صعود به قلههای زندگی
نصرت ریاحی از بانوان پیشکسوت کوهنوردی اصفهان و قهرمان کشور در رشتههای آمادگی جسمانی و دوومیدانی است. او نمونهای از زنان پرتلاش است که سرگذشتشان بهمانند پیمودن کوه تا رسیدن به قله شنیدنی است. بانویی که باوجود مسئولیتهای خانوادگیاش در مقام یک زن، پیش از وارد شدن به رشته کوهنوردی، خود قلههای زندگی را درنوردیده است.
شیما خزدوز/اصفهان امروز: «پدرم نانوایی داشت. مردی بسیار مذهبی و سنتی بود. دهه 30 شخصی به نام حکیم آذر که خطاط هم بود در نزدیکی محل زندگی ما در شهرکرد، مکتبخانه داشت. پدرم از او خواسته بود که به من قرآن و حافظ را بیاموزد و تا آخر عمر روزی 5 عدد نان رایگان از نانوایی پدر را قبول کند. بعدازآن وارد مدرسه شدم. به سن 12 سالگی که رسیدم، هنوز گواهینامه پنجم ابتدایی را نگرفته بودم که به درخواست پدر، ازدواج کردم.»
نصرت ریاحی از بانوان پیشکسوت کوهنوردی اصفهان است و کوهنوردی تمثیلی از سرگذشت زندگی او است.
«هنوز به سن جوانی نرسیده بودم که مسئولیتهای زندگی را به عهده داشتم. کار در منزل، نظافت، کمک کردن به مادر شوهر. مثل تمام زنان همنسل خودم. ما همان نسلی بودیم که یخ حوض میشکستیم.»
در خانه ما 10 خانوار دیگر هم زندگی میکردند و هرکدام به حرفهای مشغول بودند. نمدمالی، قالیبافی و مشاغل دیگر. قالیبافی را در یک جلسه از خواهرشوهرم فراگرفتم و از آن به بعد خودم نقشه قالی را میکشیدم و پشم و نخها را رنگ میکردم و قالی میبافتم؛ اما همواره در آرزوی درس خواندن بودم.
«سر کوچهای که ما زندگی میکردیم یک دکان بقالی بود که معمولاً او مثل اغلب خوراکیفروشهای قدیم، اجناس را داخل کاغذهایی که به شکل قیف ساخته بود، قرار میداد. ازقضا کاغذهایی که این بقالی استفاده میکرد اغلب کاغذ کتابها و روزنامهها بود. خانواده شوهرم هر خوراکی که میخریدند، من کاغذهایش را جمع میکردم تا اینکه بهاندازه یک کتاب میشد و آنها را در صندوقچه فرنگی نگه میداشتم. شبها قبل از خواب زیر نور چراغنفتی لولهای، کاغذها را میخواندم.»
«در بین این کاغذها قسمتهایی از کتاب قانون ابنسینا را یافتم و با هر بار خرید از این بقالی، چند برگ دیگر از این کتاب به دست من میرسید و من توانستم بسیاری از موضوعات علوم طبیعی و پزشکی را مطالعه کنم!»
«گذشت تا دورهای که ما مستقل از خانواده شوهرم زندگی کردیم و در این دوره من، مادر هم شده بودم. تا آن روز 26 قالی بافته بودم که با فروش آنها توانستیم قطعه زمینی خریداری کنیم و پا بهپای همسرم هرسال یک اتاق خانه را بسازیم.»
«دهه 40 یکی از اقوام ما که دبیر ادبیات بود به من گفت که بخشنامه جدیدی آمده و میتوانی تصدیق ششم را بگیری. همسرم باوجود اینکه 18 سال از من بزرگتر بود اما همواره بهترین همراهم بود و هیچگونه مخالفتی با پیشرفت من نداشت.
سه روز درس خواندم و در امتحان تصدیق ششم قبول شدم و بلافاصله در رشته علوم طبیعی وارد دبیرستان شبانه شدم. خانه ما آن دوره شبیه به مدرسه شده بود. من به همراه پسرانم درس میخواندم و دهه 50 من و پسرم همزمان دیپلم گرفتیم و من استخدام آموزشوپرورش شدم. سال بعد من در رشته شیمی دانشگاه اصفهان قبول شدم و پسرم دانشگاه تهران پذیرفته شد.»
