اصفهان گرد - شماره ۱۴۲

شاعر شهر مهر

اگرجای من بودید سری به سال های قبل و دوره درس و مدرسه و نیمکت های چوبی و بخاری نفتی کلاس ها می زدید و همراه با گچ و تخته سیاه، یک غزل می گفتید. من هم دلم می خواهد مانند شما شاعر باشم. شاعر شهر مهر! اما...

شاعر شهر مهر

درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را. شام آخرین جمعه تابستان است و من دارم نه با موضوع تابستان خود را چگونه گذراندید؟ که با موضوع مهرماه انشایی بنویسم. خب باید با همان عبارت های خاص و همیشگی شروع کنم؛ مانند: پر واضح و مبرهن است که مهرماه، ماه آغاز سال تحصیلی است و چون هنوز سرویس ها درست مشخص نشده اند، ماه ترافیک سنگین شهری است. یا با این عبارت که: همه ما می دانیم از مهرماه باید برویم سر کلاس های درس آموزش و پرورش بنشینیم و کمی خستگی کلاس های آموزش های چندگانه تابستان را در بیاوریم. شاید هم قلم را طور دیگری می چرخانم و می نویسم: مهرماه، همانطور که از نامش پیداست ماه مهر و محبت است و این را می توان در لبخند همه فروشنده ها، همه املاکی ها، همه کسانی که دستشان به دهان و دیگر بخش های صورتشان می رسد، فهمید. امکان دارد شما از نوع برخورد من با این ماه متفاوت، راضی نباشید و اگرجای من بودید سری به سال های قبل و دوره درس و مدرسه و نیمکت های چوبی و بخاری نفتی کلاس ها می زدید و همراه با گچ و تخته سیاه، یک غزل می گفتید. من هم دلم می خواهد مانند شما شاعر باشم. شاعر شهر مهر! اما نمی دانم چرا برخی از چیزهای دیگر نمی گذارند طبعم باز شود و فکر بکرم، غنچه لب باز کند؟! با این وجود من هم مانند همه شما و همه پدر و مادرها، هر وقتی تصویر دیوار مدرسه را هم می بینیم خوشحال می شوم چه رسد به تقویمی که نشان می دهد فرزندم باید راهی مدرسه شود و من می توانم کتابها و مطالب یک سال بالاتر را با شیوه های جدید، همراه او بخوانم. حالا چنان جاذبه درس برایم زیاد است که جمعه و شب و وقت و بی وقت، باید سری به کتاب ها و مطالب درسی پایه جدید بزنم. البته می دانم که دوی مارتن اقتصاد خانواده، گاه چنان وقت مرا می گیرد که بیشترین وظیفه درس خواندن در کلاس جدید را به همسرم می سپارم و از او می خواهم که پسرم را همراهی کند. یادم رفتم بگویم سال گذشته پسرم و همسرم، پایه تحصیلی را با عالی ترین نمره توصیفی گذرانده اند. به هر دو خدا قوت می گویم. از همه این ها که بگذریم من در دوران تحصیل، خیلی نوشتن را دوست داشتم. گاهی برای خودم و دوستانم چند انشاء می نوشتم. انشاهای چندین صفحه ای می نوشتم. طبیعی است که الان هم کارم نوشتن باشد. تصویر این یادداشت از دیوار مدرسه شهید اول در خیابان شهید اول از مجموعه خیابان های منتهی به خیابان معراج و در ساعت   23 و  9 دقیقه روز سی ام شهریور سال 1403تهیه شده است.

 

ارسال نظر