راست گفتهاند که زندگی به مفهوم بالا رفتن از تپه ایست که قله آن سرابی بیش نیست اما سختی بالا رفتن هرلحظه بیشتر میشود.
تنها به این شرط حاضرم وام را برایت میگیرم و خودم هم ضامنت شوم تا با خرید اتومبیل و رفتن به آژانسی که سراغ دارم شغلی…
مصمم شده بودم تا این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم چون کمکم مجوز دادن به آموزشگاههای موسیقی رایج شده بود
حسن آقا که در تمام طول مسیر همچنان ساکت مانده بود بالاخره بعد از رسیدن به محدودهای که به خانهاش ختم میشد به بهانه…
انگار قرار بود دنیا و حتی صمیمیترین دوستان یکرنگ هم با من ناسازگار شوند.
نمیدانستم چگونه سر حرف را با حسن آقا و ابراهیم باز کنم بنابراین همانطور که کنار ابراهیم نشسته بودم از او خواستم تا به…
همه افکارم تحتالشعاع دستگاه فیلتر ساز قرارگرفته بود و فکر خرید آن همه مغزم را پر کرده بود.
شهرکی که در آن اقامت داشتم مردمی پایینتر از متوسط و بالاتر از نیازمند داشت بنابراین نمیتوانستم از آنها انتظارات…
صبحانهام چای و نان خشکه یا بیسکویتی بود که هرروز اول صبح در آبدارخانه مغازه فرشفروشی میخوردم و ناهار را هم خداوند…
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکردم اینجا شاید آخر خط حسرت است