نقد فیلم ماهورا، روایتی ناگفته از جنگ ایران و عراق

سال‌های جنگ در کشور ما آنقدر قصه و حماسه ناشنیده دارد که تا سالیان سال بتوان از دل آنها سوژه‌ای به دست آورد و فیلم ساخت.

وب‌سایت روزیاتو - آرش پارساپور: سال‌های جنگ در کشور ما آنقدر قصه و حماسه ناشنیده دارد که تا سالیان سال بتوان از دل آنها سوژه‌ای به دست آورد و فیلم ساخت.

مدتها پیش اثری مثل دوئل همین کار را کرد و یا همین اواخر فیلم تنگه ابوقریب با دست گذاشتن روی نبردی که کمتر کسی به آن پرداخته بود، خاطره تازه‌ای از آن روزگار را زنده کرد. فیلم ماهورا هم یکی از همین فیلم‌هاست که سوژه بکری از اتفاقات جنگ را انتخاب کرده و به جریان طایفه‌های عرب‌زبان در خطه جنوبی مرز کشورمان، مرزی بین دو سرزمین ایران و عراق می‌پردازد.

این طوایف و قوم‌ها بعد از جنگ تحمیلی با یک زندگی کاملا متفاوت روبرو شدند و حتی تا سالیان سال بعد از جنگ با نیروهای بعثی درگیری‌هایی داشتند و متاسفانه در مدیوم سینمای ما چندان از آنها یاد نشده است. (بحث ادبیات جداست و این قسمت از هنرهای هفتگانه به خوبی این وقایع را به رشته تحریر در آورده است.)

با شنیدن اسم ژانر سینمای دفاع مقدس، ناخودآگاه تفاوتی خاص بین آن و یک فیلم ژانر جنگی در ذهنمان تداعی می‌شود. چیزی که دیدگانمان انتظار می‌کشد، یک فیلم شعاری با تعداد زیادی سرباز عاشق وطن هست که در میان خاک و خاکریز و صدای سفیر گلوله‌ها با دشمن می‌جنگند و در نهایت هم همانند رمبو همه را لت و پار کرده و پیروز می‌شوند و یا در بهترین و نوآورانه‌ترین حالت، شخصیت داستان به شهادت می‌رسد.

خوشبختانه این گونه تفکرات در ساخت آثار سینمای دفاع مقدس چند سالی است که برداشته شده و تاریخچه این دگردیسی به آثاری چون لیلی با من است و از کرخه تا راین و دوئل و حتی اخراجی‌های ده نمکی بازمی‌گردد. برخی از این تغییر‌ها منجر به تولید آثار شاخصی در این زمینه شدند و جنگ هشت ساله را از نگاهی نو روایت می‌کنند. اما آیا ماهورا هم جزو همین دسته تولیدات شاخص جای می‌گیرد؟

«حمید زرگر نژاد» کارگردان فیلم ماهورا به جای رفتن به میدان جنگ و سنگر‌ها و تونل‌ها، طبیعت و جغرافیای بکر خطه جنوبی کشورمان را به محل نبرد نیروهای ایرانی و بعثی تبدیل کرده و با فیلمبرداری حاذقانه فیلم، استفاده به جایی از این فضای خاص به عمل آمده است، استفاده‌ای که هرچند در قاب تصویر موفقیت آمیز از آب در آمده و از نظر بصری رسالت خود را به درستی انجام می‌دهد اما بازیگران فیلم و نوع بازی آنها زیاد به این زیست و بوم سنتی و جنوبی ایران همخوانی ندارد و شیمی درستی بین صحنه و بازیگران پدید نیامده است.

داستان فیلم از کشته شدن ماهورا، نامزد امین (یا به اسم محلی در قوم و قبیله خودش سمور) شروع می‌شود. امین بعد از کشته شدن نامزدش (که البته دختری عراقی بود) افسردگی گرفته و اکثر افراد طایفه هم او را شخصی نفرین شده می‌دانند که با زنی از قوم دشمن دلباخته شده و حالا هم خدا این زن را از او گرفته و او را لعن کرده است. او اما خداوند را خدای همه قوم‌ها می‌داند و با این حرف‌ها و حدیث‌ها مخالفت شدیدی دارد.

