آنچه از وصف روستای گندمان و تالاب چغاخور از این پیرمرد نفتی میشنیدم که خود هنگام تعریف اشک از دیدگانش جاری بود
بههرحال هرروز صبح زود از خواب بیدار میشدم و لنگانلنگان خودم را به زیر دوش حمام سوئیتی که در آن اقامت داشتم…
دردهای حسرت یکی دوتا نبود. انگار وقتی در آسمان غم باز میشد فرصت نمیداد تا حسرت چتری پیدا کند و روی سر خود بگیرد.
یکی از کسانی که این اواخر و در آن زیرزمین متروکه با حسن آقا یکی دو باری به سراغم آمده بود و بازهم او را در سرای…
فضای سرسبز، غذای مناسب، خواب راحت، آرامش مطلق و از همه مهمتر حضور فرشته پرستار مدینه فاضلهای را برای حسرت فراهم کرده…
برنامهای که آنروزها حسن آقا برای سرگرمی من مهیا میکرد اگرچه برای او وقتگیر بود و مشکلاتی را در بر داشت اما…
دلم نمیخواست این لحظات دوستداشتنی تمام شود. همه دردهای بیکسیام را از یاد برده بودم و خودم را در کلاس درس موسیقی…
حرفهایش برایم تازگی داشت. امیدوار شدم که این قاضی دادگستری کارکشته بتواند راهکاری برای حل مسئله چک جلوی پایم بگذارد
همانطور که قبلاً اشاره کردم یکی از ساکنان این خانه خلوت و سوتوکور که سرای سالمندان نام داشت پیرمردی وارسته و…
خانم پرستار که در کیفدستیاش یک بطری آب داشت بیرون آورد و به من داد.