از بازیگری تا نصب سنگ قبر!
«ابوالفضل نصیریان» از بازی در فیلم و سریالها، دوران اعتیاد تا کسب موفقیت با نصب سنگقبر در بهشت زهرا میگوید
«ابوالفضل نصیریان» از بازی در فیلم و سریالها، دوران اعتیاد تا کسب موفقیت با نصب سنگقبر در بهشت زهرا میگوید
شاید او را در چند سکانس از فیلمها و سریالها دیده باشید و شاید هم نه، اما «ابوالفضل نصیریان» از آن عشق سینماهایی بود که از ١٤ سالگی با آگهی در روزنامه همشهری راهی موسسهای سینمایی شد تا برای بازی در یک فیلم تست دهد. اما درنهایت کار او در سینما از پشت صحنه آغاز شد تا باوجود همه رویاهایش به آنچه از آینده انتظار داشت، به جز چند نقش کوتاه، پیشنهاد دیگری نداشته باشد.
زندگی ابوالفضل اما از آن روزی سخت شد که در اوج جوانی به دام اعتیاد افتاد، دورانی که ٥سال طول کشید، تا درنهایت قید رویاهایش را بزند و برای رویارویی با زندگی واقعی به یک شغل و درآمد جدیتر فکر کند. همین هم شد که رفت به بهشت زهرا تا پی کار آبا و اجدادیشان را بگیرد. این روزها ابوالفضل، نصاب سنگقبر شده و در گفتوگویی که با او داشتم زندگی پرفراز و نشیب، عبرتآموز و خواندنیاش را با هم مرور کردیم.
همیشه خواندن مطالبی برای من جذاب است که در همان ابتدا، سنوسال و شخصیت نقش اول داستان به خواننده معرفی میشود. برای همین نخستین سوالم بیوگرافی شماست. چندسال دارید و تحصیلاتتان چیست؟
من متولد سال ١٣٦٤ و دیپلمه هستم. راستش چون عشق سینما و بازیگری بودم، اصلا درس خواندن را دوست نداشتم و دیپلم را هم به زور پدرم گرفتم. همان روزی هم که مدرک دیپلمم را گرفتم، رفتم و به او گفتم پدرجان این دیپلم خدمت شما و دیگر اصرار به ادامه تحصیل نکن! من درس خواندن را دوست ندارم.
آقای نصیریان این گفتوگو سه بخش دارد. بخش نخست مربوط میشود به ورود شما به دنیای بازیگری. چه شد که درستان را ادامه ندادید و وارد سینما شدید؟
من از کودکی عاشق بازیگری بودم، یعنی این موضوع برای من رویا بود، تا اینکه وقتی ١٤سالم شد در روزنامه آگهی که برای یک پروژه سینمایی از نابازیگران دعوت به همکاری کرده بود، توجهم را جلب کرد. برای تست دادن به این موسسه رفتم، اما قبول نشدم، ولی همین آشنایی من با عوامل باعث شد در پشت صحنه کارهای تدارکات و صدابرداری بگیرم. بعدش هم یکی در میان درس میخواندم و سر اینجور کارها میرفتم تا اینکه بعد از چندسال پیشنهاد نقشهای کوتاه گرفتم و تا به حال در چند سکانس از فیلمها و سریالها کار کردم.
چه نقشهایی؟
در اکثر فیلمها نقشهای خلاف را بازی کردم.
چه فیلمها و سریالهایی بود؟
نخستین کارم سریال راه در رو به کارگردانی سعید آقاخانی بود. یکی دیگر از کارهایم بازی در کار آقای مسعود اوجانی و سریال آمین از منوچهر هادی است. یک فیلم هم به کارگردانی محمد کرمانشاهی ساخته شد که حتی به جشنواره فیلم مسکو رفت و در آن فیلم هم من نقش خلاف فیلم را بازی کردم.
گفتید بیشتر نقشهایی که بازی کردهاید، نقشهای منفی بوده است. چرا این نوع نقشها به شما پیشنهاد میشد؟
هم بهخاطر چهرهام و هم بهخاطر تن صدایم کارگردانها نقشهای منفی را به من میدادند.
