آخرین اخبار حسن روانشید

  • حسن آقا که در تمام طول مسیر همچنان ساکت مانده بود بالاخره بعد از رسیدن به محدوده‌ای که به خانه‌اش ختم می‌شد به بهانه…

  • انگار قرار بود دنیا و حتی صمیمی‌ترین دوستان یکرنگ هم با من ناسازگار شوند.

  • نمی‌دانستم چگونه سر حرف را با حسن آقا و ابراهیم باز کنم بنابراین همانطور که کنار ابراهیم نشسته بودم از او خواستم تا به…

  • همه افکارم تحت‌الشعاع دستگاه فیلتر ساز قرارگرفته بود و فکر خرید آن همه مغزم را پر کرده بود.

  • شهرکی که در آن اقامت داشتم مردمی پایین‌تر از متوسط و بالاتر از نیازمند داشت بنابراین نمی‌توانستم از آن‌ها انتظارات…

  • صبحانه‌ام چای و نان خشکه یا بیسکویتی بود که هرروز اول صبح در آبدارخانه مغازه فرش‌فروشی می‌خوردم و ناهار را هم خداوند…

  • بعضی وقت‌ها پیش خودم فکر می‌کردم اینجا شاید آخر خط حسرت است

  • همه‌چیز دست‌به‌دست هم داده بودند تا نفرین مادر مینو درباره حسرت به واقعیت نزدیک‌تر شود بنابراین هرروز فشار بیشتر و…

  • روزها در پی هم و به‌سرعت می‌گذشت و همه‌چیز مسیر خودش را طی می‌کرد. سپری می‌شد و باقی نمی‌ماند تا حسرت هم که…

  • همسر استاد رضا همچون همه سال‌هایی که در کنار هم زندگی کرده و دو دختر را به سامان رسانده و روانه خانه بخت نموده بودند