يک روز در ميلان ٦
در خانههايي که هنوز پلمب نشدهاند نيمهباز است. يکيدرميان ميشود قفسهايي به بزرگي يک اتاق را ديد که خروسهاي قدبلند با چشمان خونگرفته در آن جا خوش کردهاند. ميگويند زخم روي دستوبال بچهها بهخاطر همين خروسهاست که از توي قفس بچهها را نوک زدهاند.
در خانههايي که هنوز پلمب نشدهاند نيمهباز است. يکيدرميان ميشود قفسهايي به بزرگي يک اتاق را ديد که خروسهاي قدبلند با چشمان خونگرفته در آن جا خوش کردهاند. ميگويند زخم روي دستوبال بچهها بهخاطر همين خروسهاست که از توي قفس بچهها را نوک زدهاند.
سالم، يکي از مردهاي ميلان ٦ است. ميگويد مهمترين خروسهاي جنگي لاري و افغانستاني هستند. خروسهاي افغاني گرانتر هستند و بيشتر طرفدار دارند. جوانها شغل اصليشان جنگ بين خروسهاست. جمعه هم جنگ خروسها بود، کمي بالاتر در محله بسکابادي بساط جنگ به راه بود، در زيرزمينهايي که کسي به آنها راه ندارد و برايش بليت ميفروشند. تلاشمان براي رفتن به محل مسابقه بيفايده بود، ترجيعبند حرف همه اين بود: سالم برنميگرديد. اينجا محله قلعهساختمان است، کوچه ميلان ٦. حاشيهنشيني يکي از زخمهاي بزرگ مشهد است. وزارت راه و شهرسازي پيش از اين گفته بود که در ايران ١٩ ميليون حاشيهنشين زندگي ميکنند. حاشيهنشينها گروهي از مردم هستند که براي زندگي بهتر ساکن کلانشهرها ميشوند، اما به دليل مسائل معيشتي و اقتصادي توانايي زندگي و سکناگزيدن در سطح شهرها را ندارند و براي همين به سکونتگاههاي غيررسمي در حاشيه شهرها پناه ميبرند. آنها حتي شغل رسمي نيز ندارند، تکديگري و دستفروشي شغل اصلي آنهاست و بهواسطه اين نوع زندگي، کنشهاي اجتماعي آنها نيز تغيير ميکند. حاشيهنشينها کمتر بومي شهرهايي هستند که در آنها زندگي ميکنند. آنها از يک
سو به دليل عدم تطبيق با محيط شهري و از سوي ديگر بر اثر عوامل پسران شهري از محيطهاي شهري پس زده ميشوند و بهتدريج در کانونهاي بههمپيوسته يا جدا از هم در قسمتهايي از شهر سکنا ميگزينند. محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهري مغاير بوده و مالکيت آن غالبا غصبي است. همچنين آنان از نظر وضعيت فرهنگي و اقتصادي نيز با جمعيت شهري تمايز دارند. حاشيهنشيني در استان خراسان رضوي نيز يکي از معضلات اصلي محسوب ميشود. به گفته تقيزادهخامسي، شهردار مشهد، بزرگترين معضل شهر مشهد حاشيهنشيني ٣٠ درصد از جمعيت اين شهر است که در کل مجاورين که ٣,٥ ميليوننفر هستند اثر گذاشته است. مردم معمولا از شهرستانها و نقاط دور آمدند و در حاشيه شهر مشهد خانههاي غيرقانوني ساختند، بچههايشان به مدرسه ميروند و وضعيت مناسبي ندارند. بعد از انتشار خبر کشتهشدن ندا عليزاده، کودک ششساله افغانستاني، گروه جامعه روزنامه «شرق»، در سفري يکروزه به استان خراسان رضوي، وضعيت حاشيهنشيني در محل وقوع اين قتل را مورد بررسي قرار داد. محل وقوع قتل محلهاي است که به نام قلعهساختمان مشهور است. قلعهساختمان متشکل از چند محله است؛ محلههايي
که آسيبهاي اجتماعي به واضحترين شکل ممکن در آن جمع شدهاند. محلهاي متشکل از بلوچها، فارسیزبانها و افغانستانيها. ميلان ٦ يکي از پرآسيبترين کوچههاي قلعهساختمان است. مهلا گلمکاني، مدير خانه علم جمعيت امام علي است. حالا چهار سال است که جمعيت امام علي در محله قلعهساختمان خدمات مددکاري ارائه ميکند. به گفته گلمکاني، مردم آنها را بهعنوان معلم پذيرفتهاند. او ميگويد: «از نظرشان ما خانممعلمهاي بيکاري هستيم که فقط ميتوانيم درس بدهيم و کار بيشتري هم از ما برنميآيد. توقعي هم از ما ندارند، اما بعد از روزهاي اول که تلاش ميکردند به ما هم مواد بفروشند، ديگر ما را پذيرفتند و رفتوآمد ما هم اينجا آغاز شد. وارد محله هم که بشويد ميبينيد بيشترين متلکي هم که لاتهاي محله به ما ميگويند همين است: باز معلمها اومدند. خاله به ما هم درس ميديد؟ حتي حضورمان در خانهها هم همينقدر است. ممکن است هربار که ما وارد يک خانه ميشويم همهچيز عيان اتفاق بيفتد، يک عده در حال مصرف مواد مخدر باشند، بچهها هم آماده رفتن به محله براي جابهجايي مواد مخدر باشند». در ميانه تمام خانههايي که به دليل فروش مواد مخدر پلمب شدهاند،