حوزه سینما را تا کجا ادامه دادی؟
بعد از چند سال کارکردن در حوزه سینما، یک دفتر سینمایی برای جذب و معرفی هنروران باز کردم، اما این کار پول چندانی نداشت. دو سال پیش که تصمیم گرفتم ازدواج کنم، موضوع درآمد برای من جدیتر شد و وقتی ازدواج کردم از لحاظ مالی به مشکل خوردم. تهیهکنندهها پول نمیدادند و هزینه اجاره دفتر با درآمدم جور درنمیآمد، دست آخر هم دفتر را جمع کردم و با پدرم که در کار فروش سنگقبر بود، شریک شدم.
وقتی به خواستگاری رفتید، به خانواده همسرتان گفتید شغلتان چیست؟
گفتم کارم سینماست، عاشق بازیگری هستم و در گوشه و کنار فعالیت میکنم. همسرم هم مشکلی نداشت، اما مسائل مالی اذیتم کرد و مجبور شدم شغلم را تغییر دهم.
همسرتان شما را بهعنوان یک بازیگر و هنرور قبول کرده بود. اما شما یک تغییر شغل ١٨٠ درجهای داشتید و از حوزه هنر و سینما وارد کار فروش سنگقبر شدید. میخواهم بدانم همسرتان با این موضوع مشکلی پیدا نکرد؟
نه مشکلی بین ما پیش نیامد و گفت هر کاری که خودت صلاح میدانی انجام بده.
خیلی از بازیگران از بازی در نقشها و سکانسهای کوتاه شروع کردند و کمکم نقش اول را هم گرفتهاند. چرا این اتفاق برای شما نیفتاد؟
راستش شاید این بخش از زندگی تقصیر خودم بود. من یک آدم رویایی بودم و همین موضوع باعث شد درست در ١٨سالگی و قبل از خدمت سربازی امتحان سختی را پس دهم. داشتن دوستان ناباب و رویاهایم با هم گره خورد و باعث شد مواد را امتحان کنم و درگیر اعتیاد شوم، آن هم اعتیاد به هرویین! یعنی آن زمان من بیشتر در رویا زندگی میکردم تا واقعیت، هرویین من را به دنیای دیگری میبرد و اوایل که مصرفش میکردم خودم را به این رویاها نزدیکتر میدیدم.
با کمک چند کارگردان اعتیادم را ترک کردم
فکر میکنم از همین نقطه است که بخش دوم گفتوگوی ما شروع میشود. میخواهم از روزهای درگیر شدن به اعتیاد بگویید. دورانی که میدانم شما را برای ٥سال تمام درگیر مسیر سختی کرد.
اوایل که هرویین مصرف کردم، حال عجیبی به من دست داد، اما باید بگویم ٥سال این کار را ادامه دادم تا یکبار دیگر آن حال اول را تجربه کنم! اما نشد که نشد! اصلا اعتیاد همین است، یعنی هرچه جلوتر میروی فقط بیشتر غرق میشوی! خانوادهام قبول نمیکردند که پسرشان معتاد شده باشد، به همین خاطر در این دوران از خانه هم فرار کردم.
اعتیاد را با هرویین شروع کردید! نمیدانستید که این مواد چیست و چه عواقبی دارد؟
راستش من ورزشکار و حتی شاگرد ارشد باشگاه بودم. اما آن شب وقتی در دورهمی که با دوستانم داشتم مواد را به من تعارف کردند، فکر نمیکردم با ٩٠ کیلو وزن و رویای قهرمانی و سوپراستارشدن درگیر ماجرای اعتیاد شوم! اصلا آگاهی نداشتم، فکر میکردم همه میدانند که من خیلی آدم زرنگی هستم و امکان ندارد به دام اعتیاد بیفتم. فقط میخواستم خودی نشان دهم!
دوران اعتیادتان در فیلم و سریالها بازی هم میکردید؟
بله، اوایل اجبار به مصرف بودم. یک روز چند کارگردانی که خودشان هم تجربه اعتیاد و ترککردن را داشتند، من را کنار کشیدند و خیلی با من صحبت کردند. آنها میگفتند ما با جلسههای «N.A» پاک شدیم، بیا تو را هم معرفی کنیم تا مواد را کنار بگذاری. اما بههرحال تا این حرفها در من اثر کند، باز هم زمان برد.
