خانهای بزرگ و نوسازی با حیاطی قشنگ در بهترین نقطه شهر منتظر ما بود که در کنار باغچه باصفای آن تخت چوبی شکیلی خودنمایی…
گیج و منگ شده بودم، وقتی مکرم خانم از اتاق خارج شد من که غافلگیر شده بودم رو به حسن آقا کردم و گفتم: این چهکاری بود…
در ظاهر زن خوبی به نظر میرسید اما خیلی پرچانه بود و زیاد حرف میزد، سعی میکرد مسئله را تفهیم کند و جا بیندازد.
قلبم دوباره به تپش افتاد و هر وقت اینگونه میشد نشان از آن داشت که اتفاق تازهای درراه است. ناراحت شده بودم و با خودم…
سرها همه گرم زندگی خودشان بود. حسرت هم پا به میانسالی گذاشته بود و دیگر آن دلودماغ گذشته را نداشت.
خیلی خوشحال و شادمان به نظر میرسید. مثل همیشه برای انجام کارهایش عجله نداشت.
تصمیم گرفته بودم عشق، احساس و علاقه را برای تشکیل زندگی کنار گذشته و تنها به فکر کار و تلاش باشم بنابراین روزها را در…
زمان فکر کردن برایت کافی بود؟ حالا بگو جوابت چیست؟ واقعاً نمیدانستم چه بگویم چون در تمام طول شب نتوانسته بودم خودم را…
باورنکردنی بود! نمیدانستم چه بگویم. آن رفتار عجیب نازنین پس از اقامت تقریباً طولانی من و او در کویت و امروز و…
چرا فردا؟ اگر فکر میکنید نمیتوانید مطیع خواستههای من باشید همین حالا چمدانتان را بردارید و از این خانه خارج شوید!