تکوتوک خانهای باقي مانده که از پلمب جان سالم بهدر برده. چند خانه متحدالشکل با درهاي سبزرنگ هم وجود دارند که مسئولان جمعيت امام علي ميگويند اينها مسجدهاي اهل تسنن محله است که خودشان درست کردهاند؛ يعني خود اهالي بلوچ منطقه خانههايي را بهعنوان مسجد مشخص کردهاند تا امورات شرعيشان را در آنجا انجام بدهند. از اول تا انتهاي کوچه خبري نيست و تقريبا خلوت است، تکوتوک بچهها پابرهنه از خانه بيرون آمدهاند و دواندوان وارد خانههاي ديگر ميشوند، اينها فروشندههاي کوچک محله هستند، مواد جابهجا ميکنند، در ميزنند، بسته را تحويل ميدهند و در ازايش يا طلبي صاف ميشود يا مواد ديگري به دست بچه داده ميشود يا مبلغي که بتواند يک روز خانواده را بگذراند؛ بچههاي بيشناسنامه، بچههاي ازاينجامانده و ازآنجارانده بدونوطني که غربتي صدايشان ميزنند و وقتي در آغوشت جاي ميگيرند، شبيه همه بچهها هستند، اما با دغدغههاي متفاوت... يکي از آنها اسمش عباد است...، توي بغلم جابهجا ميشود و ميگويد: خاله شناسنامه ميدي بهم؟ در جواب اينکه شناسنامه ميخواهد چهکار، ميگويد: شناسنامه ميخوام که بابام يارانه بگيره... . در يک ساعت
قدمزدن ميان
ميلان٦، مسئولان جمعيت امام علي متوجه ميشوند که خيلي از دانشآموزانشان عروس شدهاند و رفتهاند. زهرا، آرزو و ستاره قبل از عيد از شهر رفتهاند. عباد ميگويد: ستاره و آرزو رفتند شمال، زهرا هم نيشابور... . گلمکاني ميگويد ميانگين سني بچههايي که اينجا ازدواج ميکنند، بين ١٠ تا ١٤ سال است. آنها وقتي به دنيا ميآيند، نامزد ميشوند و يک روز از مدرسه صدايشان ميکنند تا به خانه بخت بروند.
خانه مهدي
عبد را صدا کردهاند تا برايمان تمپو بزند. اينجا خانه مهدي است؛ مرد ٤١سالهاي که با چهار فرزندش بيش از ١٢ سال است ساکن ميلان٦ است. آنها خردهفروشهاي محلهاند. مهدي عکس برادرش را نشانمان ميدهد و ميگويد: چهار ماه پيش در دماوند گم شده، اگر تهران ميرويد برايم پيدايش کنيد. خانه مهدي برق ندارد؛ يک رشته سيم برق از داخل کوچه براي روشن نگهداشتن بخاري و تلويزيون داخل خانه کشيدهاند. از او بهآرامي سراغ همسرش را ميگيريم، پک محکمي به سيگارش ميزند و ميگويد: رفته خانه مشتري... . مهدي يکي از معدود خانوادههايي است که توانسته به کمک جمعيت امام علي براي خانواده شناسنامه بگيرد؛ اما هنوز يارانه آنها وصل نشده است. او ميگويد: خب اگر ميدانستم که شناسنامه به درد نميخورد، اين همه منتظر نميماندم، شناسنامه را بفروشم که برايم سود بيشتري دارد، هي اصرار کرديد شناسنامه بگير به چه دردم خورد؟ بالاي خانه مهدي کوچه ميلان ٦ تمام ميشود؛ همانجايي که ديوارهاي زمينهاي آستان قدس شروع ميشود و تا آخر محله ادامه دارد. از اول قلعه ساختمان تا بعد از قلعه خيابان، معتادها بالاي ديوار ايستادهاند و از صدمتري نگاهمان ميکنند، وقتي عکاس
دوربينش را درميآورد، يکي از کارتنخوابها قبل از پريدن برايش ژست ميگيرد و ميگويد: از ما قاتلهاي جاني عکس بگير تا اعداممان کنند، ميرويم توي زمينهاي امام رضا، اينجا نه مال شماست نه مال کس ديگر، مال امام رضاست. اينجا مال امام است، عکسم را بگير و توي کتابت چاپ کن.
منبع: روزنامه شرق