وقتی به خواستگاری رفتید به همسرتان گفتید که قبلا اعتیاد داشتهاید؟
بله، با او در میان گذاشتم، اما به خانوادهاش چیزی نگفتیم، ولی بههرحال بعد از انتشار این گفتوگو ممکن است خیلیها هم که نمیدانستند، بفهمند! اما من حالا پاکم و اگر بازگویی سرگذشتم در یک خواننده هم اثر مثبت بگذارد، ابایی از گفتنش ندارم.
چه زمانی تصمیم گرفتید هرویین را ترک کنید؟
وقتی با واقعیت زندگی روبهرو شدم! یکی از کارگردانان که نمیتوانم اسمش را بگویم، مدت زیادی بود که تلاش میکرد من را ترک دهد و راجع به زندگی و قشنگیهایش با من حرف میزد. کمکم حس کردم زندگی را دوست دارم، اما از دستش دادهام. دیگر نه آن ابوالفضل قدیم با ٩٠کیلو وزن بودم و نه چهرهای برایم مانده بود تا رویای سوپراستار شدنم را محقق کنم! پشیمانی سراغم آمده بود و درنهایت تصمیم گرفتم مواد را کنار بگذارم. ٦ماه به کمپ ترک اعتیاد رفتم و با تمام سختیها و دردی که کشیدم، بالاخره هرویین را ترک کردم و الان حدود ٥سالونیم است که پاکم.
بخش سوم گفتوگوی ما مربوط میشود به شغل فعلی شما. از کار فروش سنگقبر بگویید.
وقتی وارد این کار شدم پدرم مغازه داشت و ما سنگقبر میفروختیم. ولی بعد از مدتی مغازه پدریام افتاد دست ورثه و درنهایت عمههایم آنجا را از ما گرفتند. الان مغازهای ندارم و پدرم خانهنشین شد. حالا من اصطلاحا کارگرِ کارگرها شدم و بنایی و معماری سنگقبرهای بهشت زهرا را انجام میدهم. درواقع سنگقبر را مثل یک پازل روی خاک میچینم و نصب میکنم. البته چون ما از قدیم در کار فروش سنگ بودیم هنوز هم عدهای که از قدیم ما را میشناسند برای خرید سنگقبر به ما زنگ میزنند و ما هم باواسطه به آنها سنگ میفروشیم.
در چندسال اخیر گزارشها و خبرهایی از فروش سنگقبر منتشر شد که نشان میداد این کار پردرآمد است. شما که در این حوزه فعالیت میکنید بازار کار را چطور میبینید؟
قدیم که تعداد فروشندهها کمتر بود و در واقع، دست کم بود این کار سود داشت. ولی الان وضع فرق کرده. قبلا وقتی مشتری به ما مراجعه میکرد قیمت را ما تعیین میکردیم یعنی بعضی وقتها از یک سنگقبر ٥٠ درصدش به جیب فروشنده میرفت اما الان آن قدر تعداد مغازههای سنگقبر فروشی زیاد شده و رقابت به وجود آمده که دیگر مثل سابق پردرآمد نیست.
فروش سنگقبر بازار سیاه هم دارد؟
نه بازار سیاه ندارد اما رقابتها باعث چالش در این حوزه شده است. مثلا الان بعضی از فروشندهها سنگقبر ارزان میفروشند اما درواقع این سنگها سنگهای ایراددار یا اصطلاحا شالدار هستند که بعد از مدتی باز میشوند و از بین میروند. اما خب مشتریها که این چیزها را نمیدانند و چون جیبشان خالی است میخواهند فقط چهلم و سال رد شود بنابراین وقتی میبینند فروشندهای سنگ را ارزانتر میفروشد به سراغ او میروند که به نظرم من این کار دزدی و کلاهبرداری است.
به این دلیل که فروش سنگ مزار شغلی است که هم پدربزرگ و هم پدرتان در آن بودهاند و به همین واسطه شما هم با این کار آشنایی زیادی دارید. میخواهم بدانم کیفیت و طراحیهای سنگقبرهای جدید چه تفاوتی با چند دهه گذشته پیدا کرده است؟
چند دهه گذشته بیشتر سنگهایی که جنسشان آهکی بود برای سنگقبر استفاده میشد و معمولا طرح گل روی آنها کنده میشد. ولی از دهه گذشته بیشتر سنگهای گرانیتی مورد توجه قرار گرفت و همزمان با آن ابزار برش و حکاکی روی این نوع سنگ هم به بازار آمد.
