آخرین اخبار حسن روانشید

  • اینجا هم مثل همیشه آنهم آن‌وقت شب که همه آماده می‌شدند تا به مراسم‌های مختلف بروند شلوغ بود. کیک و سبد گل زیبا را به…

  • حالا دیگر شب از نیمه گذشته و بهتراست بگوییم روزی دیگر در حال آغاز شدن بود. شب قبل علیرغم میل باطنیم آخرین نفر از این…

  • قاشق را در ظرف غذا گذاشتم و درحالی‌که لقمه را به‌سختی قورت می‌دادم، گفتم: ولی مادر! حرفم را قطع کرد و گفت: نه حسرت…

  • سعی می‌کردم انرژی بدهم درحالی‌که خودم تهی از آن بودم. خندیدم و گفتم: نمی‌دانم، من که تجربه خوردن آب‌نبات و سردی را…

  • اینجا هم مثل همیشه آنهم آن‌وقت شب که همه آماده می‌شدند تا به مراسم‌های مختلف بروند شلوغ بود. کیک و سبد گل زیبا را به…

  • خداوندا من ظرفیت پذیرفتن این‌همه لطف و محبت و عاطفه‌ای که سال‌ها مستحقش بودم را به یکباره نداشتم، بارها خودم را در…

  • خداوندا من ظرفیت پذیرفتن این‌همه لطف و محبت و عاطفه‌ای که سال‌ها مستحقش بودم را به یکباره نداشتم، بارها خودم را در…

  • ماندن من دیگر در فروشگاه فایده چندانی نداشت بنابراین درحالی‌که خودم را دلخور و ناراحت نشان می‌دادم به سردی از زن و…

  • زن و شوهر رنگ چهره‌شان به سفیدی برف شده بود و به لکنت زبان افتاده بودند. زن که زیرک‌تر و حراف‌تر از شوهرش بود، سریعاً…

  • وقتی‌که شب گذشته از محل کارم برگشتم بااینکه شب خوبی را سپری کرده بود اما خواب خوبی نداشتم. از درودیوار اتاق افکار…