فرهنگ فراموششده، حفاظت ازدسترفته
نوروز، فصل سفر است؛ فصل دیدن زیباییهای ایران و آشنایی بافرهنگ و آدابورسوم این مرز پر گوهر. اما نوروز امسال برای میراث طبیعی و تاریخی ایران گران تمام شد. از شمال تا جنوب از مازندران تا هرمز و شیراز و اصفهان؛ همگی از رفتار برخی از مسافران آسیب دیدند

نوروز، فصل سفر است؛ فصل دیدن زیباییهای ایران و آشنایی بافرهنگ و آدابورسوم این مرز پر گوهر. اما نوروز امسال برای میراث طبیعی و تاریخی ایران گران تمام شد. از شمال تا جنوب از مازندران تا هرمز و شیراز و اصفهان؛ همگی از رفتار برخی از مسافران آسیب دیدند. جزیره هرمز با خاک سرخ و جادوییاش، فقط تحسین نشد؛ دستها دراز شد، خاکها را برداشتند، و تکههایی از جزیره را با خود به خانه بردند، سیوسهپل، این شکوه خاموش زایندهرود، شاهد یادگاریهایی بود که برخی مسافران نوروزی بر پیکرش حک کردند؛ دوربین به دستها روی سکوهای تخت جمشید ایستادند و عکس یادگاری گرفتند، زبالههای رها شده مردم در جنگلها و سواحل شمال، چهره طبیعت را زشت و آلودگی را بیشتر کرد و خلأهای قانونی، نظارتی و فرهنگی بازهم خودشان را در سفرهای نوروزی نشان دادند. آییننامههای حفظ محیطزیست، قوانین میراث فرهنگی، مقررات گردشگری، همه هستند. اما تجربه نشان داده است که بودن قانون، به معنای اجرا شدن آن نیست. خاک هرمز بهراحتی در کیسهها ریخته شد و سیوسهپل بیصدا خطخطی شد، چون کسی نبود که جلوی این اتفاقها را بگیرد و نظارت و جریمهای وجود نداشت.
مردم ایران بیفرهنگ نیستند، آموزش ندیدهاند. گردشگران ایرانی، عاشق زیباییهای کشورشان هستند، اما گاهی نمیدانند چطور با این عشق رفتار کنند. وقتی آموزش و نظارتی در کار نباشد، وقتی احترام به طبیعت و تاریخ فقط در شعارها خلاصه شود، حاصلش همین میشود: جزیرهای که ذره، ذره از دست میرود و پلی که ترکهایش دیگر فقط بهخاطر گذر زمان نیست.
در میان تمام این اتفاقات، نکتهای تلخی خودش را نشان میدهد: برای برخی حوزهها، همیشه نیرو هست، وقت و هزینه برای نظارت دقیق هست. کافی است کمی در خیابان قدم بزنید تا ببینید مراقبت از برخی ارزشها چقدر جدی و بیاغماض پیگیری میشود. اما برای حفظ خاکی که هزاران سال رنگش را از دل زمین گرفته، یا پلی که بخشی از هویت فرهنگی ماست، نه نیروی حفاظتی و انتظامی به چشم میخورد و نه عزمی راسخ.
گویی که تاریخ و جغرافیای ما، فقط در ظاهر ارزشمند است. گویی میراث طبیعی و فرهنگی، تنها تا زمانی اهمیت دارد که دردسری ایجاد نکند. هیچ نیروی حفاظتی و انتظامی مشخصی در هرمز نبود تا مسافران را راهنمایی کند یا از خاک ارزشمند این سرزمین حفاظت کند. هیچ تیمی نبود که پای سیوسهپل بایستد و جلوی چاقوها و خودکارهایی را که بر تن میراث تاریخی این مملکت کشیده میشود را بگیرد. اراده جدیای در کار نبود که چندین دوربین نظارتی ساده، رفتارهای مخرب را ثبت کند و با جریمه و فراخواندن متخلفان و وندالیسم ها ، مانع از تکرارش شود.
از طرفی نمیتوان تمام تقصیرها را به گردن مسئولان و دستگاههای نظارتی انداخت. این داستان، نتیجه یک غفلت جمعی است. سالهاست که آموزش حفاظت از محیطزیست و حفاظت از میراث تاریخی و جغرافیایی در مدارس جدی گرفته نمیشود. سالهاست که گردشگری در ایران بدون پیوست فرهنگی توسعهیافته. سالهاست که سفر رفتن، یعنی فقط دیدن و عکسگرفتن؛ نه فهمیدن و احترامگذاشتن.
اما هنوز دیر نشده. اگر بخواهیم، میتوانیم از این تلخی، درس بگیریم. آموزش گردشگری مسئولانه باید از همین امروز جدی گرفته شود؛ از مدرسهها، از رسانهها، از همین تورهای ساده نوروزی که تعدادشان روزبهروز در حال افزایش است. باید راهنمایان گردشگری تربیت شوند که قبل از بردن مسافران به دل طبیعت یا تاریخ، احترام به این مکانها و شیوه درست رفتار در این مکانها را آموزش دهند.
نیروهای حفاظتی برای میراث طبیعی و تاریخی بیشتر از قبل به کار گرفته شوند، نصب دوربینهای نظارتی، تعریف جریمههای مشخص و سنگین و اجرای آنها، بخشی از این راهکارهاست و البته، همه مردم باید احساس مسئولیت کنند و خودشان را مسئول وجببهوجب خاک این سرزمین و بناها و میراث ارزشمندش بدانند.
اگر امروز دستبهکار نشویم، شاید فردا فقط حسرتی برایمان بماند؛ حسرت دیدن چیزهایی که زمانی داشتیم اما با بیتوجهی آنها را از دست دادیم.