سنگها ایرانی هستند یا خارجی؟
از چندسال پیش چین سنگهایی به نام سنگهای برزیلی و نانو وارد بازار ایران کرد. بنابراین الان هر دو نوع سنگ ایرانی و خارجی در بازار وجود دارد.
پس چین بازار سنگقبر در ایران را هم گرفته است. مردم از کدام نوع بیشتر استقبال میکنند؟
از لحاظ ارزانی بیشتر سنگهای نطنز مورد استفاده قرار میگیرند اما از لحاظ قشنگی و زیبایی مردم از سنگهای چینی استقبال میکنند.
اینروزها از برگزاری مراسم عزاداری و تشریفات در پذیرایی از میهمانان نشان میدهد سبک زندگی مردم تغییر کرده است. این موضوع در انتخاب و سفارش سنگقبرها چه تاثیری گذاشته است؟
90 درصد مشتریها میخواهند سنگقبر عزیزانشان از سنگقبرهای اطراف شیکتر باشد. خیلی وقتها مشتریها به من میگویند «هزینه بیشتری میکنیم اما کار تک میخواهیم. یعنی سنگقبر خودش را در این قطعه خوب نشان دهد!»
یک سنگقبری که کارش تک باشد و اصطلاحا بخواهد در میان سنگقبرهای دیگر توجه بیشتری را به خودش جلب کند، چقدر آب میخورد؟
بین ١٠میلیون تا ١٠٠میلیون تومان قیمت دارند. ولی باور کنید با اینکه فروش و نصب سنگهای گرانقیمتتر سود بیشتری برای ما دارد اما همیشه به مشتریهایم پیشنهاد میدهم سنگ ارزانتری بگیرید و به جای این همه هزینه، مابقیاش را به یک نیازمند کمک کنید؛ که البته تا به حال مشتری هم این حرف ما را گوش نداده است!
گرانترین سنگقبر چیست؟
سنگ مرمر صورتی گرانترین و کمیابترین سنگقبر است. حدود ١٠ تا ٢٠ سانت قطر دارد و حتی خامش ٥٠میلیون تومان است و برای قبر حدود ١٠٠میلیون تومان فروش میرود. بههرحال این نوع سنگ مشتریهای خاص خودش را دارد و طبیعتا از طبقه اجتماعی مرفه و ساکنان بالای شهر تهران هستند.
جوان یا پیر بودن کسی که فوت شده در نوع سفارش مشتری تاثیرگذار است؟
معمولا خانوادههای عزادار روی فوت یک فرد جوان حساستر هستند و اگر میت جوان باشد سنگقبر بهتری را انتخاب میکنند.
آقای نصیریان شما هر روز در محیط کاری مثل قبرستان مرگومیر میبینید. محیطی که مدام صدای گریه میآید، فضایش غمانگیز است و بههرحال هر روز در محیط کاری شادی نیست، این موضوع روی روحیهتان تأثیر نگذاشته است؟
صددرصد تاثیرگذار است. ببینید اوایل وقتی مشتریها میآمدند و سنگقبر عزیزانشان را از ما تحویل میگرفتند تا چشمشان به سنگقبر میافتاد میزدند زیر گریه، من هم بعضیوقتها بغضم میگرفت و گاهی پابهپایشان اشک میریختم. الان هم در محیط بهشتزهرا گاهی از گریه و نالههای عزاداران اشکم سرازیر میشود. اما این کار یک بدی دارد. بدیاش هم این است که کمکم مقوله مرگ برایم عادی شد و دیگر مثل سابق احساساتی نمیشوم. در کل فکر میکنم وقتی آدمیزاد به یک چیزهایی عادت میکند دیگر قبح یا ترس ماجرا برایش ریخته میشود. یعنی مردم از مرگ میترسند و شاید به همین دلیل کمتر گناه کنند اما من در میان اطرافیانم میبینم که آنقدر مرگ برایشان عادی شده که فکر نمیکنند یکروز قرار است سنگقبر خودشان را هم بگذارند!
