سایههای سایهها؛ گذری بر نمایشگاه مهرآب
24 شهریورماه، نمایشگاه مجموعه آثار راضیه شاکرین با همراهی موسیقی امیرمحمد طاهری، در گالری اکنون افتتاح شد. این نمایشگاه تا 29 شهریورماه از ساعت 5 عصر تا 9 شب برای بازدید عموم در جریان است. آثار این نمایشگاه با همکاری دو هنرمند نقاش و موسیقیدان خلقشده و این دو هنرمند بهموازات هم برای این نمایشگاه کارکردند.
24 شهریورماه، نمایشگاه مجموعه آثار راضیه شاکرین با همراهی موسیقی امیرمحمد طاهری، در گالری اکنون افتتاح شد. این نمایشگاه تا 29 شهریورماه از ساعت 5 عصر تا 9 شب برای بازدید عموم در جریان است. آثار این نمایشگاه با همکاری دو هنرمند نقاش و موسیقیدان خلقشده و این دو هنرمند بهموازات هم برای این نمایشگاه کارکردند.
آثار این نمایشگاه از دید من به دودسته تقسیم میشوند، دسته نخست که دسته کارهای بزرگتر هستند، آنطور که به نظر نگارنده رسیدهاند، خطوطی مارپیچ و پراکنده دارند که در دسته منحنیهای موازی محصورند، آنطور که بدن ماهیها به این گونهاند. این خطوط در هرکدام از آثار، با ترکیببندی خاص در همه جای اثر پخش میشوند. رنگها هم در آثار مختلف این دسته متفاوت هستند، اما به نظر من، نقطه مشترک بین تمام این رنگها، ارتباط آنها با ماهیها بود، به ویژه اینکه به نظرم سعی شده بود رنگها به آن شکلی دربیایند که در بدن ماهی یا در زیستبوم آن هست، بهعنوانمثال، رنگ سبز، لجنی است و رنگهای زرد، مات و تخت، خاکستری پولک ماهی و رنگهای سفید، لکههایی که مثل افشانهای از گچ و با حفظ منحنیها در اثر پخش میشوند.
دسته دوم آثار که در طبقه دوم گالری به نمایش درآمده بود، آنطور که به نظر من آمد، تنوع رنگ زیادی داشت و خطوط این کارها، رنگی بودند. شیوه تولید این آثار هم به صورتی بود که عناصر خارج از فضای زیست آن، روی فضایی از انبوه ماهیها، یا یک ماهی، طرح زدهشده بود. بهعنوانمثال، طرحوارههای شبیه به چهره انسان و حالتهای مختلف آن در این کارها بیشتر دیده میشد، همینطور در بعضی از این کارها از کلاژ استفادهشده بود و قطعههای چسباندهشده، بیشتر تکههای ریز کاغذ به نظر میآمد که شبیه به ماهی بود، ولی بعضیاوقات، شکلهای دیگری مثل طرحواره انسانی خوابیده هم در این کارها دیده میشد.
میتوانم بگویم دسته اول برای من، معنای استحاله همهچیز در ماهی و دسته دوم، معنای استحاله ماهی در همهچیز را به دنبال داشت. در دسته نخست، گویا هر خط و رنگی، خود را به شکل خطوط و رنگهای ماهی درمیآورد، این رنگها و خطها حتی زمانی که از فضای زیستی ماهیها دور میشود، گویا باز تمایل خود را به نزدیکی به چیزی از وجود ماهی حفظ میکند. برای مثال وقتی رنگها گرمتر میشوند و واضحتر، باز به شکل خطهای منحنی ظاهر میشوند یا در قالب پولکها یا مارپیچهای ریز میآیند، گویا همهچیز در این فضای نقاشی، به آن فضا تمایل دارد و میخواهد خودش را به آن برساند و در آن تصویر کلی قرار بگیرد، حال به هر شکلی که میتواند.
