزها، درست بعد از آن هوای لطیف برفی میشنوید، واکنش وحشتزدهی بدن به این حجم از سموم است.
مسئله دردناک اینجاست که مدیریت بحران در استان، انگار فقط منتظر معجزهی جوی است. تا باد میآید، همه چیز عادی است و تا هوا ساکن میشود، دوباره جلسات اضطراری و تعطیلی مدارس و طرح زوج و فرد شروع میشود. اما واقعیت این است که خودروهای مردم، متهم ردیف چندم این پروندهاند. وقتی مشعلهای مازوتسوزی روشن میشوند و آلایندهها را در کاسهی جغرافیایی اصفهان خالی میکنند، تعطیلکردن مدرسه، بیشتر شبیه شوخی است تا تدبیر.
این وضعیت، اعتماد عمومی را هم مثل هوای شهر، تیرهوتار کرده است. مادری که کودکش را با هزار امید برای برفبازی برده بود، حالا باید نگران سرفههای شبانهی او باشد. سالمندانی که فکر میکردند فرصتی برای تنفس پیدا کردهاند، دوباره پشت پنجرههای بسته حبس شدهاند. ما عادت کردهایم که آسمان آبی را فقط «بعد از باران» ببینیم، اما ظاهراً اشتهای صنایع آلاینده آنقدر زیاد است که حتی زور برفوباران هم به آنها نمیرسد.
حرف آخر اینکه، تا زمانی که «مازوت» گزینه روی میز برای چرخیدن چرخ صنایع باشد، صحبت از هوای پاک و سلامت شهروندان، آب در هاون کوبیدن است. نمیشود دست به دعا برداشت تا باد بیاید، اما همزمان مازوت سوزاند. امروز، ریههای مردم اصفهان دیگر جایی برای آزمونوخطا ندارد. کاش صدای خسخس سینهی این شهر را بشنوند، قبل از آنکه اصفهان در میان دود و گوگرد، برای همیشه دفن شود.