سمور در نهایت در همین گیر و دار افسردگی و رفتار عجیب دیگران با او، تصمیم می‌گیرد خودش را در مرداب‌های کنار روستایشان غرق کند و خودش را بکشد. سمور اما در آخرین لحظات خودکشی‌اش پیکری نیمه‌جان از یک خلبان ایرانی را می‌بیند و ناخودآگاه از انجام این کار منصرف می‌شود، او که بنا به تعبیر خودش همیشه ((دیر رسیده است)) این بار تصمیم می‌گیرد که جان خلبان را نجات دهد و نگذارد که بمیرد.

از همین رو خلبان را به خانه و کاشانه خویش در روستایشان برده و با اینکه عروسی برادرش نزدیک است، خطر بردن خلبان ایرانی را به جان خود و طایفه‌شان را می‌خرد. بزرگان دو طایفه که قصد وصلت با یکدیگر را دارند، بر سر تحویل دادن یا ندادن خلبان جنگی به نیروهای عراقی اختلاف نظر دارند، در این گیرو‌دار سروکله نیروهای دشمن برای پیدا کردن خلبان پیدا شده و سمور (امین) هم به کمک یکی دو افسر ایرانی دیگر که در پی خلبان جنگی آمده‌اند، جلوی آنها ایستادگی می‌کند.

همانطور که احتمالا حدس زده‌اید، روایت ماهورا با تمامی فیلم‌های جنگی و دفاع مقدسی که تاکنون در کشور دیدیم متمایز است و همین ویژگی می‌تواند برگ برنده این اثر تلقی شود. موضوع فیلم جایی برای تماشاگر بیشتر به چشم می‌آید و جذاب‌تر می‌شود که بیننده می‌فهمد وقایع داخل فیلم بر اساس یک داستان واقعی هستند و در حقیقت شاهد یک روایت تاریخی مستند در قالب یک فیلم سینمایی هستیم.

شخصا به فیلم‌های سینمایی که بر اساس واقعیت ساخته می‌شوند بیشتر علاقه دارم و آنها را ترکیبی از هنر و داستان‌سرایی می‌دانم چرا که واقعیت در اکثر مواقع آنچنان هم حالتی سینماتیک ندارد و این هنر فیلمنامه نویس است که از رویدادهای زنده یک داستان کشش‌دار بسازد و آن را همچون مجسمه‌سازی، ورز دهد و به ثبات برساند.

با این وجود، به رغم زنده بودن برخی شاهدین و کاراکترهایی که داخل فیلم ماهورا می‌بینیم و در دسترس بودن مکان ناب فیلم (بسیاری از روایات تاریخی که تبدیل به فیلم می‌شوند مال و مکان و زمان دوری هستند که باید آنها هم بازآفرینی شوند و سختی کار را دو چندان می‌کند، اما ماهورا تمامی این موارد به علاوه قهرمانان زنده داستانش را یکجا دارد!) فیلمنامه نویس نتوانسته این داستان را درست ورز دهد و در بسیاری از موارد قصه‌اش به بیراهه می‌رود.

ترکیب ژانر عاشقانه با جنگی در فیلم ماهورا با کشته شدن معشوق آغاز شده که بیشتر فضای مالیخولیایی عاشقانه به آن داده تا بار قوی درام. از آنسو با اینکه فیلمنامه از روی واقعیت نوشته شده، ولی منطق روایی ندارد و نکات غلوآمیز در آن دیده می‌شود که کمی تا قسمتی ماهورا را با همان آثار کلاسیک و قدیمی سینمای دفاع مقدس ایرانی نزدیک می‌کند.

فیلم در نیمه وسط فیلم حوصله سر بر می‌شود و اگر مخاطب کشش دیدن ادامه‌اش را پیدا کند در نهایت به یک سوم پایانی فیلم می‌رسد؛ جایی که باز زمان اوج گرفتن فیلمنامه است و صحنه‌های اکشن آن توانسته فیلم را از منجلاب کسل کننده بودن رهایی بخشد، گرچه همین صحنه‌های اکشن غالبا به ضعیف‌ترین شکل ممکن ساخته و طراحی شده‌اند.

بازیگران فیلم که قرار است نقش افرادی با ایل و تبار عربی را بازی کنند، بیشتر شبیه به کاراکترهایی شدند که به آنها دستور داده شده چطور اکتی را پیاده کنند تا شبیه کاراکترهایشان شوند و بعید می‌دانم هیچ‌کدام از طریق درست و درمانی درباره نقششان تحقیق کرده باشند.

