آخرین اخبار درد بی کسی

  • آرامش اخیر در رفتار مادرم همه ما را به تعجب واداشته بود، او کسی بود که همیشه حرف اول و آخر را می‌زد اما حالا با همه…

  • بازهم مادرم صمیمیتش گل کرده و سر سفره صبحانه مرتباً از من پذیرایی می‌کرد.

  • آن شب تنها خواننده حاضر برای اجرای برنامه معین بود و تا آن ساعت خواننده صدای «باس» نیامده بود.

  • اول متوجه حرف‌هایش نشدم. کمی فکر کردم. راست می‌گفت. اینجایش را دیگر نخوانده بودم. ابراهیم هرچه باشد پنج شش سالی از من…

  • من هم جواب لبخندش را به خنده‌ای می‌دهم که چندان شیرین نیست. گفتم: کار دیگری با تو داشتم اگر وقت داری برویم دفتر باهم…

  • زمان به‌سرعت می‌گذرد و من همچنان با کم‌آوردن وقت روبرو هستم. امروز روز سومی است که از خانواده آقای مدیر بی‌خبرم. همه…

  • بالاخره آن لحظات تمام می‌شود و هرکسی سعی می‌کند از چنبره احساسات خارج شود. پس از صرف شام مدت کمی در کنار این خانواده…

  • دنیا چقدر قشنگ است ولی تا امروز تنها دلتنگی‌هایش نصیب و قسمت من بوده. خیلی به من نزدیک شده‌اند و من هم همین احساس را…

  • می‌توانم قسم یاد کنم که در طول عمرم شامی با این لذت همراه با صفا و محبت نخورده بودم. دلم می‌خواست همیشه این سفره…

  • نمی‌دانم این گفتگوهای سه‌جانبه و دلچسب چقدر طول کشید اما اگر تا صبح هم ادامه می‌یافت خسته نمی‌شدم و همین برداشت را از…