چهارباغ؛ گذری که بوی فرهنگ نمیدهد
کافی است که از دروازهدولت وارد گذر فرهنگی چهارباغ شوید و تا میدان انقلاب پیش بروید. از فلافل علی اهوازی، دیب دمینی و انواع فستفودها گرفته تا خنزرپنزر فروشیهایی که در میان این فستفودیها جا خوش کردهاند و هیچ نشانی از فرهنگ و صنایع سنتی و دستی اصفهان ندارد چه برسد به یک گذر فرهنگی. در این گذر نه خبری از صنایعدستی اصفهان است نه رویدادی فرهنگی که معرف فرهنگ و سنت شهر اصفهان باشد. همین که وارد این گذر میشوی و میخواهی چندقد
کافی است که از دروازهدولت وارد گذر فرهنگی چهارباغ شوید و تا میدان انقلاب پیش بروید. از فلافل علی اهوازی، دیب دمینی و انواع فستفودها گرفته تا خنزرپنزر فروشیهایی که در میان این فستفودیها جا خوش کردهاند و هیچ نشانی از فرهنگ و صنایع سنتی و دستی اصفهان ندارد چه برسد به یک گذر فرهنگی. در این گذر نه خبری از صنایعدستی اصفهان است نه رویدادی فرهنگی که معرف فرهنگ و سنت شهر اصفهان باشد. همین که وارد این گذر میشوی و میخواهی چندقدمی پیاده بروی بوی روغنسوخته سرخکردنی و دود سیگارهایی به مشام میرسد که در هوا درهمآمیخته است. اینکه زمانی تصمیم گرفته شد چهارباغ عباسی به گذر فرهنگی تبدیل شود چه خصوصیاتی برای آن در نظر گرفته شد و حالا چقدر به آن چه برای این گذر مدنظر بود رسیدیم، این سؤال مطرح است آیا آن چه که الان در این گذر اتفاق افتاده همان سیاستی است که برای آن از ابتدا در نظر گرفته شده بود؟
با برچیدهشدن میز و صندلیهای کافهها و فستفودیها و کافه ونها، صحنههایی که امروز پیش روی هر گردشگری که اصفهان را مقصد خودش برای گشتوگذار انتخاب کرده و پا به چهارباغ عباسی میگذارد، پیادهراهی است که مردم ساندویچ به دست در هر گوشه روی زمین نشستهاند و غذا میخورند یا هر چند نفر گرد هم جمع شدند و سیگار میکشند یا نهایتاً چندقدمی پیادهراه میروند.
اینجا نه صدای موسیقی اصیل در دستگاه اصفهان میشنوی نه ضربآهنگ صنایعدستی اصفهان از میناکاری و قلمزنی تا خاتمکاری و مسگری. به جایش صدای خراشیده علی اهوازی به گوش میرسد که رهگذرها را دعوت میکند به خریدن چند قرص فلافل و سمبوسه داغ. حتی بوی غذاهای سنتی اصفهان نیز به مشام نمیرسد.
آن زمان که طرح گذر فرهنگی برای این قسمت از چهارباغ ریخته شد گفته میشد اینجا محلی برای ارائه مجموعه تولیدات فرهنگی و هنری و عرصه شکوفایی آثار هنرمندان و صنایع خلاق اصفهان خواهد بود.
همه مطالعات و طرحها و برنامهریزیها حکایت از این داشت که با استقرار کسبوکارهای فرهنگی و هنری در این گذر یک هویت بصری یکپارچه و متناسب با فرهنگ و سنت اصیل اصفهان به آن داده شود و گذر چهارباغ به محلی برای برگزاری رویدادهای فرهنگی و هنری در اصفهان و ایجاد نشاط و شادابی اجتماعی و پویایی در شهر تبدیل شود.
سه شاخص وجود یک جریان دائمی در برگزاری رویدادها بهجای یک جریان و رویداد موقت، درونزا بودن به معنای ایجاد مشارکت اجتماعی در مردم و متناسب بودن با باورها و اصالتهای مردم میتواند به شادابی و نشاط یک شهر کمک کند. هرچه آن رویدادها به اصالتها، داشتهها و سرمایههای فرهنگی، اعتقادات و رسوم مردم نزدیکتر شود به شادابی اجتماعی، پویایی و سرزندگی شهر و جامعه کمک میکنند.
اما امروز چهقدر میتوان این سه شاخص را در رویدادمحور بودن گذر چهارباغ مشاهده کرد تا دل به پویایی و شادابی شهر و شهروندان بست؟
چرا مدیران شهری که با شعار شهر زندگی بر کرسی مدیریت شهر تکیه زدند از برگزاری رویدادهای فرهنگی و هنری مستمر در شهر دست کشیدند؟ وقتی خوب میدانیم که برگزاری چنین رویدادهایی است که میتواند به افزایش تعاملات اجتماعی و افزایش احساس تعلق به جامعه کمک کند و باعث امید و نشاط در جامعه شود.
شاید آنچه امروز در این گذر و سایر گذرهایی که پسوند فرهنگ را با خود یدک میکشند به آن دست یافتیم در ارزیابی برنامهریزان و مسئولان شهری بهتر و دقیقتر مشخص شود. این ارزیابی به ما نشان میدهد که چقدر از برنامه منحرف شدیم و باید برای آن چه تصمیمی گرفته شود.
مدیران شهری باید تصمیمی درست و منطقی برای شهر بگیرند و از بیم انتقادها و یا نبود توانایی لازم به ورطه انفعال نیفتند و فرصت پویایی شهر و مشارکت شهروندان را از دست ندهند. این انفعالی که امروز در شهر دیده میشود ثمری جز کاهش نشاط اجتماعی و حس تعلق به اصفهان را در بر ندارد و همچنان باید چهارباغ را گذری دانست که بوی فرهنگ نمیدهد.