همه بازیگران فیلم (بجز یکی دو تن از آنها) دائما در حال فریاد زدن هستند و یا به اشتباه! عربی حرف می‌زنند. ساعد سهیلی جزو معدود بازیگران فیلم است که تلاش بسیار خوبی از خود نشان داده و به شخصه برای نخستین بار است که بازی او را قدرتمند و فراتر از فیلم‌های قبلی او می‌بینم. حضور کمرنگ میترا حجار در سکانس‌های فیلم هم با معجزه توانایی بازیگری او همراه بوده و چهره خاص او هم کاملا به فضای فیلم جور در می‌آید.

در کنار این لهجه نه چندان درست برخی از تیم بازیگری، باید اشاره کرد که طراحی لباس و یا گریم این بازیگران به خوبی توانسته برخی از این نقص‌ها را جبران کند و بازی‌شان را علی رغم مشکلات ذکر شده، روان جلوه دهد.

یکی دیگر از نکات مثبت فیلم پرداختن و داشتن یک شخصیت منفی است که به خوبی معرفی می‌شود و کاراکتر بی‌رحمی دارد. آنتاگونیست فیلم شخصیت جالبی دارد و برخلاف بسیاری از فیلم‌های ایرانی که از داشتن یک بدمن رنج می‌برند؛ ماهورا در این بین استثناست. اما بازهم مثل هدر رفتن بخش‌های زیادی از فیلمنامه، شخصیت منفی که درباره آن گفه شد، در اواخر فیلم کمی تا قسمتی به بیراهه می‌رود و برخی اقداماتش تصنعی و کلیشه‌ای می‌شود.

دکوپاژ و میزانسن فیلم با توجه به لوکیشن‌هایی که فیلمبرداری در آن مناطق صورت گرفته، ستودنیست و فیلمبرداری کار توانسته قاب‌هایی هنری از خطه جنوب کشورمان به تصویر بکشد که بیشتر شبیه نقاشی‌ها و عکس‌های جاودان ۸ سال دفاع مقدس در گالری‌ها هستند.

فیلمبرداری در زیر آب و نورپردازی این سکانس‌ها با دقت بالا در سینمای ایران به ندرت دیده می‌شود و تا جایی که می‌دانم کمی هم هزینه بر است؛ خوشبختانه عوامل فیلم به خوبی از پس دشواری ضبط این صحنه‌ها برآمده‌اند.

فیلم از لحاظ رعایت آداب و رسوم این مناطق، پایبندی به سنت‌های آن نواحی و پرهیز از سیاه نمایی، در کنار عروس آتش، تصویر درستی از طایفه‌های جنوب کشورمان نشان داده و همانطور که ذکر شد طراحی لباس و دیزاین خانه و کاشانه آنها را به دقیق‌ترین شکل انجام داده است.

فیلم ماهورا روی کاغذ فیلم خوبی به نظر می‌رسد و حتی این نوشته و سایر نوشته‌های درباره آن نمی‌تواند چندان از ایرادات آن پرده‌نمایی کند. ایرادات فیلم فارغ از صحنه‌های اکشن ضعیف، در قلب فیلمنامه و عمق کار قرار دارد.

دستمایه اولیه معرکه‌ای که در ادامه راه خود به یک آشتفگی بدل می‌شود و بی‌توجهی فیلمساز به عناصر درام (که اصرار ویژه‌ای روی آن دارد، شاید اگر این تاکید بیجا و نام‌گذاری فیلم برای تاکید دوباره روی بار عاشقانه فیلم نبود این مشکل وجود نداشت) حماسه در واقعیت را به داستانی کسل‌کننده تبدیل کرده است. در کنار این ضعف فیلمنامه، ماهورا آشکارا از تدوین ناقصش ضربه خورده که به آشفتگی فیلمنامه دامن زده است.

شاید بهتر باشد سینماگران نسل جوان که نگاهی جدید به سینما بخصوص سنقد فیلم ماهوراینمای دفاع مقدس روی آورده‌اند، اسرار پنهان سال های دفاع مقدس را بیشتر و البته بهتر به تصویر بکشند تا این ژانر با نفس دوباره‌ای که در این روزها کشیده، همچنان به حیات خود ادامه دهد.

ارسال نظر