بانوی طرح و نقش و فرش
نخها را جلویش چیده و پرشور و سرزنده فکر میکند که کدام رنگها را انتخاب کند تا بنشاند روی گلیم جدیدی که طرحش را چند وقتی است در ذهن دارد.
نخها را جلویش چیده و پرشور و سرزنده فکر میکند که کدام رنگها را انتخاب کند تا بنشاند روی گلیم جدیدی که طرحش را چند وقتی است در ذهن دارد. قمرالملوک سترگ، هنرمند بافتههای سنتی از کودکی در ایل قشقایی و طایفه درهشوری بافتن گلیم، گبه و فرش را از زنان ایل آموخت و تا امروز که 73 سال دارد با اشتیاق و عشق طرح میریزد و میبافد و یاد میدهد.
نخستین گلیماش را تابستان سالی که چهارم دبستان را تمام کرد و برای تعطیلات به ایل رفت، بافت. او تا سوم دبستان در ایل زندگی کرد و برای کلاس چهارم به اصفهان آمد و در مدرسه شبانهروزی رودابه که از فرانسویها بود، درس خواند و بعد به شیراز رفت.
از همان کودکی خلاق بود و ایدههایش را به دختران ایل میداد تا در گبه و گلیمهایشان کار کنند. حالا بعد از گذشت این سالها همچنان در 73 سالگی پرشور و خلاقانه کار میکند. سرزندگی گویا در خانوادهشان موروثی است. «پدرم با سن بالایش هنوز اسبسواری میکند. عمه ام هم 86 ساله است و هنوز فرش و گلیم و گبه میبافد.»
سترگ به نیکی از مرحوم احمد ادیب، معاون سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان که در سال 93 درگذشت، یاد میکند و میگوید که او قدر هنر و هنرمند را میدانست، پیگیر کار هنرمندان بود و احترامشان را داشت اما بعد از او و در این سالها، هنرمندان پیشکسوت، منش و روش او را در دیگر مسئولان کمتر دیدهاند. این هنرمند را نیز ادیب برای آموزش هنرش دعوت کرد. « آموزش را از گلیمبافی در موزه هنرهای تزیینی شروع کردم. هفت نوع گلیم از جمله؛ گلیم دورو، گلیم فرش، گبه و گلیمهای برجسته را آموزش دادم. به دانشگاه هنر نیز برای تدریس رفتم. از طرحها، ایدهها و روش کارشان خوشم نیامد. خلاق نبودند. در دانشگاه تدریس نکردم. هنرجویان زیادی داشته و دارم که بسیاری از آنها تحصیلکرده رشتههای مختلف هستند و با انگیزه زیادی یاد گرفتهاند و کارهای خوب و خلاقی بافتهاند، اما هرچه دانشجو از دانشگاه هنر آمدهاند کار را با شیوه من یاد نگرفته و رفتهاند. آنها خلاق نیستند و این بهخاطر آموزشی است که در دانشگاه میبینند. من استادانی را سراغ دارم که از طرحهایم کپیبرداری میکنند، اینها چطور میتوانند خلاقیت و ایدههای نویی را که خود ندارند به دانشجویان بیاموزند؟!»
عکس از یوسف نصر اصفهانی- اصفهان امروز
او بسیاری از فرش، گلیم و گبههای بازار صنایعدستی را بیبهره از تازگی و ایدههای نو میداند که کیفیت موادشان نیز با نخها و مواد چینی، چنگی به دل نمیزند. این هنرمند، متاسف است که قدر هنر و هنرمند در این روزگار دانسته نمیشود تا به گفته او، بیهنران و تاجران هنر، معرکهدار عرصه و بازار هنر باشند.
در این چندساله که بیماری کرونا شایع شده، سِترگ، آموزشی در آموزشگاههای زیر نظر سازمان صنایعدستی، ازجمله مرکز آموزش صنایعدستی احمد ادیب نداشته و میگوید که شاید بهزودی آموزش در این مرکز را آغاز کند. این چندساله در خانه مشغول آفرینش طرحهای نو بوده و هنرجویانش به دیدارش میآیند و آموزش میبینند. از کارهای برخی از هنرآموزان تعریف میکند و میگوید که از طرحها و ایدههای برخی از آنها میآموزد و لذت مبرد. قصه نوآوری و تازگی از نگاه او سن و سال نمیشناسد و کارها و ایدههای این بانوی هنرمند در این سن، خود گواه این نگاه به هنر و زندگی است.
احترام گذاشتن به هنرمند و قدر هنر و منش پیشکسوتان اصیل را دانستن، خواسته اوست. دلش پر است از قدرنشناسی و بیحرمتی به هنر و هنرمند در سالهای اخیر که دل برخی را شکسته و چهبسیار هنرمندانی را که خانهنشین کرده است. میگوید که هیچسالی را به مانند امسال سراغ ندارد که به او در جایگاه یک هنرمند بیحرمتی کرده باشند. سترگ که نشانهای ملی زیادی به همراه مُهر اصالت یونسکو را نیز دریافت کرده، میگوید: «چندماه پیش مراسمی از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان و شهرداری اصفهان برگزار شد اما هیچیک از پیشکسوتان صنایع دستی اصفهان دعوت نشده بودند. ما هنرمندان اعتراض کردیم و برای وزیر نامه نوشتیم. خودم نیز این جریان را پیگیری کردم. یکی از کارمندان جوان سازمان میراث فرهنگی و صنایعدستی برخورد بسیار توهینآمیزی با من داشت. مرحوم ادیب را به یاد میآورم که چقدر احترام هنرمندان را داشت اما حالا به هنرمندان پیشکسوت بهایی نمیدهند. ما هنرمندان نه سیاسی هستیم و نه به دنبال حاشیه، عاشق کارمان هستیم و میخواهیم با خیال راحت کار کنیم. اگر شرایط خوب باشد و از هنرمندان حمایت شود، ما تولید و فروش خودمان را داریم، هنرآموزان با استعدادی پرورش میدهیم و به هنر این سرزمین خدمت میکنیم اما شرایط خوب نیست و بدتر از همه اینکه دیگر حرمت و احترام هنرمند را ندارند و قدرش را نمیدانند.»
بانوی هنرمند بافتههای سنتی، تاکنون چندین بار از سوی کشورهای مختلف از جمله آلمان و کانادا دعوت شده تا برای آموزش گبه و گلیم و فرشهای خلاقانه اش آموزش دهد، اما نرفته و همینجا مانده. «اصلا تاب و تحمل دوری از ایران را ندارم. نمیدانید وقتی که از سفری برمیگردم همین که به فرودگاه ایران میرسم انگار دنیا را به من دادهاند. میخواهم در وطنم هنرمندی کنم، یاد بگیرم و یاد بدهم.»
سترگ، هنوز به نخهای پیش رویش نگاه میکند و رنگهایی را که باید بر طرح جدیدش بنشینند، برانداز میکند. او هر روز میبافد، نقش میزند و طرحهای نو میآفریند. شوری کودکانه و عشقی جاودانه در نگاه، صدا و حرکت دستان هنرمندش است که دیگری را به وجد میآورد و انگیزه و انرژی میدهد تا فراموش کند که سن و سال بهانهای برای آفرینش ناب نیست. در باور او هرروز آفریدن و عاشقانه کار کردن، کلید زندگی و خوشبختی است.