گزارشی درباره بازی پنهان با روان مردم، خستگی دیجیتال و سرنوشت نامعلوم اینترنت در ایران
اینترنت؛ شیشه ترکخوردهای در دست ما
وقتی برای یک پیام ساده باید فیلترشکن روشن کنیم، برنامهها را چند بار ببندیم و باز کنیم، و در پایان، گوشیمان داغ شود، باتری خالی کند و ما هنوز «آنلاین» نشده باشیم؛ یعنی چیزی در زیر پوست شهر درست کار نمیکند.

اصفهان امروز_شهرزاد فلاح : وقتی برای یک پیام ساده باید فیلترشکن روشن کنیم، برنامهها را چند بار ببندیم و باز کنیم، و در پایان، گوشیمان داغ شود، باتری خالی کند و ما هنوز «آنلاین» نشده باشیم؛ یعنی چیزی در زیر پوست شهر درست کار نمیکند.
دیگر اینترنت فقط قطع و وصل نمیشود؛ زندگی ماست که هر روز در خاموشیهای دیجیتال بالا و پایین میشود. ذهنها فرسوده، حوصلهها تهی، و اعتماد عمومی ترکخورده.
شکستِ تکنولوژی در میدان روان انسان
سالهاست که فیلترینگ بخشی از زیست روزمره ما شده. اما چیزی که امروز تجربه میکنیم، فراتر از یک محدودیت ساده است؛ این یک خستگی سیستماتیک است. کاربران هر روز باید از هزار راه پیچدرپیچ عبور کنند تا فقط «وارد» شوند.
فیلترشکنها از ابزار آزادی به کابوس روانی تبدیل شدهاند. یکی وصل نمیشود، دیگری سرعت را میکشد، سومی گوشی را قفل میکند. گاهی برای دسترسی به یک اپلیکیشن ساده، سه ویپیان پشتسرهم فعال میکنیم و تازه همان لحظه، گوشی داغ میشود و باتری ناگهان ۴۰ درصد سقوط میکند.
بسیاری از کاربران میگویند که روشنکردن فیلترشکن، مثل واردشدن به تونل بیپایان سردرگمی است. از لحظه باز کردن گوشی تا باز شدن یک صفحه ساده، چندین برنامه باید بارها تست و رد شوند و همه اینها برای چه؟ فقط برای یک «وصلشدن» ساده.
هر اتصال، یک اضطراب تازه
قطع و وصلهای مداوم باعث شده بسیاری از اپلیکیشنها ناپایدار شوند؛ از بانکی گرفته تا آموزشی، از فروشگاهی تا شبکه اجتماعی. کاربران با گوشیهایی مواجهاند که دیگر مثل قبل «گوشبهفرمان» نیستند. حافظهها پر میشود از کشِ فیلترشکن، برنامهها هنگ میکنند، اعلانها نمیرسند.
نه فقط گوشی، بلکه روان مردم هم قفل کرده است. اضطراب از اینکه "آیا وصل میشود؟"، "آیا این بار کارم راه میافتد؟"، کمکم تبدیل به فرسایش روانی شده. وقتی ابزارهای ارتباطی ناامن و ناپایدار باشند، احساس امنیت ذهنی هم فرومیریزد.
حتی سادهترین تعاملات دیجیتال مثل ثبتنام در یک وبسایت، ارسال یک رزومه یا تماس تصویری با خانواده در خارج میتواند به یک مأموریت طاقتفرسا تبدیل شود. استرس وصل بودن، جای لذت آنلاین بودن را گرفته است.
به عقب برگشتهایم؛ بیآنکه بفهمیم کی و چرا؟
در کشوری که «اقتصاد دیجیتال» دهها بار روی آن مانور داده شده، امروز برای یک خرید آنلاین، ارسال رزومه، یا حتی تماس تصویری، نیاز به معجزه داریم. سرمایهگذار خارجی؟ فرسنگها فاصله گرفته. کاربر داخلی؟ سردرگم، ناامید، و گاهی بیصدا مهاجرت کرده، حتی اگر هنوز پایش در این خاک باشد.
چه شد آن چشماندازهای بلند که قرار بود ایران را به قطب فناوری خاورمیانه تبدیل کند؟ حالا از دوبی تا استانبول، همه میدانند که استارتاپهای ایرانی بیشتر وقتشان را صرف دورزدن موانع میکنند، نه خلق ارزش.
حتی شرکتهایی که با هزار امید و انگیزه در مسیر صادرات دیجیتال وارد شدند، حالا یا به مهاجرت فکر میکنند یا به تعطیلی. اینترنت نامطمئن یعنی زمینبازی نابرابر؛ یعنی شکست پیش از آغاز.
