آیا اصفهان «روستای نصف جهان» است؟

این روزها در فضای رسانه‌ای اصفهان حرف بر سر این است که آیا اصفهان «روستای نصف‌جهان» است یا خیر؟!

 آیا اصفهان «روستای نصف جهان» است؟

این بحث‌ها از آنجا بالا گرفت که محسن رنانی، استاد دانشگاه و عضو هیئت‌علمی دانشگاه اصفهان و از چهره‌های اقتصادی کشور به نوشته‌اش در گذشته اشاره می‌کند که اصفهان را یک روستا خطاب می‌کند. رنانی پس از انتخابات ریاست‌جمهوری و از ترکیب رأی‌ها به همان مقاله‌اش اشاره کرده و نوشته: «در آنجا به‌گونه‌ای فراخ نشان داده بودم که چگونه ساختار و بافتار این شهر از هر چهار منظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، هنوز رنگ روستا دارد: در خود فرورفته است؛ ساکن است؛ به خود مشغول است؛ قبیله - باز است؛ تا زانو در گِلِ سنت زمین‌گیر شده است؛ افق نگاهش کوتاه است و صحنه بازی‌اش تنگ است؛ تکان می‌خوری به درودیوار برمی‌خوری و صدای عده‌ای درمی‌آید.»  من در این سرمقاله نمی‌خواهم تمام صحبت‌های این استاد دانشگاه را رد یا تأیید کنم. اما شاید بتوان گفت تنها با یک دوره از ترکیب آرای مردم یا نگاه به یک مقطع تاریخی اصفهان نمی‌توان به این قضاوت رسید که اصفهان شهر است یا روستا.

 اصفهانی که روزهای پرشکوه صفوی را تجربه کرده، درهمان دوران و یا در دیگر ادوار تاریخی روزهای سیاهی را هم از سر گذرانده است و تاریخش مانند هر شهر و دیار دیگری در این دنیا پر از صفحات سیاه‌وسفید و فراز و نشیب‌هاست.

اما مگر می‌شود به‌صرف بیان همان نقطه‌های تاریک و تصمیم‌های غلط چه توسط مردمان آن زمان یا حاکمانشان بگوییم این شهر و مردمانشان روستاییانی هستند که نمی‌خواهند طعم شیرین توسعه شهری را بچشند و از بند سنت خارج شوند و افق‌های تازه‌ای را پیش پای خود و شهرشان ببینند. یا رهاشدن از سنت‌ها چه‌قدر می‌تواند بد باشد و چه میزان دورشدن از فرهنگ‌ها، سنت‌ها می‌تواند به یک جامعه ضربه بزند؟