«به اصفهان مهاجرت کردیم و من در مدرسه بهار آزادی محله طوقچی همچنان به حرفه معلمی ادامه دادم. تا این دوره هنوز کوهنوردی را نمیشناختم، باآنکه اهل شهرکرد بودم و در دامان طبیعت زندگی کرده بودم؛ من و همسرم به شکل اتفاقی و به پیشنهاد آقای بهمن کاظمی که عضو گروه کوهنوردی کرکس با مدیریت عبدالله خلیفه سلطانی بود، به یک برنامه گلگشت و کوهنوردی دعوت شدیم.»
ازآنجاییکه در زندگیام به باروری و بلوغ و پختگی رسیده بودم از کوه حس زیبای رهایی را دریافت کردم و این تجربه را همرنگ و همجنس زندگی خودم دیدم. یکبار تجربه همراهی با این گروه و آموزشهای عبدالله خلیفه سلطانی مرا علاقمند به این رشته ورزشی کرد.
هفت دهه تلاش و کوشش، استقامت و عشق به زندگی از نصرت ریاحی هم یک همسر و مادر نمونه و هم یک معلم، ورزشکار و قهرمان ساخته است. او که 50 سال سابقه کوهنوردی دارد. قلههای کرکس، الوند، دنا، دماوند، شیرکوه، علمکوه، سبلان، سهند، البرز مرکزی، توچال، جهانبین و آرارات ترکیه را صعود کرده است.
ریاحی که حالا مادر سه پزشک و یک مهندس است، معتقد است که نخستین صعود هر انسان باید صعودهای سالم و موفقیتآمیز در زندگی باشد و البته تلاش برای آنکه خانوادهاش هم به فراز قلههای موفقیت صعود کنند.
ریاحی در مقایسه نسل قدیم و نسل جدید کوهنوردان و کم و کیف این رشته ورزشی میگوید: «از دهه 40 تا دهه 70 اغلب کسانی که وارد رشته کوهنوردی میشدند، تحصیلکرده بودند. حتی ما از بین نخبگان دانشگاهی کوهنورد داشتیم. تا این دوره کسانی که وارد این رشته میشدند فقط به دنبال تفریح سالم بودند.»
او ادامه میدهد: «این نسل از کوهنوردان، همه سادهزیست و معمولاً از خانوادههای اصیل بودند. این را از محتویات داخل کولههایشان میتوانستیم، متوجه شویم. یک فلاکس چای، سیبزمینی و تخممرغ آب پز و یا نان و پنیر و خیار و گوجه، غذایی بود که کوهنوردان همراه داشتند. کسی برای خودنمایی کوه نمیآمد و خبری از کفش و کوله مارک و برند هم نبود.»
«کسانی که با این تفکر کوهنوردی میکردند، سعی داشتند که اصول ایمنی و اخلاقی را هم در نظر آورند. در کوهنوردی برخلاف اغلب رشتههای ورزشی، اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. ناگفته نماند که ما در بین نسل جدید کوهنوردان هم افتخارآفرینی و سرلوحه بودن را شاهد هستیم.»
ریاحی از معدود بانوان کوهنورد همنسل خودش است و میگوید: «کوهنوردی برای بدن شخص اتحاد و استقامت ایجاد میکند و ما با عشق این ورزش را پیگیر بودیم. حتی بعد از دهه 50 تا مدتی ورزش کوهنوردی زیر سؤال بود و اغلب کوهنوردان زن را بهغلط همردیف گروههای چپگرا میدانستند و مورد بازخواست قرار میگرفتیم؛ اما از علاقه ما به این رشته کم نمیشد.»
ریاحی بهغیراز فعالیت در رشته کوهنوردی، سابقه فعالیت در رشتههای ورزشی دیگری را هم داشته است. از دهه 60 به بعد 8 دوره کسب مقام قهرمانی کشور و مدالآوری در رشتههای آمادگی جسمانی، دوومیدانی و ایروبیک، حکم سرپرستی تیم و امتیاز مدیریت باشگاه، بیش از 50 حکم ورزشی و لوح تقدیر کوهنوردی در صعودهای داخلی و خارجی را هم در کارنامه دارد.
او که تجربه قهرمانی آمادگی جسمانی در رده سنی 51 تا 55 سال را هم داشته، هنوز هم در دهه 70 زندگیاش از ورزشکاران و کوهنوردان قابل و نماینده زنان سختکوش و پر امید این سرزمین است.
وی میگوید: «همواره بر این باور بودهام که زندگی را باید زندگی کرد. فراواناند کسانی که قلهها را صعود کردهاند، اما دلنشینتر وقتی است که پیش از آن قلههای زندگی را فتح کرده باشی. کوهنوردی یعنی زندگی، یعنی عشق اما کسانی که تلاش و استقامت را در زندگی تجربه کرده باشند، کوهنوردی را بهتر درک میخواهند کرد.»