برای شخصیت و درون شما هم این اتفاق افتاده است؟! منظورم این است که وقتی مرگ و میر جلوی چشم شما به امری روزمره و عادی تبدیل شد، چه تغییری در شما اتفاق افتاد؟
راستش مدتی است که حس میکنم یک مقدار سنگدل شدهام. به همین دلیل چند روز پیش با همسرم به یک کتابفروشی رفتیم و من یک کتابی که در رابطه با اتفاقات پس از مرگ بود را خریدم. اتفاقا همسرم پرسید که چرا این کتاب را میخری؟! گفتم آنقدر با مقوله مرگ سر و کار پیدا کردم که دیگر برایم عادی شده و برای همین حس میکنم نیاز دارم که از زاویه دیگری به مرگ نگاه کنم!
سختی کارتان چیست؟
من در این ٢سالی که وارد این کار شدهام حدود ١٠ کیلو وزن کم کردهام. در سرما باید بلرزیم و زیر آفتاب هم باید کار کنیم. از طرف دیگر تراش دادن سنگها برای حکاکی یکی از سختترین بخشهای کار است. چون خاک زیادی دارد ریههای من به خاطر همین کار به شدت آسیب دیده و به همین دلیل مدام سرفه میکنم. پدربزرگ من هم که در این کار بود آخر عمرش به شدت سرفه میکرد و دست آخر هم به خاطر مشکل ریوی از دنیا رفت. خاک گرانیت از سم هم خطرناکتر است، الان ابزار زنهای این نوع سنگ بیشتر کارگران افغان هستند که نه بیمهای دارند و نه مزد آنچنانی.
شبها هم در قبرستان کار میکنید؟
بله، بعضی وقتها اگر کارمان زیاد باشد و سرمان شلوغ شود ممکن است تا نصفه شب هم بالای سر قبرها سنگقبر نصب کنم.
قبرستان در شب ترس ندارد؟
من تا این سن که رسیدهام بیشتر از آدم زنده میترسم تا مرده!(باخنده) البته بههرحال قبرستان خوف دارد اما من دیگر عادت کردهام.
شما در حوزه سینما سرخورده شدهاید اما هنوز هم عاشق بازیگری هستید. با این سختیهایی که از محیط کار در قبرستان تعریف میکنید، دلتان نمیخواهد یک بار دیگر شانستان را امتحان کنید و به دنیای سینما برگردید؟
راستش مسأله مالی اذیتم میکند. من از ١٤سالگی زندگی و آیندهام را برای این کار گذاشتم و حتی درس نخواندم اما آخرش چه شد؟! درست است من هنوز عاشق سینما و بازیگری هستم اما توان اینکه دوباره این کار را از صفر شروع کنم ندارم. الان هم هنوز بعضی از دوستان و همکاران سینماییام برای نقشهای کوتاه با من تماس میگیرند اما هر چه فکر میکنم اگر برای دو روز هم برای فیلمبرداری آفیش شوم و قبرستان را رها کنم از درآمدم خیلی عقب میافتم.
آقای نصیریان خیلی از پزشکان میگویند اعتیاد آن هم به مواد خطرناکی مثل هرویین یا شیشه باعث تخریب سلولهای مغزی میشود. شما گفتید ٥سالونیم است که پاک شدهاید. اما میخواهم بدانم عوارض اعتیاد در شما اثر نگذاشته است؟
راستش اوایل چرا، خیلی زود عصبانی میشدم. ولی الان خیلی آرام شدهام و با مشکلات بیشتر کنار میآیم. هر اتفاقی که در طول روز میافتد میگویم خواست خدا بوده است.
شما هر روز سنگقبر مردگان را نصب میکنید کسانی که ممکن است چند روز یا چند هفته قبلتر، زنده بودند. اگر روز مرگ شما فرا برسد، دوست دارید روی سنگقبرتان چه بنویسند؟
شعری از سهراب سپهری که میگوید:
به سراغ من اگر ميآييد
نرم و آهسته بياييد
مبادا كه ترك بردارد
چينی نازک تنهايي من!
منبع: روزنامه شهروند