حقوقی که نادیده گرفته می‌شوند

حقوقی که نادیده گرفته می‌شوند
حسن روانشید/ رئیس کمیته بانوان شاغل به خبرنگار رادیو جوان در پیک بامدادی می‌گوید: یک شرکت قطعه ساز بزرگ با دارا بودن هزار نیروی زن شاغل به آن‌ها تأکید کرده است تا زمانی که در این واحد صنعتی کار می‌کنند حق بچه‌دار شدن ندارند! و درست در همین مقطع از زمان مدیران یک کارخانه‌ای شکلات‌سازی همچون همان قطعه ساز که تهدید به اخراج کرده است به دختران شاغل می‌گوید تا زمانی که به ادامه کار علاقه‌مند هستند حق ندارند ازدواج کنند! از سویی خانه‌داری هم یک شغل نیست که حقوق و ساعات کار مشخص داشته باشد تا این موجود ارزشمند تمام 24 ساعت خود را درگیر و وقف آن کند که درنهایت جایگاه عشق و کار مشترکا نادیده گرفته شود. مادری می‌گوید: وقتی خیلی جوان بودم در یک سازمان دولتی استخدام شدم که موقعیت مالی و شغل خوبی داشت اما در سومین سال ازدواجم باردار و صاحب فرزند شدم. شش ماه مرخصی زایمان مثل برق و باد گذشت و من باید بچه‌ام را به مهد می‌سپردم چون هر دو خانواده من و همسرم ساکن شهرستان بودند و ما عملاً کسی را برای نگهداری از کودکمان نداشتیم. آن زمان خبرهای متعددی از مهدهای کودک به گوشم می‌رسید که غذای به‌موقع و کافی به بچه‌ها نمی‌دهند و یا با شربت خواب‌آور خیال خودشان را راحت می‌کنند! بنابراین عطای کار را به لقایش بخشیدم تا هزینه‌های زندگی را گرد کره و خانه‌دار شوم که نتیجه‌اش استعفا بود. نمی‌خواستم وظیفه سنگین بچه‌داری را به مهد بسپارم و به تربیت تلفنی او بپردازم بنابراین پا را روی همه آرزوهایی گذاشتم که می‌توانستم با کار و تلاش حقوق به دست آورم. فرزندم بزرگ و بزرگتر می‌شد و بعضی مسائل را از هم تشخیص می‌داد. حالا معنی بی‌پولی را می‌فهمید که گاهی مجبور بود برای داشتن چیزی تا سر ماه و گرفتن حقوق پدر صبر کند و این امر روح و جسم مرا ذوب می‌کرد زیرا همین فرزندی که کارم را به خاطر او ازدست‌داده بودم امروز مطالبه گر این می‌شد که چرا خانه‌دار شدی تا حالا هشتمان گروی نهمان باشد! شخصاً از انتخابی که بین نگهداری فرزند و خانواده با کار انجام دادم پشیمان نیستم اما بعضی وقت‌ها از حرف‌ها و غرولندهایی که می‌شنوم عجیب قلبم می‌شکند! اکثراً از دیگران که شاغل هستند می‌شنوم «خانه‌داری مال آدم‌های بی‌سواد است» تا بازهم سرکوبی برای راهی که انتخاب کرده‌ام، باشد. حالا دیگر یادم نمی‌آید چند وقت است روز یا شبی را به‌قصد فراغت و استراحت از خانه خارج شده باشم تا به سفر یا گشت‌وگذار بروم زیرا هر صبح زنبیل به دست عازم یکی از میدان‌های نزدیک می‌گردم که به تهیه ارزاق نسبتاً ارزان به‌منظور پخت غذا بپردازم تا زمانی که سفره پهن می‌شود کسی از نبود ترشی و ماست کنار چلو قورمه‌سبزی چپ‌چپ نگاهم نکند! یادم نیست چقدر از عمرم را برای خودم وقت گذاشته‌ام اما می‌دانم محیط خانه را به صورتی اداره کرده‌ام تا کمبود قابل‌توجهی در آن دیده نشود. کسی که تا چند سال پیش همیشه کیفش پر از اسکناس‌های درشت حاصل از حقوق و مزایایی بود که دریافت می‌کرد، امروز دلش خوش است به اینکه با صرفه‌جویی و ارزان خریدن اقلام موردنیاز رقمی پس‌انداز کرده است که با آن حتی نمی‌تواند یک سفر زیارتی برود! من و دیگر زن‌های تحصیلکرده که به دلایلی درآمد شخصی نداریم ناچار هستیم گزینه‌های موردعلاقه خود را با پایین آوردن سطح توقعاتمان جبران کنیم و بگوییم به ما اینگونه نگاه نکنید که چون خانه‌دار هستیم اما بی‌کلاس نخواهیم بود. زن خانه‌دار یک هنرمند و فداکار به تمام معناست که از همه توانایی‌های خود در بیرون از خانه چشم‌پوشی می‌کند تا با قناعت و صرفه‌جویی غمخوار اعضایی باشد که به پشتوانه حضور او در سنگر بیرون فعال‌اند و می‌دانند وقتی برگردند همه امکانات برای فراغت بال آن‌ها آماده است اما جایگاه حقوق این نیروی تمام‌وقت رایگان در کجای پازل زندگی واقع شده تا اینگونه نادیده گرفته شود؟! یک روز در جمعی وقتی پای صحبت مادرها نشسته بودم بحث کنکور پیش آمد و زمانی که فهمیدند دختر من پزشکی دانشگاه تهران را قبول شده پشت چشم نازک کرده و گفتند: مگر می‌شود یک مادر خانه‌دار باشد و فرزندش پزشکی تهران قبول شود؟! آری شد و می‌شود زیرا همان مادری است که از خواب، خوراک و کار و استراحت و گردش خود گذشت تا صرفه‌جویی در اوقات خدماتی خانه را صرف مرتب کردن برنامه‌هایی کند تا فرزندش با خیال راحت به کلاس‌های آموزشی و درس خواندن در سکوت مطلق بپردازد. پدر و همه اهالی این کاشانه سلامت جسم و نفس دارند زیرا مادر خانه قرار است که اجازه نداده تغذیه آن‌ها از طریق غذاهای بیرون تأمین شود و یا برای تمدد اعصاب به مکان‌هایی بروند که هرگز محیط امن و پر آسایش جایی نمی‌شود که مادر با عصاره وجود خود آن را فراهم کرده است و حالا در انتظار مانده تا یکی از فرزندان سری به او بزند و تنها با تلفن حال او را نپرسد. این همان حقوقی است که نادیده گفته می‌شود!
ادامه دارد
ارسال نظر