پای گلونیا به گالری آرین هنر معاصر اصفهان باز شد
مجموعه نقاشی ها با عنوان گلونیا، تأملی است در همزیستی پیچیده و گاه خلاف انتظار.

محمد عبدالهی متولد 1381 و آزیتا مدنی متولد 1382 این هفته تا چهارشنبه 31 اردیبهشت با ۱۵ اثر نقاشی به صورت ۵ مجموعه ۳ تایی در گالری گالری آرین هنر معاصر اصفهان حضور دارند. در هر مجموعه یک اثر مفهومی با تکنیک رنگ روغن روی بوم کار شده و جوانب آن دو نقاشی با تکنیک آبرنگ، دو کاراکتر فراواقعی را به تصویر می کشند که روایتی را موازی با نقاشی میانی پیش می برند. در این مجموعه 5 اثر مفهومی تکنیک رنگ و روغن، 10 اثر کاراکتر فراواقعی مرتبط با اثر مفهومی تکنیک آبرنگ با موضوع دوگانگی و رفت و آمدی بین تاریکی ها و روشنی ها که از آبان 1402 به بعد خلق شده اند، دیده می شوند.
* همزیستی پیچیده
در بیانیه این نمایشگاه، ضمن تعریف عنوان نمایشگاه درباره این نمایشگاه و آثار آن توضیحاتی داده شده است. با هم این بیانبه را می خوانیم:
نام "Gloonia" نه یک واژه تصادفی، بلکه حاصل یک پیوند هنرمندانه میان دو قطب تجربه زیسته است: "Gloom"، تداعیگر افسردگی، سنگینی و سکون، و "Mania"، نمادی از نشاط و سرزندگی. این نامگذاری، خود، استعارهای است از همزیستی و در عین حال، تضاد عمیقی که در تار و پود این مجموعه نقاشی جریان دارد. "Gloonia" تلاشی است برای به تصویر کشیدن این رقص نامتعادل، این پیوند غیرمنتظرهای که در اعماق روح و در نوسانات احساسی تجربه میشود. در این مجموعه، هر نقاشی گویی تکهای از این پازل دوگانه است. آثاری که از دل "Gloom" برآمدهاند، فضاهایی مملو از سکوت، رنگهای گرفته و خطوطی آرام و شاید دلگیر را به نمایش میگذارند. در مقابل، نقاشیهای زاده "Mania"، سرشار از انرژی، رنگهای درخشان و ضرباهنگی تند و پویا هستند. این دو فضا، که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، نه تنها تضاد، بلکه نوعی همنشینی اجباری و درونی را به تصویر میکشند؛ گویی دو دنیای متفاوت در یک بوم به هم رسیدهاند. در امتداد این نقاشی ها با دوگانگی بصری و حسی، دو اثر دیگر جای گرفتهاند که هر کدام میزبان یک کاراکتر فراواقعی هستند. این کاراکترها، که از دل تضادهای موجود در نقاشی میانی سر برآوردهاند، نه صرفا عناصری تزئینی، بلکه به مثابه تجسمی از پویایی و تعامل میان این دو فضای متضاد عمل میکنند. آنها میتوانند نمادی از تغییر یا بازتابی از نیروهای درونی باشند که در این تقابل بصری حضور دارند. حضور این کاراکترهای فراواقعی، لایهای دیگر به روایت مجموعه 'گلونیا' میافزاید و مخاطب را به تأملی عمیقتر در ارتباط بین این فضاها و احساسات،مفاهیم یا نیروهای پنهانی که در پس این تضادها جریان دارند دعوت میکند.
"گلونیا" بیش از آنکه صرفا نمایش بصری این دو حالت باشد، دعوتی است به درک این پیوند ناگسستنی. این نقاشیها تلاش میکنند تا پلی بزنند بین تجربه شخصی هنرمند و احساسات فراگیری که در دل هر انسانی، به شکلی متفاوت، وجود دارد. آیا تاریکی و روشنایی، سکون و حرکت، غم و شادی، همواره در کنار هم و در تعامل نیستند؟ این مجموعه، تأملی است در همین همزیستی پیچیده و گاه خلاف انتظار.
با تماشای "گلونیا"، مخاطب به سفری در این دوگانگی دعوت میشود؛ سفری که شاید در آن، پژواکی از تضادهای درونی خود را نیز بیابد. این نقاشیها، نه فقط بازتابی از نوسانات یک ذهن، بلکه تلاشی برای یافتن معنا و زیبایی در دل این پیوند به ظاهر متناقض هستند. "گلونیا" شاهدی است بر این حقیقت که حتی در دل تاریکترین افسردگی نیز، بذری از نشاط نهفته است و در اوج نشاط نیز، سایهای از پژمردگی حضور دارد».
* گلونیا، بیانگر تضاد درون انسان
علی همتیان، استاد دانشگاه فرهنگیان و متخصص روش تدریس در هنر و خلاقیت
درباره این نمایشگاه یادداشتی تهیه کرده است که با هم می خوانیم:
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گلونیا
گلونیا نمایشگاه مشترک دانشجویان هنرمند دانشگاه فرهنگیان جناب آقای محمد عبدالهی و سرکار خانم آزیتا مدنی، در گالری آرین هنر اصفهان بیانگر تضاد درون انسان است. بیانگر دو فضای متفاوت، که انسان با توجه به اصل اختیار و انتخاب، در این دو فضا در آمد و شد است، گاهی در فضای طراوت و لطافت و گاهی در فضای مقابل آن. این دو گانگی در آثار یادآور غزلی از مولاناست که در آن با این بیت فضای زیبای زندگی را روشن می کند :
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
و در بیتی دیگر فضای مغموم بندگی و اسارت را روایت می کند :
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه دامست چه زنجیر که برپاست خدایا
نکته قابل تامل در این آثار اینکه انسان در عین دسترسی به فضای دیگر در فضای مقابل ایستاده است و انگار نیرویی مدهوش کننده او را از حرکت به سوی فضای بهتر باز می دارد و به جای توجه به راه های دسترسی، دیدش را به بی راه ها دوخته است .
که یکی از آثار به صورت ویژه تر این مفهوم را بازگو می کند؛
فضای اطراف سر یک انسان را با طراوت گلها و برگهای زیبا و لطیف نشان می دهد ولی چهره مغموم و افسرده شخص بدون هیچ توجهی به ریتم رامشگرانه گل و برگها و فضای زببا و زنده رنگها ،در اسارت فضای تیره، مات و مبهوت است .هنرمندان این آثار این دوگانگی و این کشاکش نور و تاریکی را شناخته اند، و این شناخت را ضروری می دانند، چون : «هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد»
و در صدد تفهیم و شناساندن این یافته به مخاطبان خود هستند چرا که شناخت فضا و قبول کردن وضعیت موجود ، باعث حرکت و انتخاب فضای بهتر میشود تا زندگی به جای ژندگی انتخاب شود و مولانا وار بگویند :
......وا شد و بشکافت دلم، اطلس نو بافت دلم ،
دشمن این ژنده شدم
با آرزوی آفرینش های نو به نو
بیست و هشتم اردیبهشت چهار صد و چهار