 اگر امروز از ۴۹ درصد از مردم اصفهان که پای صندوق‌های رأی رفتند با یک اختلاف چند درصدی به گزینه‌ای رأی دادند که شاید با نظر برخی مطابقت نداشت یا مطابق رئیس‌جمهوری که منتخب نشد می‌توان یک نصف‌جهان را روستا نامید و مردمش را روستانشین؟! اصفهانی‌ها در دوران گذشته به خاتمی و روحانی هم بالاترین رأی را دادند. آیا آن زمان توسعه‌طلب و شهری بودند و سه سال پیش تابه‌حال باز پای در گل سنت فرو بردند؟  این که بخواهیم مشکلاتی که در اصفهان هست و متأسفانه در دولت‌های مختلف به شکل‌های گوناگون و با تصمیم دولتمردان ایجاد شده را پای مردم بنویسیم نقطه‌ای است که به خطا خواهیم رفت. مردم اصفهان بارها به‌خاطر زاینده رودی که از آنها دریغ شده در بستر رودخانه رفته‌اند و اعتراض کرده‌اند. شاید بی‌نظیرترین و بزرگ‌ترین اعتراض مردمی محیط زیستی در همین چند سال پیش در اصفهان شکل گرفت که تا پیش‌ازاین سابقه نداشته است. هشتگ #زاینده_رود_من_کو و هشتگ‌های دیگری درباره اصفهان و زاینده‌رود جزو هشتگ‌های پربازدید و ترند در توییتر، اینستاگرام و دیگر شبکه‌های مجازی است. اصفهانی‌ها در عین نجابت و وقار همیشه خواسته‌هایشان را مطالبه کرده‌اند؛ اما اینکه دولت‌ها وعده می‌دهند و خلف وعده می‌کنند آیا نشان از روستایی بودن مردم است یا انتظار بالاتری هست؟  اما برخی از اشاره‌هایی که در این یادداشت به چشم می‌خورد واقعیت امروز اصفهان است که آن هم نه از سر نخواستن مردم؛ بلکه از سر بی‌تدبیری مدیرانی است که بر کرسی‌های شهر نشسته‌اند. اینکه بگوییم در این شهر هیچ کنسرتی برگزار نمی‌شود و یا تئاتری روی صحنه نمی‌رود شاید غلط باشد، اما آیا در اصفهان سالن‌های مناسب و درخور شأن مردم اصفهان وجود دارد؟ چرا هنوز مدیران شهری نتوانستند به وعده پردیس تئاتر اصفهان جامه عمل بپوشانند. اصفهانی که روزگاری آن‌قدر تئاترش معروف و زبانزد بود که صادق هدایت را به‌خاطر دیدن یک تئاتر به این شهر می‌کشاند چرا الان باید از فقدان سالن‌های مناسب رنج ببرد؟

اینکه برخی کنسرت‌ها در این شهر برگزار نمی‌شود هم نه از عدم استقبال مردم که از سر اعمال سلیقه است که باتوجه‌به کسب مجوز از وزارت ارشاد باز یک مسئول چون سلیقه‌اش نیست اجازه برگزاری آن را نمی‌دهد.  وقتی در شهری که ظرفیت‌های بزرگی برای برگزاری رویدادهای مختلف را دارد؛ اما شهرداری و دستگاه‌های متولی از بیم نقد عده‌ای از برگزاری آنها چشم می‌پوشند و مدیری که رویدادمحور است را تغییر می‌دهد که حتی دیگر شاهد رویدادهای مذهبی فاخر در شهر نباشیم باید این مسئله را به‌پای شهروندان نوشت؟ اگر رویدادی در شهر برگزار نشود کجا شهروندان باید تمرین مشارکت کنند؟

 اینکه چه شده شهری که شاردن فرانسوی اصفهان را از لندن که ۲۶ سال در آن سکونت داشته بهتر می‌داند، در روزگاری مورد هجوم قرار گرفته یا در روزگاری حاکمی بی‌خرد تیشه بر تمدن و تاریخ آن گذاشته یا حالا با چالش‌هایی درگیر است و بیم فرونشست در آن بیش‌ازپیش است چیزی است که باید برگشت و به جفایی که در طول تاریخ به آن شده نگریست و مردم هر زمان را در همان زمان و موقعیت قضاوت کرد. اما اینکه اصفهان در پی همه این رخدادها باز هم توانسته در کنار توسعه خود، تاروپود سنت‌ها و فرهنگ‌های اصیل خود را  نیز حفظ کند اصلی است که نمی‌توان کتمان کرد.

 باز به ابتدای این یادداشت برمی‌گردم. مطمئناً همه کسانی که در اصفهان زندگی می‌کنند و با تمام زمینه‌هایی که برایشان بوده و هست که از این شهر بروند، مانند برخی از افرادی که از خاک این شهر به جایگاهی رسیدند، رفته‌اند و پشت سرشان را نگاه نکرده‌اند، افرادی هم مانند رنانی‌ها مانده‌اند و دلسوزانه نقد می‌کنند. اما می‌توان نقد کرد، تحلیل کرد و راه‌حل پیدا کرد. همه نگاه‌ها را جمع کرد و بدون برچسب‌زدن یا نگاه سیاسی و جناحی، بافتار اصفهان را از هر چهار منظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رشد داد.

 

ارسال نظر