از جرقه تحصن 10 روزه تا شعلههای پیروزی
با حماسه پنج رمضان، بازار مبارزههای فعالان انقلابی داغ شد و اولین گامهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی برداشته شد
5 روز قبل از ماه مبارک رمضان ساواک به منزل آیتالله طاهری حمله و ایشان را دستگیر میکند، فردای آن روز بازاریان به این فکر میافتند که بایستی تحصن یا راهپیمایی راه بیندازند و فضایی را ایجاد کنند که مردم از دستگیری آیتالله طاهری باخبر شوند. محمود نباتی نژاد از مبارزانی است که آن روزها را به خاطر میآورد، روزهایی که مردم عزمشان را جزم کرده بودند تا انقلابی رقم بزنند که بر پایه اسلام باشد: «بازاریان بازار را بستند و در مدرسه صدر بازار، تجمعی را صورت دادند و مردم را آگاه نمودند. سپس برای آزادی آیتالله طاهری به منزل آیتالله خادمی رفتند و از ایشان خواستند که با ساواک و شهربانی تماس بگیرد. آیتالله خادمی تماس گرفت ولی آنها گفته بودند باید با تهران هماهنگ شود و بهانههایی ازایندست و سرانجام این کار را انجام ندادند. دوستانی که از بازار جمع شده بودند، گفتند ما در منزل آیتالله خادمی میمانیم و تحصن میکنیم تا این کار عملی بشود.» 10 روز بهصورت شبانهروز، مردم در منزل آیتالله خادمی ماندند، در منزل ایشان تدارکاتی ازجمله فرش، چادر و آشپزخانه به راه افتاد. از پنج روز قبل از ماه مبارک رمضان آغاز و تا شب پنجم ماه رمضان ادامه یافت: «گروهی از تهران آمدند تا این تحصن را برهم بزنند اما نتوانستند؛ بنابراین حکومتنظامی برقرار کردند که منجر به درگیری شد. در شب پنجم رمضان به منزل آیتالله خادمی حمله کردند و تعدادی زخمی، مجروح و 2 نفر کشته شدند و این تحصن را برهم زدند.» از آن روز حکومتنظامی در ایران از اصفهان آغاز شد و کمکم در کل کشور ادامه پیدا کرد و در ادامه بازار مبارزات فعالان انقلابی داغ و منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد. نباتی نژاد در کنار دیگر دوستان برنامهریزیهای لازم را انجام میدادند تا آنچه را جزو خواستههای مردم میدانستند عملی کنند: «دوستانی چون پرورش، سالک و دیگر دوستان در جوار منزل آیتالله خادمی ستادی را تشکیل داده بودند و برنامه را هدایت میکردند و من هم در خدمت دوستان بودم.» در شب آخر که متوجه میشوند نیروهای نظامی قرار است، حمله کنند برای متفرق کردن مردم به نباتی نژاد دستور داده میشود که در بین مردم برود و شعار دهد: «جمعیت در خانه و بنبست آیتالله خادمی غلغله میزد. من مأمور شدم که به داخل جمعیت بروم و مرگ بر شاه بگویم تا مردم متفرق شوند. وقتی مرگ بر شاه گفتم، مردم فکر کردند من جزو افراد نفوذی هستم، بر سر من ریخته و کتک مفصلی خوردم. چراکه مردم معترض بودند وقتی در بلندگوها اعلامشده که شعارهای تند ندهید و فقط درود بر خمینی بگویید. چرا شما سرپیچی کردی؟ درصورتیکه من مأمور بودم این شعار را بدهم و جو را تغییر دهم.»