نفسهای خاکستری اصفهان؛ وقتی گاوخونی میخشکد
اصفهان، روزگاری نه چندان دور، با زایندهرودی روان و تالابی زنده، نفس میکشید. اما امروز، هر صبحش با تودهای از غبار آغاز میشود، هر عصرش در آستانه هشدار قرمز تنفس قرار دارد. آلودگی هوا، برای شهری که نماد فرهنگ، هنر و زندگی بوده، به بحران دائمی بدل شده است.

سارا اکبری: اصفهان، روزگاری نه چندان دور، با زایندهرودی روان و تالابی زنده، نفس میکشید. اما امروز، هر صبحش با تودهای از غبار آغاز میشود، هر عصرش در آستانه هشدار قرمز تنفس قرار دارد. آلودگی هوا، برای شهری که نماد فرهنگ، هنر و زندگی بوده، به بحران دائمی بدل شده است.
در دل این بحران، یکی از عمیقترین ریشهها نه در دود کارخانهها، بلکه در سکوت ترکخورده تالاب گاوخونی نهفته است. تالابی که زمانی مامن هزاران پرنده مهاجر و منبعی برای تعدیل اقلیم منطقه بود، حالا به زمینی خشک، ترکخورده و غبارخیز بدل شده است. ریزگردهایی که از بستر خشک این تالاب برخاستهاند، نه تنها آسمان شرق اصفهان را خاکستری کردهاند، بلکه با جریان باد، خود را به قلب شهر رساندهاند.
بررسیهای محیطزیستی نشان داده که این ذرات معلق، حاوی فلزات سنگینی مانند کادمیوم و سرب هستند؛ عناصری که نه تنها کیفیت هوا را کاهش میدهند، بلکه مستقیماً با سلامت انسان سر و کار دارند. این آلایندههای پنهان، آرام و بیصدا در ریهها جا خوش میکنند، بیآنکه شهروندان بدانند منشأ بسیاری از بیماریهای تنفسی، از همان خاک ترکخورده گاوخونی برخاسته است.
در اصفهان، دیگر صرفاً با دود خودروها و کارخانهها طرف نیستیم. اینجا با طبیعتی رنجور و بیحقابه طرفیم؛ با تالابی که نفس نمیکشد، و شهری که بهجای نسیم صبحگاهی، غبار مرگآور را استنشاق میکند. گاوخونی، اگرچه سالهاست فریاد نمیزند، اما با هر وزش باد، درد خود را به آسمان میفرستد.
احیای گاوخونی، تنها یک پروژه زیستمحیطی نیست؛ یک ضرورت حیاتی برای بازگرداندن هوا به اصفهان است. هر لیتر آبی که به این تالاب برگردد، شاید به اندازه هزار ماسک از ریههای مردم این شهر محافظت کند. این یک هشدار نیست؛ روایتی است از حال و آیندهای که میتوانست نباشد، اگر صدای طبیعت را زودتر میشنیدیم.