وقتی اینترنت «شخصیسازیشده» میشود، دیگر عمومی نیست
طرحهایی مثل «طبقاتیسازی اینترنت» نهتنها راهحل نیستند، بلکه نشانهای هستند از نگاهی عمیقاً تبعیضآمیز به مردم. اینترنتی که برای یک پژوهشگر آزاد است؛ اما برای یک دانشآموز محدود، دیگر اینترنت نیست؛ دیواریست شیشهای که همه چیز را میبینی ولی نمیتوانی لمسش کنی.
این طبقاتیسازی ها، گاه تکذیب میشود وگاه تایید حتی اگر با نامهایی چون «تجاریسازی» یا «حرفهایسازی» بزک شود، باز هم نتیجهای جز گسست اجتماعی، تشدید شکاف اطلاعاتی و افزایش نابرابری ندارد.
بعید نیست که در آینده، سرعت، کیفیت و دسترسی هم قیمتگذاری شود و اینترنت از یک حق عمومی به یک امتیاز اختصاصی برای عدهای خاص تبدیل شود.
نامرئیها تصمیم میگیرند؛ ملموسها آسیب میبینند
چه کسی تصمیم میگیرد که اینترنت امروز، اینگونه باشد؟ چه نهادی مسئول اینهمه اختلال است؟ شفافیتی در میان نیست. هر پاسخ فقط گره را کورتر میکند. این «بینامونشانی تصمیمگیران»، درد را دوچندان کرده است.
در نبود شفافیت، فقط کاربراناند که باید بسوزند و بسازند. باید بین خاموشی دیجیتال و امنیت روانی یکی را انتخاب کنند؛ و در نهایت، هیچکدام را به دست نمیآورند.
هیچ جدول زمانی برای بازگشت به وضعیت پایدار اعلام نمیشود. هیچ گزارشی از میزان خسارات اقتصادی ارائه نمیشود و هیچ مقام مسئولی نمیپذیرد که کاربران، نه دشمناند و نه تهدید.
خستگی دیجیتال؛ پدیدهای واقعی
«خستگی دیجیتال» مفهومیست که تا دیروز در متون روانشناسی مدرن خوانده میشد، اما امروز در کوچه و بازار ایران دیده میشود. آدمهایی که از وصلنشدن خستهاند، از ری استارت گوشیها خستهاند، از تلاش بیهوده برای وصل ماندن.
کاربران حالا نه صرفاً خسته از فیلترند، بلکه از این حجم از «نامطمئنی» فرسودهاند. فرزندانشان برای شرکت در کلاس آنلاین اشک میریزند. والدین برای انجام یک انتقال بانکی باید فیلترشکن نصب کنند. این یعنی فشاری همهجانبه بر اعصاب جامعه.
اینترنت باید محل اتصال باشد، نه میدان جنگی برای اعصاب، حوصله و زندگی روزمره.
راهی هست؟ آری، اگر بخواهند
ما هنوز دیر نکردهایم. ایران با جمعیتی جوان، نیروی متخصص قوی، و ظرفیت بالای نوآوری، میتواند دوباره به ریل بازگردد. اما بهشرط آنکه سیاستگذار، ابزار دیجیتال را تهدید نبیند، بلکه آن را سرمایه بداند.
باید به کاربران اعتماد کرد. باید به کسبوکارهای دیجیتال فرصت داد. باز کردن گره اینترنت، آغاز بازگشت امید است؛ نه فقط برای اقتصاد، بلکه برای روانِ جامعهای که این روزها خستهتر از همیشه است.
تا وقتی اینترنت اینگونه غیرقابلپیشبینی، ناپایدار و نابرابر باشد، هیچ آینده روشنی برای فناوری، آموزش، سرمایهگذاری و حتی «امید به تغییر» باقی نمیماند.
صاحب این شبکه کیست؟
ما به دنبال مقصر نیستیم، به دنبال پاسخیم. حق طبیعی مردم این است که بدانند چرا اینترنتشان ناپایدار است، چرا فیلترشکنها باید به بخشی از زندگی تبدیل شوند، چرا یک کلیک ساده باید به آزمون صبر بدل شود.
«صاحب این شبکه» هرکه باشد، باید بهجای سکوت، پاسخ بدهد. چون دیگر این وضعیت نه قابلدوام است، نه قابلدفاع و اگر امروز صدایی بلند نشود، فردا شاید دیگر هیچ صدایی از دل این خاموشی دیجیتال شنیده نشود.