در دسته دوم آثار، گویا دنیا با دوربینی ویژه عکاسی شده، دوربینی که دنیا را با نشانههای ویژه ای تعبیر و تفسیر میکند، این نشانهها نهتنها گاهی خودشان حاوی ماهیها هستند، بلکه جایی هم که نشانه مستقیمی در کار نیست، از این فرمها تبعیت میکنند. برای مثال، صورتهایی که نقطههایی سیاه مثل دماغ و چشم در آنها میبینم، خطوطی به شکل منحنیهایی ادامهدار و موازی دارند، چنانکه بدن ماهی در بخش دم و خطوط مرزی، آن را دارد.
گویا ما ترجمانی را میبینم از درون و بیرون یک سوژه شناسا یا یک انسان که با ارجاع به نشانههایی تصویر میشوند که از یک نماد مشخص، حاصلشده: نماد ماهی.
در بیانیه این آثار، مجموعهای میبینم از کاربردهای نماد ماهی در فرهنگهای مختلف که متفاوت هستند، اما جالب اینجا است که نقطه مشترک تمام این نمادها، آن است که این نماد، در تمام این فرهنگها در کنار مفهوم الههها و خدایان قرار میگیرد، اما هیچوقت به آن نمیرسد. درواقع همیشه مثل سایه همراه با مظهر الوهیت و تقدس در هر فرهنگ هستند، جایی همراه خدا هستند، جایی، نمادی برای حفاظت و نگهبانی، گاهی، بخشی از بدن یک الهه و گاهی نمادی برای خرد خدا، ولی هیچجا خودشان نمادی از یک خدای واقعی نیستند. این شکل بهنوعی در اسم این نمایشگاه هم تکرار میشود، مهر در بخشی از فرهنگ باستان، بهعنوان خداوند و درجایی بهعنوان نماد خداوند وجود داشته و آب همواره در کنارش، بهعنوان نمادی از پاکی خداوند و یکی از عناصر چهارگانه طبیعت حضورداشته، اما آب تنها زمانی به خداوند نزدیک میشود که انسان، نیاز بهجایی برای پرستش مهر دارد: مهرآب یا محراب.
در هر دودسته از آثار و بیشتر در دسته اول با قطع بزرگتر، بخشی از اثر، پیش از این به شکل چاپی روی لایهای از نقاشی قرارگرفته بود، گویا این حرکت، ترجمانی است که دالهای ما، چه به لحاظ عینی و مربوط به شناخت دنیای بیرون و چه ازنظر ذهنی و مربوط به شناخت دنیای درون، در حقیقت سایهای هستند ازآنچه ذهن ما، در «ما بهازا» برای آن در نظر میگیرد. به عبارت بهتر، ماهی نمادی است از سایه همهچیز، دالهای مربوط به آنهم شکلهایی به تقلید از آن دارد، بهعنوانمثال میتوان به حروف هیروگلیف اشاره کرد که با کشیدن اشیا به شکل خود آنها نوشته میشدند.
در همه دوران فکری انسان، نمادها و نشانهها، مشایعتکننده طرز تفکر انسان بودهاند، اما هیچگاه نتوانستهاند جای درونمایهها را بگیرند. درواقع زبان همراه محرابی برای تفکر انسان بوده و هست، اما این محراب، تنها در بهترین حالت توانسته خدای واقعیت بیرونی را مشایعت کند، اما هیچوقت بر آن منطق نشده و شاید باید باور کنیم که نخواهد شد.
موسیقی تهیهشده برای این نمایشگاه هم درست، نسبتی اینچنین با متن نمایشگاه داشت، این موسیقی بهاندازه رنگها و خطهای تودرتوی نقاشیها پر نبود، بلکه بیشتر همراهی بود، همراهی با بینندگان و نگهبانی یا راهنمایی آنها. این موسیقی به صدای آب شبیه بود، درست به همان میزان که ماهی، مهرابی است برای نماد خدا تا در آن بنشیند، شاید موسیقی نیز محرابی است برای نماد ماهی تا در آن شنا کند.
دالهای تودرتو، لایههای پیدرپی و محرابها در محرابها که در تعقیب خدا هستند.
پژوهشگر هنر